3. خرداد 1396 - 1:08   |   کد مطلب: 16876
یک جانباز دفاع مقدس در مورد نحوه جانباز شدنش گفت: در نخستین ساعات عملیات بیت المقدس، ناگهان حس کردم تمام بدنم بر روی پاهایم سقوط کرد . قدرت حرکت از من سلب شده بود. با صدای بلند فریاد زدم مرا رها کنید و حمله را ادامه بدهید.
شبنم ها, shabnamha,shabnamha.ia afkl ih, شبنم همدان, جانباز

به گزارش شبنم همدان، سوم خرداد روزی به یادماندنی در تاریخ کشور و نمونه ای از الطاف الهی بر مردم  ایران است. این روز خواست و اراده الهی به کمک غیور مردان میدان نبرد آمد و خرمشهر آزاد شد.  در حالی که اشغال خرمشهر مهمترین برگ برنده در دست دشمن بعثی بود ,دشمن می توانست از این برگ برنده برای وادار ساختن ایران به شرکت در هر مذاکره ای استفاده کند. اما  آزاد سازی خرمشهر برتری سیاسی و نظامی ایران  را بر دشمن ثابت کرد .

منطقه عمومی غرب کارون آخرین منطقه مهمی بود که هم چنان در اشغال نیروهای بعثی عراق بود. از یک سو فرماندهان نظامی ایران برای انجام عملیات در این منطقه اتفاق نظر داشتند و از سوی دیگر عراق نیز طراحی عملیات آزاد سازی خرمشهر را پس از عملیات فتح المبین به طور  قطعی پیش بینی می کرد و با در نظر گرفتن اهمیت این شهر و جایگاه آن در دفاع از بصره به ضرورت حفظ این منطقه آگاه بود. از این رو بلافاصله پس از عملیات فتح المبین در حالی که قوای ارتش عراق در منطقه عمومی خرمشهر تقویت می شد به تمام یگان های تحت امر قرار گاه مرکزی دستور داده شد تا ضمن بازسازی و تجدید قوا به شناسایی وطراحی عملیات بپردازند. اما در عملیت بیت المقدس « خدا خرمشهر را آزاد کرد»

 

به مناسبت خجسته سالروز  فتح خرمشهر و عملیات بیت المقدس،  گفتگویی با جانباز سرافرازفتح خرمشهر  و استاد دانشگاه  ابراهیم محمود آبادی انجام دادیم که در ادامه می خوانید..

مهم ترین خاطره شما از عملیات بیت المقدس چیست ؟

جانباز سرافراز فتح خرمشهر در مورد موقعیت جغرافیای منطقه  اذعان داشت : اگر  از سمت اهواز  بخواهید به حاشیه شهر خرمشهر حرکت کنید جاده مستقیم  شیب ملایمی به سمت چپ پیدا می کند وبعد از طی 3 کیلومتر به شهر وارد می شوید. اگر از این شیب در جهت معکوس با زاویه 45 درجه به سمت راست حرکت کنید بعد از طی 5 کیلومتر به اروند رود می رسید. در این قسمت از اروند دو جزیره کوچک وجود دارد و عرض اروند به سه قسمت تقسیم می شود. پل نو عراق در زمان جنگ سه پل شناور 300، 200و 700متری در امتداد هم بر روی اروند بود که شهر خرمشهر را به شهر بصره عراق متصل می کرد.

وی افزود:  ماموریت گردان ما انهدام یکی از پل های  شناور روی اروند رود  بود تا بدین وسیله راه ارتباطی نیروهای عراقی موجود در خرمشهر را با  بصره قطع نمائیم. اما ابتدا باید راه ارتباطی شلمچه که راه ارتباطی خشکی با بصره عراق بود توسط نیروهای قطع می شد. پس از اقدام  آنها گردان ما عملیات را آغاز می کرد. در روز دوم خرداد  1361نیروهای ما در مدرسه ای مستحکم که قبلا توسط نیروهای عراقی اشغال شده بود وهم اکنون در دست ما بود , در فاصله یک کیلومتری پل نو مستقر شد. همه رزمندگان  به حالت آماده باش منتظر شروع  فرمان عملیات بودند .در ساعت 8 شب آماده و منتظر شنیدن خبر  فتح عملیات شلمچه بودیم. شب به پایان رسید اما از انجام  عملیات شلمچه خبری به مرکز ما مخابره نشد. در روشنایی روز اطمینان کسب کردیم که انجام عملیات منتفی شده است چرا که گردان ما سابقه حمله در روشنایی روز را نداشت.

بازخوانی حوادث روز فتح خرمشهر از زبان رزمنده ای که در عملیات شرکت داشته است

ابراهیم محمود  آبادی در مورد روز آزاد سازی خرمشهر گفت : ساعت 8 صبح، دو هواپیما   از بصره به خرمشهر مهمات حمل می کردند که توسط حمله تیربارها سقوط کردند.  حدود ساعت 9 دستور حمله فرا رسید. شلمچه فتح شده بود و ماموریت بسیار سنگین ما آغاز شد.  نیروهای عراقی با تجهیزات مدرن به خصوص تفنگ های دوربین دار در پشت نخل ها و سنگرهای مجهز در حال دفاع از خود بودند.

