به گزارش شبنم ها، به نقل از نافع
وقتی که از بی مهری های دنیا خسته می شوی پناهی جز خدا نداری، وقتی که می بینی برهنگی فرهنگی بخشی از جامعه را به خود مشغول کرده است، به یکباره نامی را می شنوی که دلت را میلرزاند و میگویی باید با او صحبت کنی تا راه را به تو نشان دهد.
به سختی شماره تلفنش را پیدا کردم.گوشی تلفن را برداشتم و با خانم "ایران ترابی" زنی مقاوم و دریادل و بانویی دلاور و خستگی ناپذیر و تکنسین بیهوشی زمان جنگ صحبت کردم.
ایران ترابی اسفندماه ۱۳۳۴ در شهرستان تویسرکان یکی از شهرستان های استان همدان به دنیا آمد. علاقهی او به تحصیل باعث شد در برابر مشکلات پیش رویش بایستد و با وجود چند سال ترک تحصیل با هدف خدمت به مردم، وارد کار درمان شود. این انگیزه در دوره انقلاب و سالهای دفاع صورت ایثارگرانه به خود گرفت.
او جز هزاران هزار زن ایرانی است که نقش آنان در دفاع از این مرز و بوم مغفول مانده است.
ایران ترابی میگوید: سال سوم دبیرستان بودم که اطلاعیهی مامائی را دیدم و به آموزشگاه مامایی رفته و کار تئوری وعملی را در طول یک سال ونیم با تمامی مشکلاتش به اتمام رساندم.
ترابی کار خود را از یکی از محرومترین روستاهای شهرستان تویسرکان به نام کارخانه شروع میکند و در مقابل سیاستهای غلط بهداشتی و تنظیم خانواده که در دوران قبل از پیروزی انقلاب به وی ابلاغ شده بود می ایستد و همچون فرشتهی نجاتی از مرگ و میر مادران باردار زیادی، در روستاها، جلوگیری میکند .
به خاطر درگیری های او با ساواک در تویسرکان، راهی تهران شده و با کمک و رسیدگی به مجروحانی که توسط رژیم مجروح شده بودند با انقلابیون همراه می شود و همانند دیگر زنان و مردان انقلابی با تحمل سختیها و رنج های بسیار این انقلاب را به رهبری امام فرزانه به ثمر می رسانند.
ایران ترابی از روزهای آغازین پیروزی انقلاب اسلامی می گوید:
دشمنان اسلام و انقلاب فعالیت ضد انقلاب خود را با ترورهای مردم انقلابی شروع کردند.جنگ داخلی درکردستان، خوزستان و گنبد شروع شده و پاوه در دستان منافقین کوردل اسیر شده بود که آن پیام تاریخی امام خمینی (ره) صادر می شود؛ پیامی مبنی بر اینکه باید ظرف ۲۴ساعت ارتش، پاوه را آزاد کند و هیچ تعللی قابلقبول نیست.
ایران جزو چند نیروی داوطلبی بود که حاضر میشوند پا به شهرِ پاوه بگذارند و در آنجا با شهید چمران همراه شده و به مداوای مصدومان و مجروحانی که زیر شکنجه و جنایات منافقین آسیب دیده بودند میپردازند.
ترابی ادامه می دهد: بعد از آرامش کامل در پاوه، به تهران آمدیم و دربیمارستان و جهاد استان و انجمن اسلامی فعالیت داشتیم که جنگ تحمیلی شروع شد و بعد با یک تیم پزشکی به اهوازاعزام شدیم و به سوسنگرد رفتیم. با تمام سختیها وکم بودها ونبودن نیرو کار را شروع کردیم.در بیمارستان سوسنگرد من به عنوان تکنسین بیهوشی و تنها زن در آنجا بودم. چند بار درمحاصره قرارگرفتیم تا اینکه هیچ راهی جزء عقب نشینی نداشتیم به اهواز رفتیم وبعد به تهران.کم بود نیرو را به گوش مسئولین رساندیم.
