به گزارش شبنم همدان به نقل از تسنیم:
وقتی قرار است زندگی شهیدی را روایت کنید باید سراغ آنکسی بروید که بیشترین انس و آشنایی را با او داشته است افرادی مانند مادر، پدر، خواهر، برادر، فرزند و البته همسر؛ اصلاً راستش را بخواهید وقتی میخواهید درباره یک سردار شهید آنهم فردی مانند آقا سعید قهاری سعید دستبهقلم شوید بهترین کار نشستن پای صحبتهای همسر شهید است. همسری مانند "فرحناز رسولی"؛ بانویی که وقتی لب به سخن میگشاید بیش از هر چیز دیگر فکر میکنید که یک همرزم و یا همسنگر و یا حتی یک دوستی قدیمی که بیش از هر فرد دیگری توفیق همنشینی با شهید را داشته رو به روی شما نشسته است تا یک همسر. فردی که در تمام طول مصاحبه تلاش کرد تا با بیان نکتههای کلیدی آنطور که بایدوشاید ابعاد شخصیتی "شهید قهاری سعید" را برای خواننده این گفتوگوی جالب و صمیمی تبیین شود.
آنچه از منظر شما میگذرد روایت تسنیم با"فرحناز رسولی" همسر، همسنگر و رفیق گرمابه و گلستان فرمانده دلاور لشگر 3 نیروی مخصوص حمزه سیدالشهدای ارومیه "شهید سعید قهاری سعید"است.
بانوی مبارز و خستگیناپذیر ما وقتی قدم در دفتر گذاشت پس از گپ و گفتی کوتاه روبهروی ما نشست تا پاسخگوی سؤالات ما باشد. مانند بسیاری از اهالی دفاع مقدس که هنوز هم که هنوز است خلقوخوی سالهای حماسه را در خود زنده نگهداشتهاند با صمیمیتی عجیب درباره خودش و اینکه چگونه پا در مسیر انقلاب گذاشته بود گفت: از زمانی که در مقطع راهنمایی مشغول تحصیل بودم در تظاهرات مردم علیه رژیم شاه نیز شرکت میکردم البته آن موقع کسی مشوقم نبود و با آگاهی و بصیرت خودم پا در این مسیر گذاشتم به همین دلیل نیز وقتی حرف امام به میان آمد درباره شخصیت ایشان بهعنوان فردی مبارز، مطالعاتی را انجام دادم، آن موقع یعنی سال 57 من 15 ساله و بهنوعی از زنان انقلابی سنقر به شمار میآمدم و بدون اینکه خانوادهام متوجه شوند با خواهر کوچکترم که آنهم برای خودش ماجراهای جالبی دارد به تظاهرات میرفتم.
مکثی میکند و این بار با جدیتی بیشتر ادامه میدهد: همه افرادی که با من گام در مسیر انقلاب نهادند با بصیرت وارد این عرصه شدند و از همهچیز خود گذشتند و تا پای جان ایستادند و انقلاب پیروز شد. ما این مسیر را ادامه دادیم تا اینکه وارد دبیرستان شدیم. آن زمان تعداد زیادی از هواداران گروههایی مانند مجاهدین خلق یا به تعبیر مناسب منافقین در مدارس فعالیت میکردند و باوجوداینکه بسیاری از دوستان ما طرفدار آنها بودند موقع بحث کردن درگیری لفظی بین ما ایجاد میشد و درنهایت چون هیچکدام از گروهها متقاعد نمیشدند درگیری فیزیکی شروع میشد که هنوز آثار آن بر بدن من وجود دارد و برای من یک ارزش است.
انگار که خاطرهای شیرین از ذهنش عبور کرده باشد برقی در چشمانش میدرخشد و میگوید: به دلیل همین کارهایم آوازهای در شهر داشتم و همین موضوع نیز سبب شد تا من را به شهید قهاری سعید که آن زمان فرماندهی سپاه سنقر را بر عهده داشت معرفی کنند. پدرم یک خانزاده مذهبی اما سنتی و البته فرد سرشناسی بود که با انقلاب کاری نداشت و البته مخالف آنهم نبود اما چون خیر و صلاح ما را میخواست با ازدواج ما با یک پاسدار مخالف بود میگفت «پاسدارها یا شهید میشوند یا جانباز و یا اسیر». اما من برحسب اعتقاداتم ازدواج کردم و با اینکه میدانستم سختی بسیاری در انتظار من است با همه مشکلات روی اعتقادم ایستادم و با شهید قهاری سعید ازدواج کردم.
