به گزارش شبنم همدان:
گفت: حالا کدام حرم برویم ؟
گفتم : فرقی با هم ندارند همه اولیاء خدا یک نور واحد هستند .
گفت :برای تو فرقی نمی کند کجا برویم ؟
گفتم : نه نباید بکند .
گفت :پس چرا به اسم او می رسی روی چشمت مه می گیرد ؟
تو گفتی برایت فرقی نمی کنند .
لال شدم مچم را گرفته بود .
گفت : تو نور واحد و این حرفها سرت نمی شود درس تو به آنجا نرسیده این درس کلاس بالایی هاست .
درس تو رسیده به نان و نمک ,نان و نمک او را خورده ای و به او دلبسته ای بین او و همه ائمه فرق می گذاری نمک گیر شده ای .
شناسنامه را از باجه بردم داخل و گفتم آقا یک بلیط برای مشهد از همین لحظه صدای نقاره خانه را می شنوم .
این روزها همه جا صحبت از غریب خراسان است. در آستانه ولادت امام رضا (ع) مشهد مقدس قبله دلهای شیعیان شده است. در این گزارش به سراغ کسانی رفتیم که برای اولین بار به زیارت امام رضا (ع) مشرف شده اند و عجیب نمک گیر خوان گسترده لطف و کرم او گشته اند.
52 سال آقا مرا نطلبید
معصومه سیفی زائر میانسالی است که برای نخستین بار طعم زیارت امام رضا را چشیده است . خودش در این خصوص می گوید :52 ساله بودم ,شاید باورتان نشود حتی یک بار هم زیارت امام رضا (ع) نصیب من نشده بود. شاید عده ای بگویند اینکه باید آقا بطلبد تنها در حد حرف است اما من این جمله را به وضوح در زندگی خود لمس نمودم. بدون هیچ گونه مشکل مالی و یا اعتقادی توفیق زیارت نصیب من نشده بود. صاحب 5 فرزند هستم همسرم و فرزندانم چندین بار به زیارت امام رضا (ع) مشرف شده اند اما برای من این توفیق حاصل نشده بود. حتی تا چند کیلومتری شهر سبزاوار نیز رفتیم اما مشکلی رخ داد و مجبور شدیم برگردیم. آن روز عجیب دلم شکست به همسرم گفتم اگر همراه شما نبودم این اتفاق رخ نمی داد.
سیفی دادمه داد: آن روزها گذشت و توفیق سفر کربلا نصیبم شد سر از پا نمی شناختم در ایام ماه شعبان به زیارت امام حسین (ع) نائل شدم. آنجا زیر قبه از امام حسین(ع) خواستم توفیق زیارت امام رضا (ع) را در مقدراتم قرار دهد. سال 94 برایم بهترین سال زندگی ام بود. ابتدای سال سفر کربلا و در ایام ذیقعده سفر حج تمتع و در ایام اربعین سفر پیاده کربلا اما هنوز یک حفره عمیق در وجودم به جا مانده بود هر گاه همسفرانم از سفرهای زیارتی خود به مشهد مقدس خاطره ای تعریف می کردند غمی عظیم بر وجودم سایه می افکند.
وقتی خلبان اعلام کرد بر فراز شهر مشهر هستیم با صدای بلند گریه کردم
این بانوی میانسال گفت: بالاخره سالها انتظار به پایان رسید و در سال 96 همسرم برای سالگرد ازدواجمان بلیط مشهد تهیه کرد, همه اعضا خانواده دست به دست هم دادند تا بنده توفیق زیارت پیدا کنم. همگی خوشحال بودند اما من چون می ترسیدم که مبادا دوباره اتفاقی رخ دهد و من نتوانم حرم امام رضا (ع) را از نزدیک ببینم. لحظه ای که خلبان هواپیما اعلام کرد به شهر مشهد رسیده ایم و هم اکنون هواپیما بر فراز آسمان شهر مشهد قرار دارد با صدای بسیار بلندی شروع به اشک ریختن نمودم. همه مسافرین تعجب کرده بودند قلبم تحمل سینه ام را نداشت. احساس می کردم هر لحظه ممکن است از فرط شادی سکته کنم. حالم بسیار دگرگون شده بود .همسرم و اکثر خدمه هواپیما نگران حالم بودند واقعا لحظه ای که به حرم مشرف شدم به امام رضا (ع) گفتم بسیار راضی ام اگر در این لحظه بمیرم دیگرهیچ آرزویی ندارم چون من به بهشت واقعی خودم رسیده ام .
