زمانی بود که تنها در قاب تلویزیون و در نوار کاست، مخاطب افراد مشهور بودیم؛ زمانی که اوج نزدیکی مردم به یک فرد دیده شده و مشهور روی سکوهای ورزشگاه آزادی و از فاصلهی چند ده متری بود، قرابتی که تنها 90 دقیقه طول میکشید و بلافاصله پس از سوت پایان، به اتمام میرسید! چهره ها، که شمارشان بسیار اندک بود با آدم هایی که امروزه آدمهای معمولی نامیده میشوند (از جمله من و شما) رابطهای نداشتند و به ما نزدیک نبودند؛ اما امروزه ماجرا طور دیگری است؛ تعداد چهرهها زیاد شدهاست و فاصلهشان خیلی کم؛ تا جایی که طی چند ثانیه به خانهشان میرویم؛ برایمان آشپزی میکنند و انصافاً هم دستپخت خوبی دارند؛ حتی سالروز تولدشان به مراسم تولدشان میرویم، گاهی کادو هایشان را هم زودتر از موعد، پست میکنیم اما کاممان به کیک تولد آنها شیرین نمیشود!
به هر حال، همه ما وارد یک بازی سراسر توهم شدهایم، توهمی شیرین اما نابود شدنی! بازیای که به بازیکنان آن، دسته های مختلفی از سلبریتی ها از جمله سلبریتیهای اینترنتی نیز پیوسته اند؛ سلبریتیهایی که لزوما استعداد و شایستگی لازم برای الگو بودن را ندارند. یقین دارم هیچکس نیست که این سالها حضور سلبریتیها و تاثیراتی که روی زندگیمان داشتهاند را حس نکرده باشد. راستش را بخواهید آنها از روغن خوراکی تا رییس جمهور را برای ما تعیین کردهاند. قدرتی عظیم که نه تنها هنوز متوجه آن نشدهایم و جدیاش نگرفتهایم بلکه با هر کس که میخواهد ما را از این مهم آگاه کند؛ مقابله هم میکنیم.
اما نکتهی مهم این است که کدامین دست باید ما را از این خواب غفلت بیدارکند ؟ معتقدم زهر قوی، پادزهر قوی میخواهد. میتوانم بگویم تا به حال هیچ تلاشی در این حوزه به صورت جدی ثمری نداشته است و برای یک درمان و آموزش قوی و موثر باید ارکان و نهادهای صاحب نفوذ وارد کار شوند که آموزش و پرورش و رسانه ی ملی را که دردسترس ترین نهادها هستند را در راس این مهم هستند.
نقدی که فضائل مورد انتقاد را انکار کند خصومت است و بنای ما ایجاد خصومت نیست. آموزش و پرورش در سالهای اخیر متوجه امر مهم رسانه و نیاز جامعه به تقویت سوادرسانهای شده است که میتوان (برخی) ضعفهای این جریان و کتاب مربوط به آن به نام «سواد رسانهای» را به نوپدیدیاش بخشید، اما نقد موجود نیز برهمین موضوع اشاره دارد. با گذشت چندین سال از نشر این کتاب و برگزاری المپیادی موسوم به المپیاد سوادرسانهای، این موضوع مهم یعنی پرداختن به چهرهها و سلبریتیها و آموزشهای صحیح در رابطه با برخورد مناسب با آنها به دست فراموشی سپرده شده است. موضوعی که اگر نگوییم مهمترین معضل فرهنگ رسانهای امروز کشور است، حتماً یکی از مهم ترین هاست. اگر کمی جزئی تر به موضوع نگاه کنیم و سوالات این المپیاد را در چندسال اخیر وارسیم؛ تنها و تنها، یک سوال را می بینیم که به فرهنگ شهرت پرداخته است که آن هم گرچه به سلبریتی ها مربوط میشود اما از جریان سلبریتیسم خروج میکند و برخوردی جدی با آن ندارد.
میتوان گفت ایجاد چنین تریبونی با این وسعت دسترسی برای آموزش این محتوا غیرممکن است؛ با این اوصاف وظیفهی خود دانستم تا بگویم حال که شرایطی پیش آمده که از طریق آن میتوان به صورت تخصصی به این موضوع پرداخت و نکتهی مهم تر اینکه جامعهی هدف آن، نخبگان و مستعدان کشور هستند پس باید بهترین استفاده را کرد.
صرف آموزش و جواب دادن در ازای آن، بدون پرداختن به معضلات مهم و حاضر در جامعه هیچگاه جواب نداده است و مشکلی را حل نکرده است. همچنین باید این نکته را نیز در نظر داشته باشیم که هر چه زمان را از دست رود و فرصت سوزی اتفاق افتد این رفتار مالیخولیاگونه و سر سپردگی در برابر سلبریتی ها در وجود و ذهن مردم تبدیل به عادت میشود و مقابله با آن به مراتب سختتر میشود.
در نهایت اگر مثلثی با سه راس «رسانه/ رسانه ی ملی» ، «آموزش و پرورش» و «المپیاد سواد رسانهای» در نظر بگیریم؛ یکی از افرادی که در تمامی این مجموعه ذینفوذ است و قدرت تغییر دارد -که همین موقعیت باری عظیم و سنگین بر دوش ایشان می گذارد- دکتر سید بشیر حسینی است. فلذا با توجه به موقعیتهای فوق و جایگاه اجتماعیای که ایشان دارد، انتظار داریم به طور جدیتر و علمیتر به مسئله سوادرسانهای و سلبریتی بپردازد و مصائبی که سلبریتی ها می توانند به بار آورند را برای مردم و خصوصاً نوجوانان که رابطه ای نزدیک تر با آنها دارد توصیف و تبیین کند تا حق مسئولیت سنگینی که بر دوش ایشان است را اداکرده
محمدرضا قرقانی| دانشجوی کارشناسی علوم ارتباطات اجتماعی دانشگاه تهران
دیدگاه شما