12. بهمن 1395 - 9:20   |   کد مطلب: 15071
گفتگو با امیر حسین رستمی به بهانه سالروز تولدش
گریاندن مردم کار راحتی است و خنداندنشان سخت!
یکی از ویژگی‌های رستمی این است که خودش را محدود به نقش خاصی نمی‌کند و ترجیح می‌دهد نقش هایش متنوع باشد. در آستانه ورود این بازیگر به 41 سالگی و به بهانه بازی‌اش در سریال لیسانسه‌ها در یکی از روزهای زمستانی میزبان او در روزنامه جام‌جم شدیم.
گفتگو,امیرحسین رستمی,بازیگر,سریال لیسانسه ها,shabnamha.ir,شبنم همدان,afkl ih,شبنم ها

به گزارش شبنم همدان به نقل از جام جم :

 

 

 

 

شما معمولا در مجموعه‌های تلویزیون ایفاگر کاراکترهای ساده، مهربان و دوست داشتنی هستید، اما در سریال لیسانسه‌ها نقش مسعود را بازی می‌کنید که تا حدودی شخصیتش شارلاتان است! این قالب جدید برایتان چقدر هیجان انگیز بود و تا چه میزان شما را نگران می‌کرد؟

بخش عمده سختی این قالب به‌عهده سروش صحت و ایمان صفایی بود. تجربه نشان داده فیلمنامه جذاب روی کاغذ خودش را نشان می‌دهد و من با خواندن پنج قسمت از فیلمنامه می‌خندیدم و متوجه شدم لیسانسه‌ها کار درجه یکی می‌شود. حتی روی کاغذ می‌توان فهمید که مخاطب عام با کدام کاراکتر ارتباط بیشتری برقرار می‌کند یا کار کدام کاراکتر راحت‌تر و سخت‌تر است. از این‌رو این قالب جدید برای خودم هم هیجان‌انگیز بود.

ضمن این‌که بعد از انتخاب بازیگران سریال لیسانسه‌ها متوجه شدم من باید در گروهی کار کنم که 70 درصد آنها برای مخاطب عام چهره نیستند. البته همین70 درصد حتما جزو بهترین‌ها بوده‌اند که سروش صحت آنها را انتخاب کرده بود. در مجموع من، هم نگران درآمدن کاراکتر مسعود بودم و هم این که بین آن و دیگر کاراکترها توازن وجود داشته باشد. البته ایمان داشتم که سروش صحت باهوش ترین و بهترین‌ها را انتخاب کرده، اما قبل از کلید خوردن نگران بودم که بعد از پخش و دیدن بازخورد مردمی برطرف شد.

چندی پیش نقد یکی از خبرگزاری‌ها را سروش صحت به من نشان داد که برایم جالب بود. در این نقد تاکید شده بود امیرحسین رستمی مثل یک فوتبالیست جاافتاده و باهوش است که می‌داند در چه فرصت‌هایی باشد یا درچه موقعیت‌هایی نباشد؛ او مثل کاپیتان عمل می‌کند.

تعادل در بازی شما و دو بازیگر دیگر هوتن شکیبا و امیر کاظمی که نقش‌های محوری سریال لیسانسه‌ها را بازی می‌کنند، رعایت شده است. چطور به این تقسیم‌بندی و تعادل رسیدید؟

این مساله به طراحی سروش صحت و ایمان صفایی در فیلمنامه برمی‌گردد. همیشه تاکید کرده‌ام برای این‌که یک سریال آبرومند شود و نظر مخاطبان را جلب کند، باید به سه مورد توجه کرد و آن هم متن، متن و متن است و بعد از آن بازیگران و کارگردان اهمیت دارند. از ابتدا قرار شد بار کمدی و فانتزی قصه به‌عهده حبیب باشد؛ درام قصه هم روی شخصیت مازیار استوار شود و مسعود هم کاپیتان گروه و در مسیر رفت و برگشت بین فانتزی و درام است.

شخصیت مسعود نخ تسبیح قصه لیسانسه‌هاست. این مساله برایتان نگران‌کننده نبود؟

تکلیف کاراکترهای مازیار و حبیب مشخص بود، اما مسعود، هم نخ تسبیح بود و هم این که باید بین این دو کاراکتر رفت و آمد می‌کرد. راستش در ابتدا واهمه داشتم که نخ تسبیح هستم، اما به مرور و بعد از بازخورد خوبی که دریافت کردیم، برطرف شد.