بانوی عزیز ما وقتی به خاطرات پدر میرسد مکثی میکند و با تأمل بیشتری ادامه میدهد: فرزند یکی از دوستان پدرم که در سپاه کار میکرد و ازقضا با شهید قهاری همکار بود سبب آشنایی من با این شهید معزز شد. راستش آوازه انقلابی بودن من به گوشش رسیده بود و همین امر سبب شد تا درباره من با سعید حرف بزند. وقتی سعید من را از پدرم خواستگاری کرد در ابتدا با مخالفت او روبهرو شد اما پدرم وقتی با من حرف زد و سرسختی من را دید پسازاینکه درباره سعید و خانوادهاش که در چنار علیا از توابع شهرستان اسدآباد زندگی میکردند تحقیق کرد به این ازدواج رضایت داد.
وقتی از روز خواستگاری و حرفهای ردوبدل شده بین او و شهید قهاری و حتی مراسم ازدواجش میپرسیم با خنده میگوید یعنی میخواهید تا پایان مصاحبه درباره همینها از من سؤال کنید و ما با لبخند میگوییم خیر اما لازم است خوانندگان ما بیشتر با این شهید آشنا شوند پس دوباره مکثی میکند میگوید: ازدواج من و شهید قهاری در عرض 40 یا 50 روز انجام شد خرید عروسی ما بسیار مختصر و ساده انجام بود و مراسم عروسی نیز با پذیرایی و شام مختصری که به نزدیکان داده شد به سرانجام رسید. البته همه این اقدامات با رضایت ما همراه بود.
نوبت به گفتن سختیهای زندگی که میرسد نفسی تازه میکند و میافزاید: وقت خواستگاری سعید به من گفت« قول میدهم در زندگی با من سختی نکشید» هرچند در عمل زندگی مابهگونهای دیگر رقم خورد. هردوی ما معتقد بودیم که کارهایمان باید برای رضای خدا باشد و اوست که ناظر بر همه اعمال انسانها است به همین دلیل من اول برای رضای خدا و بعد همسرم و بعد هم به دلیل جنگی که دشمنان بر ما تحمیل کردند سختیهای این زندگی را به جان خریدم. بههرحال آن زمان جنگ بین کشور ما و دیگر دشمنان درگرفته بود و همسر من نیز مانند دیگران باید در جبهه حضور مییافت و باقی نیز باید هر کاری از دستشان برمیآمد برای پشتیبانی از جبههها انجام میدادند.
میگوید: من با علم به اینکه مشکلات بسیاری را باید تحملکنم قبول کردم همسر سعید شوم که امیدوارم کارم موردقبول و رضای خداوند متعال قرار گرفته باشد. میدانید بزرگترین پشتوانه من در زندگی اول خدا و بعد همسرم بود.
با ظاهری جدیتر از لحظات قبلی میافزاید: آنچه باید در زندگی با یک پاسدار لحاظ کرد داشتن صبر، استقامت و ایثار است هرچند بهشخصه از شهید بزرگوار «قهاری سعید» درسهای بسیاری را آموختم چراکه ایثار جانانه، بیادعابودن، صبر و استقامت در ایشان متبلور بود. او با وجود داشتن دغدغههای کاری یک شخصیت عابد بود باوجود اینکه به دلیل انجام کارهای بسیاری خسته میشد و به استراحت نیاز داشت اما زمان نماز که میرسید میگفت:« نمازم مانده است». به همین دلیل در این عرصه نیز او را الگوی خودم قرار میدادم.
وقتی از او میخواهیم درباره ابعاد شخصیتی«سردار قهاری سعید» بگوید نگاهش را از ما میگیرد و پس از تأملی کوتاه میگوید: من برای «شهید قهاری سعید» دو شخصیت تعریف میکنم یکی شخصیت فردی و دیگری شخصیت اجتماعی؛ در بعد اجتماعی ایشان انسانی خودساخته و مردمدار بود بهگونهای که با مردم کرد منطقه آمیختهشده بود و با همه اقشار جامعه مدارا میکرد که البته در نوع خود داشتن چنین ویژگیای یک هنر است. مثلاً وقتی درگیر مبارزه با گروههای کومله و یا دموکرات میشد وقتی آنها کشته و یا اسیر میشدند بهتبع خانوادههایشان بدون سرپرست میماندند گاهی ایشان برای رضای خدا و از روی احساس مسئولیتی که نسبت به انقلاب اسلامی و کشور داشت به خانواده آنها سرکشی کرده و برایشان ارزاق میفرستاد. همین کارهای او سبب شده بود که در دل مردم کردستان و آذربایجان غربی جا بگیرد. ایشان از مردم حمایت میکرد بهویژه از پیشمرگان کردمسلمان، آنها را مثل برادر و فرزند خود قبول داشت و ضمن حمایت از آنها از ظرفیتی که در این گروهها وجود داشت برای مقابله با دشمنان و یا جنگهای پارتیزانی استفاده میکرد. «شهید قهاری سعید» در آذربایجان غربی نیز با در پیش گرفتن همین رویه توانست موفقیتهای بسیاری را به دست آورد و نیروهای بسیار خوبی تربیت کند به همین دلیل ایشان توانستند بیش از صدها عملیات موفق داشته باشند.