 نیروهای ما در روشنایی روز با کمترین امکانات و تعدا نفرات اندک  در حال حمله به نیروهای عراقی بودند ( در حالی که برای پیروزی در زمان حمله حداقل در شرایط مساوی تعداد حمله کنندگان باید ده برابر باشد ) . حمله آغاز  شد در همان ثانیه های آغازین چند نفر  در حین حرکت تیر خوردند. بسیم چی من نیز مورد اصابت گلوله قرار گرفت. من خم شدم که بیسیم را از دوش بسیم چی بردارم که ناگهان حس کردم تمام بدنم بر روی پاهایم سقوط کرد . قدرت حرکت از من سلب شده بود. با صدای بلند فریاد زدم مرا رها کنید و  حمله را ادامه بدهید اما کسی به فریاد های من گوش نمی داد.  در واقع صدایی از دهان من خارج نمی شد من قطع نخاع شده بودم. خون جراحت ناحیه  نخاع به ریه هایم  رفلاکس می شد. ریه هایم مملو از خون شده بود تقریبا در آن لحظات تنفسی نداشتم .

محمود آبادی   خاطره آن روز را ادامه داد:  زیر آتش خمپاره و گلوله 4 نفر کشان کشان مرا به صد متر عقب تر، پشت یک مخروبه منتقل کردند. یک نیسان به همراه دو شهید گرانقدر و 3 یا 4 مجروح به صورت خوابیده  6 یا 7 مجروح به صورت نشسته و  راننده نیسان با سرعت 150 کیلومتر در ساعت ,زیرآاتش جنگ و دست اندازهای جاده، من را همراه  مجروحان به بیمارستان منتقل کرد. در مسیر بیهوش شده بودم. هنگامی که هوشیاری خود را بدست آوردم اکثر دوستان هم گردانی ام را اطرافم مشاهده کردم. چندین نفر از آنها باهم یکصدا فریاد زدند :جناب سروان به هوش آمد. دکتر بلافاصله کنار تخت من حاضر شد و گفت: شما قطع نخاع شده اید و باید اعزام شوید. ساعت 8 شب رادیو اعلام کرد «خرمشهر آزاد شد» . از فرط شادی فریاد زدم ، کسی صدای مرا نشنید پس از آن بیهوش شدم .

دشواری های زندگی یک جانباز

این جانباز سرافراز اظهار داشت: اکنون همسرم فرشته زمینی زندگی من است. سال 72 به علت زخم بستر در دو بیمارستان همدان به مدت 6 روز بستری شدم اما کادر درمان مرا به بیمارستان یاسر اعزام کردند. دکتر فتحی (پزشک بیمارستان یاسر ) زخم مرا شکافت و تمامی حجم خون و جراحت را از آن خارج کرد و گفت: بیمار تا یک ساعت دیگر باید به بیمارستان ساسان اعزام شود. در طی یک  هفته تحت تاثیر قویترین آنتی بیوتیک ها درجه تب من کاهش پیدا کرد و دوباره برای ادامه درمان به بیمارستان یاسر تحت نظر دکتر فتحی بازگشتم و در یک اتاق 6 تخته در بخش مردان بستری شدم. از آنجائیکه همسرم دوست نداشت شخصی غیر از خودش همراه من باشد  تخت من به وسیله یک پاروان از سایر تخت های اتاق منفک شد. من یک ماه در بیمارستان یاسر بستری بودم و همسرم در آن بحبوحه گرمای تابستان و با حجاب کامل علاوه بر کارهای من به کارهای سایر بیماران اتاق نیز رسیدگی می کرد.  

صبر و مهربانی همسر یک جانباز

در تخت مجاور من یک جانباز حدوداً 25 یا 30 ساله بستری بود. در ساعات ملاقات تنها پدرش به ملاقات او می آمد. از او سوال کردم چرا ازدواج نکرده ای؟  او پاسخ داد :از زنها متنفر هستم خواهر دو قلوی من در سن 16 سالگی بر اثر آزار واذیت های نامادری ام خود سوزی کرد. من نیز به جبهه رفتم تا از آزار نامادری ام  در امان باشم. همسرم به او گفت: تمامی خانمها اینگونه نیستند. نامادری ات را معیار تمام زنان گمان نکن. در این یکماه که من در بیمارستان بستری بودم، همسرم به اندازه ای به من و دیگر جانبازان محبت کرد که آن جانباز در مراجعه بعدی ما به بیمارستان، ازدواج کرده بود. وقتی به او یادآور شدم شما قصد ازدواج نداشتید با خنده گفت: محبت ومهربانی همسر شما دیدگاه مرا نسبت به سایر  زنان تغییر داد .

ابراهیم محمود ابادی تصریح کرد :همسر یک جانباز بیش از فرد جانباز متحمل سختی ها می شود صبر ومهربانی همسر یک جانباز واقعا ستودنی است من مطمئنم همسرم فرشته زندگی من است من هم اکنون  در زندگی بی نهایت خوشبخت هستم واز همه دوستان می خواهم صلواتی نثار صبر و پایداری همسر جانبازان نمایند

دیدگاه شما

آخرین اخبار