21. مهر 1395 - 2:18   |   کد مطلب: 12916
عباس مَشک را بر دوش می اندازد دو دست به زیر آب مبرد و فرا می آرد تا پیش روی چشم عجبا این تصویر اوست یا حسین ؟!

به گزارش شبنم همدان، کتاب سقای آب و ادب نوشته سید مهدی شجاعی است که  انتشارات نیستان آن را منتشر کرده است.
این کتاب شامل ده فصل است. (عباس علی,عباس ام النبین , عباس سکینه ,عباس موازات,عباس زینب , عباس ادب,عباس حسین , عباس فرشتگان , عباس فاطمه )
در این کتاب  سید مهدی شجاعی براساس مستندات تاریخی به روایت زندگی حضرت عباس(ع) میپردازد مگر در قسمت عباس فرشتگان نویسنده سعی در این نموده که پرده ای اززندگی حضرت بردارد و این کتاب بسیار شیوا و قابل فهم است و حکایت از این دارد که نویسنده به خوبی به نیاز مخاطب آگاه است . کتاب از نثر روانی برخوردار است .و در این کتاب عشق حضرت  عباس به حضرت حسین (ع) و ذوب شدن حضرت در ولایت مداری را بیان می کند

قسمتی از کتاب سقای آب و ادب:

عباس عباس 
من به طفیلی حسین آمده ام وبه عشق حسین زیسته ام .من آمدم که عاشقی رابه تجلی بنشینم من آمدم که دوست داشتن را معنا کنم اما آسمان عشق حسین بلند تر از آن است که پرنده عاشقی چون من بر آستان عظمتش بال ارادت بسازد .بزرگترین موهبت خدا در حق من این است که به من رخصت داده تا حسین رادوست داشته باشم وعاشق حسین باشم .
عباس مَشک را بردوش می اندازد دودست به زیر آب مبرد وفرا می آردها پیش روی چشم عجبا این تصویر اوست یا حسین ؟!
عباس سکینه 
عباس برای حسین فقط یک سردار نیست یک فرمانده نیست یک پرچمدارهم نیست عباس,عمود لشکر خیمه حسین است .نه عباس,عمود خیمه وجود حسین است اگر عباس بشکند پشت حسین می شکند واگر عباس بیفتد حسین از پا می افتد .
عباس بقیه الله جبهه حسین است اما اینهمه را نمی تواند یکجا به عباس بگوید .
فقط گفته است عباس تو علمدار لشکر منی تو اگر نباشی هیچ کس نیست .
عباس فاطمه 
حسین در کنار پیکر عباس نشسته است که عباس از پیکر خود برمی خیزد افواج بی شمار ملائک با هودج هائی از نور و چهر هایی سرشار شور و روز او را چون نگین در حلقه حضور می گیرند .عباس اگر چه همه شان را به روشنی و وضوح می بیند اما چشم از چراغ حسین برنمی دارد انگار ناخود آگاه و بی اراده در با شکوه ترین و نور افشان ترین هودج نشانده می شود و صدایی نرم ولطیف در گوشش طنین می افکند برویم .
عباس که همچنان سراپای نگاهش مجذوب حسین است با اِراده ناخودآگاه می پرسد کجا؟
وملائک گویی یک تن اندتکثیر شده در هزاران هزاربا دست نشان می دهندوبه زبان_ یکصدا_ می گویند بهشت .
عباس خود به آنان می گوید :این خلاف ادب, خلاف مروت ,خلاف اخوت, خلاف ارادت ,خلاف مواسات و خلاف عاشقی است که من پیش از حسین قدم به بهشت بگذارم . و بعد با لحنی که از حضور آشکار و استوار  پاسخ در دل سوال  حکایت می کند می پرسد .
اگر حسین پشت سر است اصلا بهشت پیش رو کجاست؟ اصلا بهشت پیش رو به چه معناست ؟!
عباس که اکنون میان او و زمین هزاران گام فاصله افتاده است محکم و قاطع می گوید : محبی حسین کیستم !؟ من بی حسین نیستم . 
نگران حسین نباش عباس من روشنی دیده و دلم بیا پسرم بیا عباس من تا ساعتی دیگر او نیز به ما می پیوندد.
 

دیدگاه شما

آخرین اخبار