با تأکید بیشتری توضیح میدهد: اگر بخواهیم ایشان را بهتر بشناسیم باید سری به پاوه، مریوان، سنندج، جوانرود، اشنویه، سنقر، بانه، سردشت و ارومیه بزنیم و از مردم آنجا درباره شخصیت شهید قهاری سعید پرسوجو کنیم.
با گلایهمندیای که عمری به قدمت 11 سال دارد میگوید: اگر مردم همدان با شهید قهاری سعید آشنایی کافی ندارند به این معنا نیست که او را قبول نداشته باشند به این دلیل است که «سعید قهاری سعید» بهعنوان فرزند این خطه برای دفاع از اسلام و انقلاب بهجایی مهاجرت کرد که بیش از همدان به او نیاز داشتند. البته عدم رسانهای کردن ماجرای شهادت ایشان نیز که دلایل خاص خودش را دارد سبب شد این چهره مبارز و انقلابی بهدرستی معرفی نشود و همین امر سبب گلایه من و دیگر اعضای خانوادهام نیز شده است.
درباره اخلاق فردی شهید نیز میافزاید: «شهید قهاری شهید» در بعد شخصیتی نیز فردی خودساخته، دارای حسن خلق، ثابتقدم در مسیر اسلام و انقلاب و بسیار صبور بود بهگونهای که هنگام برخورد با بزرگترین مشکلات بسیار آسان از کنار آنها عبور میکرد چراکه معتقد بود این دنیا محل گذر است بنابراین نباید در برابر مشکلات ضعیف باشیم و یا خم به ابرو بیاوریم.
به اینجای گفتوگو که میرسیم مانند فردی که اشک و لبخندش درآمیخته باشد با تبسمی بر لب میگوید: وی فردی بسیار خانوادهدوست بود و بهقدری فرزندانش را دوست داشت که میگفتم یعنی ممکن است او بتواند از آنها دل بکند. او دخترها را بیشتر از پسرها دوست داشت و این را به زبان میآورد و حتماً هنگام صدازدن دخترها کلمه خانم یا جانم را به کار میبرد. تا جاییکه میتوانست به اقوام حتی فامیلهای دور نیز سرکشی میکرد. نسبت به وضع فرهنگی کشور منتقد بود و میگفت این وضع در شان کشور نیست.
رسولی میافزاید: ما افرادی مانند «شهید قهاری سعید» در کشور کم نداریم افرادی که بهراستی پیرو حضرت عباس(س) بودند. یک سال قبل از شهادت «سعید», شیمیاییاش عود کرد و با وجود اینکه 50 درصد جانبازی داشت و تقریباً سنوات خدمتیاش به پایان رسیده بود در خانه ننشست و خود را بازنشسته نکرد.
«شهیدقهاری سعید» مبارزات بسیاری با گروههای ضدانقلاب مانند کومله، دموکرات داشت و با وجود اینکه در جایگاه فرمانده لشگر 3 نیروی مخصوص قرار داشت در عملیات آخر خودش با تعدادی از نیروها راهی منطقه «جهنمدره» واقع در مرز خوی و ترکیه شد و در نهایت با 14 تن از نیروهایش در درگیری با پژاک, عارفانه و عاشقانه و البته مظلومانه به شهادت رسید.
فرحناز رسولی که لحظهای کلمه مقدس «شهید شما» از دهانش نمیافتد با افتخار میگوید: مردم استان همدان باید به داشتن چنین فرزندی به خود ببالند فردی که با بصیرت، آگاهی و خواست خود بعد از پایان 88 سال جنگ تحمیلی در منطقه ماند و تا آخرین لحظه عمرش دست از مبارزه با دشمنان نکشید تا در نهایت پس از یک نبرد جانانه در محاصره دشمنان قرار گرفت و پس از شکنجه شدن توسط دشمنان، به آرزوی دیرین خود یعنی شهادت دست یافت.