با خود عهد بستم که اگر مادرم شفا نیابد دیگر با امام رضا صحبت نکنم
مژگان مصباحی در خصوص خاطره خود گفت :17 ساله بودم که مادرم را بر اثر بیماری سرطان از دست دادم. پدرم بخشی از زندگی خود را وقف دارو و درمان برای مادرم نمود. هر کسی نسخه ای می پیچید از امامزاده سید عباس بندر عباس تا حرم شریف امام رضا (ع). پدردر مشهد برای شفای مادرم دخیل بست. جز خودم دو خواهر کوچک خردسال و دو برادر نو نهال داشتم هر بار با خودم می گفتم اگر مادرم شفا پیدا نکند دیگر با امام رضا (ع) صحبت نمی کنم. روزی که مادرم در خانه از دنیا رفت خواهر کوچکترم را در آغوش گرفته بود. همسایه ها برای جدا کردن خواهرم از پیکر بی جان مادر به منزل ما آمده بودند. مرگ مادرم برایم شوک بسیار ناگواری بود از آنها می خواستم به او دست نزنند چون باعث ناراحتی اش می شدند.
در هفده سالگی مسئولیت مادری کردن و خانه داری برای چهار فرزند کوچک بر دوشم افتاد
مصباحی لحظه ای به یاد آن روزها گریه می کند و سپس اضافه می کند : آن روزها گذشت اما دل شکسته من التیام پیدا نکرد. دانش آموز دوره دبیرستان بودم هنوز خودم نیازمند همراهی مادر بودم که مسئولیت مادری کردن و خانه داری برای چهار فرزند کوچک بر دوشم افتاد و این شرایط بسیا برایم دشوار بود. هر لحظه به خداوند شکایت می کردم اگر من گناهکار بودم چرا تاوان آن را خواهران و برادران کوچکترم باید پرداخت کنند. در همان چهل روز اول اطرافیان هر یک به نحوی ما را تنها نگذاشتند اما پس از آن روزهای بسیار دشوارتر از قبل از راه رسید. تصمیم گرفتم مدرسه را رها کنم که با مخالفت شدید پدرم مواجه شدم. پدرم کارگر یک کارخانه بود تصمیم بر این شد که روزها کنار بچه ها بماند و شب ها به محل کار برود اما این روال نیز مدتی زیادی دوام نیاورد چون من در سکوت شب از هر سر و صدایی هراس پیدا می کردم و از تنهایی می ترسیدم.
وی ادامه داد: پدرم با وجود تمام مشکلات تصمیم گرفت در خانه درس بخوانم و برای شرکت در امتحانات به مدرسه بروم چون اواخر دوران مدرسه بود مدیر با واسطه گری بسیار قبول کرد که بتوانم غیر حضوری در امتحانات شرکت کنم. هر روز فقدان وجود مادر برایم سنگین تر می شد چون خواهر یکساله و نیمه ام به تازگی یاد گرفته بود کلمه مامان را تلفظ کند. پدرم در این روزها با تمام خستگی اش در خانه برایمان مادری می کرد. اکثر افراد فامیل ازدواج مجدد را به پدرم پیشنهاد دادند اما او سخت مخالفت می کرد. یک روز از پدرم پرسیدم شما این همه تلاش برای نجات مادرم انجام دادید آیا ناراحت نیستید از این که امام رضا (ع)او را شفا نداده است. پدرم سرم را در آغوش کشید و گفت :در ذهن کوچک تو چه می گذرد من همه تلاش و سرمایه ام برای نجات مادرت به کار گرفتم تا چنین روزی در مقابل فرزندانم شرمنده نباشم. مادرت بهترین زنی بود که در عمر خود دیده بودم . او بهتر از هر کسی می دانست که سرطان در تمام وجودش نفوذ کرده است. زمانی که خواهر کوچتکرت را بادار بود از خداوند و امام رضا (ع) با وجود بیماری اش خواست دخترش صحیح و سالم به دنیا بیاید. او بهتر از هر کسی معنی شیوع سرطان را می فهمید. هر گاه شب ها کنارش می نشستم از تحمل این همه درد حتی یکبار شکایت نکرد تنها دغدغه او فرزندانش بودند. مرگ مادرت برای من و شما یک امتحان بزرگ الهی است و باید صبوری در پیش بگیریم.
