5. دى 1399 - 23:56   |   کد مطلب: 12242

«من با صدای پایی آشنا خواهم شد که با صدای پاهای دیگر فرق خواهد داشت.صدای پاهای دیگر مرا به سوراخ فرو خواهد برد ولی صدای پابگی توهمچون نغمه موسیقی مرا از لانه بیرون خواهد کشید.»
بخشی از کتاب شازده کوچولو نوشته آنتوان دوسنت اگزوپری و ترجمه محمد قاضی 
شازده کوچولو کتابی برای شفافیت روح است. کتابی که انسان را به عالم راستی و درستی باز میگرداند. رویاهای کودکی را یادآور شده و  برای اینکه آدمی به گذشته برگردد به او تلنگر میزند. با یادآوری ارزش صداقت ، متذکر میشود محبت و دوست داشتن کار سختی نیست فقط کافیست عینک خوش بینی را بر چشم گذاشته شود. تفاوت باورهای بزرگترها و کودکان است. در این کتاب راوی ، سوم شخص است و کاراکترهای گل ,پادشاه ,خود پسند , میخواره , کارفرما , فانوس افروز و ... افرادی تمثیلی هستند. آنها کارهایشان را از روی عادت انجام میدهند بی آنکه ازآن لذت ببرند و درگیر عادت روزمره گی میشوند. 
«آه من چقدر خواب آلوده ام.....از شما عذر می خواهم ......گیسوانم چقدر آشفته است ....
آن وقت شازده کوچولو نتوانسته بود از تعجب وتحسین خود داری کند :
توچه زیبایی !
گل به نرمی گفته بود :
مگر نیستم ؟! آخر من با خورشید در یک دم شکفته ام .....
شازده کوچولو پی برده بود که این گل آنقدرها هم فروتن نیست ولی تاثر انگیز است ! »
برای شازده کوچولو ، باز شدن یک غنچه ، معجزه است در حالی که ما هر روز بی تفاوت از کنارش عبور میکنیم. نگاه کردن به دنیا از دریچه یک روح لطیف که به تمام عالم با عشق نگاه میکند. ارزش لمس کردن ، خوب دیدن و لذت بردن از کارهایی که انجام میدهیم را یادآور میشود. ارزش نوشیدن آب ، حرف زدن ، گوش کردن به صداهای جدید ما را با دنیای جدیدی آشنا میکند که در آن ارزش لبخند یک دوست را به خوبی می فهمیم. و حتی ارزش حواس پنجگانه که برای بسیاری عادی شده است.

انتهای پیام/ن

دیدگاه شما

آخرین اخبار