ترابی از بازگشت مجدد خود به سوسنگرد پس از یک استراحت کوتاه در تهران سخن می گوید:
به سوسن گرد برگشتیم.یادم هست شبی که شهیدتندگویان وزیر نفت وقت ایران را اسیر کرده بودندو چند رزمنده ای برای آزاد کردن آنان به منطقه عملیاتی آمده بودند و ما در بیمارستان سوسنگرد که هم بیمارستان بود و هم پادگان نظامی مجروحین را عمل کرده و در اتاق ریکاوری مشغول بودیم.چند رزمنده وارد شدند. سرم را که بالا بردم دیدم شهید چمران هم جز آنان است؛ با لباسی هایی خاکی و لبانی خشکیده؛ شهید چمران گفت: من بعد از جنگ اگر زنده ماندم حتما مقالهای در مورد شما مینویسم.
شهید چمران به او می گوید همانطور که سمیّه(س) در روز های آغازین دوره اسلام پیامبر(ص)را یاری دادند، شما نیز امام را یاری می دهید.
ترابی همچنین میگوید: درچند عملیات مثل عملیات آزادی شوش ، حصرآبادان و والفجر سه و چهار و همچنین بیمارستان شهید کلانتری ، بازدید ازمناطق جنگی مثل آبادان، خرمشهر،سوسنگرد حضور داشتم.
وی جنگ را تلخ می داند، جنگی که هر لحظه اش نازیبا است، چرا که شاهد شهادت انسان های مخلص و پاکی است که جلوی چشمانش پرپر میشوند و شاید گرفتن هزاران اسیر در پیروزی ها در جنگ بخصوص در عملیات بیت المقدس و فتح المبین مرهمی باشد بر روی تلخی های جنگ.
این بانوی شجاع ادامه می دهد: فعالیتهایی همچون تدارکات مجروحین درتهران ، همکاری با ستاد امداد و درمان، تشکیل نقاهتگاه بیمارستان امام حسین (ع) با همکاری جهاد مرکز، تشکیل تیم اضطراری برای تهران درهنگام موشک باران؛ کارهایی بودند که تا عملیات مرصاد فعالانه ادامه داشت. در عملیات مرصاد به کرمانشاه اعزام و در بیمارستانی بنام شهید کلانتری مستقر شدیم. در راه برگشت به تهران بین اسلام آباد و ایلام خدا نخواست به دست منافقین اسیرشویم! بعد از آرامش کامل به تهران بازگشتیم.
ایران ترابی به دلیل برخورد زیاد با مجروحان شیمیایی، خود نیز شیمیایی می شود و امروز که او تمام جوانی و انرژیاش را ذره ذره به روزهای انقلاب و جنگ بخشیده از برخی نامهربانی و کج رفتاریهای بعضیها گلهمند است، اما سربلند با همسر و پسرش مهدی که اکنون ۲۲ ساله است زندگی میکند و به عنوان نیروی بسیجی همیشه در صحنه و یکی از راویان دفاع مقدس در اقصی نقاط ایران اسلامی به روایت ۸ سال دفاع و از جان گذشتگی مردان و زنان ایرانی می پردازد.
شایان ذکر است کتابی نیز با نام «خاطرات ایران» از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شده است که به چاپ سوم نیز رسیده است.
«خاطرات ایران» که توسط شیوا سجادی تدوین شده، شرح کاملی است از زندگی ایران ترابی که اوج جوانیاش را در بیمارستانهای مناطق جنگی گذرانده است. بخشهای ابتدایی کتاب، شامل خاطرات دوران کودکی او در دهههای ۳۰ تا ۵۰ است که بیشتر تلاشهای وی برای کسب تخصص در زمینه مامایی و کمک به زنان روستایی بوده است.
با نگاهی واقع گرایانه به این نتیجه میرسیم که نقش برجستهی زنان، این سمیّههای ایران در جبههها مغفول مانده است.
شیرزنانی که گاه به عنوان رزمنده، پزشک و امدادگر در جبهه ها و گاهی با تربیت جوان هایی پاک و مخلص، با مقاومت و صبری ایوب گونه در پشت جبهه و حتی در خانه های خود با تهیهی وسایل بهداشتی و رفاهی رزمندگان سهمی عظیم در ۸ سال حماسه و دفاع مقدس داشتند.
دیدگاه شما