با قاطعیت بیشتری ادامه میدهد: «شهید قهاری سعید» یک الگوی ماندگار در انقلاب اسلامی است و جا دارد بهعنوان یک فرمانده پرافتخار پس از گذشت 11 سال از شهادتش، واقعیت ماجرای شهادت ایشان و همرزمانش در منطقه «جهنمدره» بازگو و ابعاد شخصیتی وی در جامعه تبیین شود.
همسر «شهید قهاری سعید»مانند فردی که از طولانی شدن یک گفتوگو خسته شده است اما بازهم مردمداری میکند و درباره خاطرات و تلخ و شیرینش از زندگی 22 ساله با این شهید معزر توضیح میدهد: تلخترین خاطره من مربوط به دنیا آمدن اولین فرزندم و نبودن «شهید قهاری» در کنارم بود. خوب من هم مانند هر زن دیگری دوست داشتم هنگام متولد شدن فرزندمان همسرم در کنارم باشد بهویژه اینکه مادرم نیز سالها پیش فوت کرده بود به همین دلیل وقتی پس از تولد «هدی جان» «شهید قهاری» به دیدنمان آمد و خیلی سریع هم به منطقه بازگشت احساس بسیاری بدی پیدا کردم و هزار فکر و خیال مانند اینکه اگر او را از دست بدهم چه خواهم کرد از ذهنم عبور میکرد. بهترین خاطره نیز مربوط به سفر حج من است همیشه دوست داشتم در چهلسالگی به حج مشرف شوم که خداوند متعال من را به آرزویم رساند، موضوعی که هرگز فکر نمیکردم محقق شود.
گمان کنم چشمان همسنگران «شهید قهاری» به اشک نشستهاند اما نه آنقدر که سرازیر شوند به همین دلیل با صدایی ملایمتر از چند دقیقه پیش میگوید: «شهید قهاری سعید» مانند بسیاری دیگر از شهدا دارای صفات حسنه بود که ازجمله میتوانم به ارادت فوقالعاده ایشان به حضرت عباس (س) اشارهکنم. همانطور که میدانید بالاترین درجه ایمان ایثار است و«شهید قهاری سعید» با تأسی به علمدار کربلا این صفت پسندیده را نه در حرف بلکه در عمل به منصه ظهور رساند. نوع شهادت ایشان همانطور که قبلاً گفتم عاشقانه و عارفانه بود. پیکر مطهر این شهید و دیگر شهدای این عملیات 48 ساعت زیر برفهای منطقه «جهنمدره» باقی ماند چراکه به دلیل صعبالعبور بودن مسیر و حضور گروههای ضدانقلاب امکان انتقال پیکرها میسر نبود.
نزدیک به یک ساعت و نیم است که پای حرفهایی «همسر شهید قهاری سعید» نشستهایم و آنقدر محو این گفتوگو هستیم که اصلاً متوجه گذر زمان نمیشویم از او میخواهیم درباره تفاوت زندگی خود و همنسلانش با جوانان امروزی بگوید و اینکه چرا با وجود این همه مشکلات زندگی آنها بادوامتر از زندگی جوانان امروزی است. نفسی تازه میکند و توضیح میدهد: همانطور که گفتم ازدواج من و «شهید قهاری سعید» بیش از هر چیز اعتقادی بود و بهدور از هرگونه اسراف و یا تجملگرایی یعنی در نهایت سادگی انجام شد، اما زندگی جوانان امروزی به دلیل نگاههایی که به ازدواج دارند کمتر رنگ و بوی اعتقادی داشته و بهتبع توقعاتشان نیز بسیار است. بنابراین نمیتوانند همدیگر را درک کرده و یا مشکلات زندگی مشترک را تحمل کنند و به مشکل برمیخورند.
راستش را بخواهید نسل امروز نسبت به نسل ما از تحمل کمتری برخوردار است و میخواهند یکشبه ره صد ساله را بروند به همین دلیل معتقدم بروز مشکلاتی مانند کاهش جمعیت و تولد فرزند و یا کاهش ازدواج درنتیجه همین کمتحملی و یا عدم پذیرش مسئولیت از سوی جوانان امروزی است.
هوا تاریک شده است و صدای اذان مغرب به گوش میرسد و همین سبب میشود تا ما نیز متوجه گذر زمان شده و به گفتوگوی دلچسب خود با «همسنگر آتش و برف» یعنی بانو «فرحناز رسولی» پایان دهیم و امید داشته باشیم در مجالی دیگر فرصت همنشینی با او را به دست آوریم.
انتهای پیام/
دیدگاه شما