این موضوع را تا چه میزان مدیون تجربه‌تان در ایفای نقش‌های طنز و جدی می‌بینید؟

وقتی مسعود پیش مازیار می‌رود که بخش درام و تلخ قصه را به‌عهده دارد و گریه می‌کند، مخاطب پس نمی‌زند، چون گریه امیرحسین رستمی را در سریال شهرزاد و خنده‌هایش را در کارهای دیگرش تماشا کرده است. از سوی دیگر، یکی از ویژگی‌های مسعود را خیلی دوست دارم که سروش صحت و ایمان صفایی برای او طراحی کرده‌اند و این که برای همه وظیفه اجتماعی تعریف می‌کند. به عنوان مثال اگر خانه ندارد و پدرزنش خانه دارد، فکر می‌کند باید پدرزنش به او خانه بدهد. یا اگر ماشین ندارد، می‌تواند بدون اجازه از ماشین دوستش استفاده کند. همین شخصیت مسعود را جذاب کرده، چراکه بچه پررو است و فکر می‌کند همه باید به او لطف کنند.

با توجه به این‌که این ویژگی مسعود را دوست داشتید، پیشنهادهایی برای کاراکتر دادید؟

متن کامل بود و اگر دوستی من و سروش صحت را کنار بگذارید، ما با کارگردانی در این مجموعه طرف بودیم که دیکتاتور دموکرات است. دموکرات از این لحاظ که می‌شنود و دیکتاتور از این نظر که همانی را که خودش می‌خواهد، انجام می‌دهد.

یعنی اجازه اظهارنظر به شما نمی‌داد؟

سروش صحت به پیشنهادها گوش می‌دهد، اما همان کاری را انجام می‌دهد که خودش فکر می‌کند درست است. البته به حرف‌های من درباره بخش‌های مختلف سریال غیر از شخصیت مسعود گوش می‌دهد و موافقت هم می‌کند، اما درباره شخصیت مسعود فقط نظر خودش را اعمال می‌کند.

حالا این را دوست داشتید یا نه؟

برخی مواقع موافق با سروش صحت هستم و بعضی وقت‌ها نه. به عنوان مثال سکانسی در زندان داریم که من در بازی‌ام، بداهه داشتم و به نظرم بهترین واکنش را برای مسعود در این صحنه نشان دادم، اما سروش صحت موافقت نکرد. البته هیچ وقت در دیالوگ‌هایم بداهه ندارم، مگر آن که از قبل با نویسنده و کارگردان هماهنگ کرده باشم. یا در صحنه‌ای دیگر من دیالوگ‌های مسعود را با حرص گفتم، اما باز هم کارگردان مخالفت کرد. به هر حال کارگردان سریال این طور صلاح می‌داند.

شما تجربه بازی در سریال‌های جدی و طنز را دارید. به کدام یک از آنها علاقه مند هستید؟

متن و کارگردان برایم اهمیت دارد. اگر هر دوی این موردها قوی باشند و یکی درام بوده و دیگری کمدی، حتما کمدی را انتخاب می‌کنم؛ چون حالم با بازی در یک کار کمدی بهتر می‌شود. ضمن این که گریاندن مردم کار راحتی است و خنداندن‌شان سخت!

با این که در کارهای مختلف بازی می‌کنید، اما خیلی گریم تان متفاوت نیست. خودتان موافق نیستید که خیلی گریم شوید؟

نه، من به هیچ وجه در گریم دخالت نمی‌کنم. اتفاقا با هر کارگردان که کار کردم، همکاری مان به بار دوم یا سوم هم کشیده است. با حسین سهیلی‌زاده سه بار، محمدحسین لطیفی دو مرتبه، سروش صحت دو دفعه، سامان مقدم چندین بار و... همکاری داشتم.

با توجه به این‌که در آستانه ورود به 41 سالگی هستید، چند سوال هم در این باره بپرسیم. در این سن نگاهتان به زندگی چگونه است و چه آرزوهایی دارد؟

در این لحظه که جلوی شما نشستم و مصاحبه می‌کنم، برای خودم دیگر هیچ آرزویی ندارم. حالم خوب است، به خاطر این‌که بهترین بچه دنیا و همسر نازنینی دارم. سایه پدر و مادرم بالای سرم هست و وقتی می‌خندند دنیا را به من می‌دهند. وقتی پدرم را بغل می‌کنم انگار جهان را در آغوش دارم. عاشق پدر همسرم هستم و یکی از بهترین مادرزن‌های دنیا را دارم. برادرزنی دارم که آرزو دارم پسرم «ارشیا» مثل او شود. دلم می‌خواهد پسرم به اندازه 99 درصد شبیه دایی «کیومرث» اش شود و یک درصد به من برود.