همسر پدرم مرا با امام رضا آشتی داد
مصباحی در ادامه خاطره اش گفت: ان روز حرفهای پدرم را خوب متوجه نشدم. اکنون من در استانه سی سالگی قرار دارم و پدرم مجددا ازدواج کرده است, در خصوص همسر پدرم می توانم بگویم برای من دوستی مهربان و برای خواهران و برادرانم مادری فداکار است. شاید کسی باورش نشود مرضیه همسر پدرم مرا با امام رضا (ع) آشتی داد. آن سال را هرگز فراموشم نمی کنم او برای من و همسرم بلیط سفر به مشهد مقدس را برای هدیه ازدواجم در نظر گرفته بود و باعث شد دلم هوایی امام رضا (ع) شود. امروز که خودم تجربه مادر بودن را دارم معنای لطف او را به خوبی می فهمم. روزی که از امام رضا (ع) شاکی شدم تنها فرد داغداری بودم که به خوبی معنای تقدیر و قسمت را درک نمی کردم از درد مادرم تنها لبخندهای مادرم را می دیدم و زجری که از این بیماری می کشد را به خوبی حس نمی کردم. گاهی ما نسان هامی خواهیم به زور حاجتمان را دریافت کنیم در حالی که حکمت خداوند چیز دیگری را رقم زده است و شاید برآورده شدن این حاجت اصلا به صلاحمان نباشد .
از راه دور خادم امام رضا شدم
فاطمه عسگری بانویی است که با سفر به مشهد مقدس دلش هوایی حرم است. در مورد سفرش می گوید :سالها بود که دوست داشتم حرم امام رضا (ع)را از نزدیک ببینم تا اینکه یکی از روحانیون برنامه سمت خدا گفت:همه دوست دارند خادم امام رضا (ع) باشند و این امر امکانپذیر نیست مگر اینکه ما یکی از روزهای هفته را برای خدمت به امام رضا (ع) قرار دهیم در آن هر عملی که انجام به قصد قرب به خداوند و هدیه به امام رضا (ع) باشد. ما می توانیم در آن روز خادم امام رضا (ع)باشیم.
در مشهد بر خوان گستره کرم آقا مهمان شدم
فاطمه ادامه می دهد: من هر هفته روز سه شنبه بعد از سلام به امام رضا (ع) و خواندن زیارت خاصه حضرت کارهای منزل را با روحیه بهتری انجام می دادم نوع رفتارم با همسر و فرزندانم نیز با روزهای دیگر متفاوت بود. سعی می کردم محبت بیشتری نثار افراد خانواده ام نمایم. اکثر دوستان و آشنایان از خاطرات زیارت امام رضا (ع) برایم می گفتند اما من هر سه شنبه دست به سینه به سمت حرم شریف امام رضا علیه السلام سلام می دادم و امید وار می شدم روزی از نزدیک به آقا سلام بدهم روزی که همسرم بلیط سفر مشهد را به من هدیه داد هرگز فراموش نمی کنم. آن لحظه غرق در شادی بودم .در صحن جمهوری با همسر و فرزندانم حرکت می کردیم بوی خوش غذا به مشمامم رسید همسرم گفت کاش ما نیز در مهمان سرای حضرت از برکت این سفره بهره مند شویم به او گفتم مطمئن باش کسی که ما را به اینجا دعوت کرده است بر خوان گسترده غذای حضرت نیز دعوت می نمای.د زمانی که به مهمانپذیر بازگشتیم مسئول آنجا به همراه یک خادم به مسافران فیش دعوت نامه مهمان خانه امام رضا (ع) را می داد که ما نیز از این خوان گسترده بهره مند شدیم .
با وجود مستأجری و دغدغه معاش زیارت امام رضا برایم آرزویی محال بود
فرخ .م در خصوص اولین خاطره خود از زیارت امام رضا (ع) چنین گفت:به قدری در زندگی مشکلات گوناگون داشتم که توفیق زیارت برایم آرزویی محال و باور نکردنی بود سالها مستاجری و دغدغه معاش فرصتی برای آرزو های محال باقی نمی گذاشت. فرزندانم سر و سامان گرفتند و همسرم سالها پس از تحمل رنج بیماری کلیوی و دیالیز مرا تنها گذاشت بعضی از آرزوها به قدری بزرگ ودست نیافتنی هستند که حتی خجالت می کشی در خلوت خودت از خداوند بخواهی .
یکی از زائران حج تمتع سال 95 با هزینه سفر حجش 80 نفر از آرزومندان را به زیارت امام رضا فرستاد
این زائر عاشق ادامه داد: در سال 95 سفر حج تمتع انجام نشد یکی از افرادی که سپرده حج تمتع داشت با مبلغ وجه حج تمتع 80 نفر از افرادی که تا کنون به حج مشرف نشده بودند را برای سفر مشهد ثبت نام نمود و بنده نیز توفیق زیارت پیدا کردم در هر قدم از این سفر از خداوند برای این خیر بزرگوار طلب خیر نمودم و به این باور رسیدم که هیچ آرزویی محال نیست چون مطمئنا خداوند بندگان خالصی دارد که آرزوهای محال را به دست آنان جامه عمل می پوشاند .
انتهای پیام /
دیدگاه شما