بهترین خواهر دنیا را دارم که نامش «فیروزه» است. او دختر درجه یک و تحصیلکرده است. البته او را بخشیده‌ام! بچه که بودم، فکر می‌کرد به جای مادرم وظیفه‌اش تربیت کردن من است، به همین دلیل فلفل در دهان من می‌ریخت، چون بزرگ‌تر بود! من بهترین شوهرخواهر و خواهرزاده دنیا را دارم. نام خواهرزاده‌ام «امیر ارشان» است. نمی‌دانم برای خواهرزاده‌ام دایی خوبی هستم یا نه، اما او را خیلی دوست دارم. خوشبختانه مردم مرا دوست دارند.

در این حرفه‌ای که هستم، هرگز کار دستوری انجام نداده‌ام و نترسیده‌ام از این که بخواهند مرا در کارم محروم کنند. خودم را نفروختم. خدا را شاکرم که در بزنگاه‌هایی که به پول نیاز هم داشتم، قرار داشتم، اما حاضر نشدم هر کاری انجام بدهم. معتقدم مردم بهترین منتقد هستند. خدا را شکر می‌کنم که نان به نرخ روز خور نبودم و به هیچ وجه به‌به و چه‌چه کسی را نکردم. همیشه در دوراهی انتخاب پول و موقعیت دستور یا مردم، سمت مردم سرزمینم ایستاده‌ام.

چقدر از هدیه دادن و گرفتن هدیه لذت می‌برید؟

من از هدیه گرفتن حالم بد می‌شود، اما عاشق هدیه دادن هستم. راستش همیشه از هدیه گرفتن واهمه داشته‌ام، زیرا می‌ترسم روزی هدیه بماند، اما آن دوست دیگر حضور نداشته باشد. منظورم این نیست که در دنیا نباشد، بلکه دیگر در حلقه دوستی‌ام نباشد و آن کادو، مرا به یاد روزهای خوب بیندازد. جالب است برایتان بگویم زمانی که بچه بودم دوست نداشتم عکس بگیرم، چون احساس می‌کردم برایم بدشانسی می‌آورد. به همین دلیل در عکس‌های دوران کودکی یا زیر مبل هستم یا فقط دست یا پایم مشخص است.

پس با این حساب خاطره‌ای از بهترین هدیه‌ای که گرفته‌اید، ندارید؟

اتفاقا بهترین هدیه زندگی‌ام را از پسرم ارشیا گرفتم که فکر می‌کنم دیگر تکرار هم نمی‌شود. ارشیا تازه باسواد شده بود و یک نامه برای من نوشته بود و از آنجا که می‌دانست صبح قرار است کدام یک از کفش‌هایم را بپوشم، نامه را داخل کفشم گذاشته بود. در این نامه نوشته بود بابا جان من تو را به اندازه همه خوراکی‌های خوشمزه دوست دارم. در این نامه نام همه خوراکی‌هایی را که دوست داشت، نوشته بود.

دوست دارید پسرتان هم بازیگر شود؟

راستش دوست ندارم، البته اجازه می‌دهم پسرم خودش راهش را انتخاب کند. خوشبختانه پسرم هم بازیگری را دوست ندارد. به عنوان پدر برایم سخت است که فرزندم بازیگر شود و بعد شاهد این باشم که در دمای منفی چهار درجه سه بار توی استخر برود تا برای 10 ثانیه مردم را بخنداند. درحالی که همه گروه پتو دور خودشان کشیده و جلویشان بخاری بود اما من فقط با یک پیراهن و شلوار باید داخل استخر می‌رفتم و درحالی که روی آب خوابیده بودم دیالوگ هم می‌گفتم. خدا نکند ارشیا در این موقعیت قرار بگیرد!

خانواده‌تان از ابتدا موافق کار بازیگری شما بودند؟

خانواده من خیلی امروزی هستند و فقط هنگام مهاجرت مانع من شدند. درسم تمام شده بود و می‌خواستم از ایران بروم، اما مادرم طوری پازل را طراحی کرد که مانع من برای رفتن از ایران شود. مادرم به من گفت که سریع به دانشگاه بروم و تسویه حساب کنم. این درحالی بود که اگر دیرتر به دانشگاه می‌رفتم، پدرم 65 ساله می‌شد و چون من تک‌پسر بودم، از سربازی معاف می‌شدم. در آن لحظه خیلی ناراحت شدم و به دوستان تاکید کردم که من مهندسی‌ام را شش ترمه تمام کردم و باید به من جایزه بدهید. حالا که به این موضوع فکر می‌کنم، احساس می‌کنم مادرم این کار را انجام داد تا من دیگر به فکر مهاجرت نباشم. خوشبختانه خانواده‌ام در مقوله کار و ازدواج هیچ وقت نظرشان را به من تحمیل نکردند.

 

انتهای پیام/ص

دیدگاه شما

آخرین اخبار