7. فروردين 1396 - 9:07   |   کد مطلب: 15962
رمان «ملت عشق» حکایت شمس و مولانا و دلدادگی این دو و بازآفرینی تازه قصه این دلدادگی است.
 رمان ملت عشق,داستان شمس و مولانا,الیف شاکاف,انتشارات ققنوس,کتاب‌های پرفروش پاییز,مولانا جلال الدین رومی
به گزارش شبنم همدان به نقل از باشگاه خبرنگاران جوان : کتاب «ملت عشق» اثر الیف شاکاف توسط  ارسلان فصیحی ترجمه شد. این کتاب را انتشارات ققنوس منتشر کرده است و جزء کتاب‌های پرفروش در طرح پاییزه کتاب در سال 1395 بود .
 
بیشتر کسانی که اندک علاقه‌ای به ادبیات داشته باشند ، اسم مولوی یا مولانا جلال الدین رومی را شنیده‌اند و با حکایت شمس و مولانا و دلدادگی این دو نیز آشنا هستند؛ رمان «ملت عشق» بازآفرینی تازه این دلدادگی است.این کتاب چند راوی دارد. از دید دانای کل (سوم شخص) شروع می شود ، با دید اول شخص ادامه پیدا می کند. با دانای کل نیز پایان می یابد. شخص اول داستان زنی آمریکایی به نام اللا  است. 
 
داستان کتاب «ملت عشق» در زمان معاصر سال 2008 و 2009 در بوستون امریکا و سال های 635 الی 648 در قونیه در جریان است.  نمونه مشابه این نوع روایت داستان را در سال های اخیر می توان در آخرین اثر خالد حسینی تحت عنوان« کوه طنین انداخت » یا « پژواک کوهستان » و مجموعه‌ی «سترگ نغمه ی آتش»  می‌توان  مشاهده کرد.
 
یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های رمان ترکیه که بیش از 500 بار در چند سال اخیر تجدید چاپ شده کتاب «ملت عشق» است . این رمان به نوعی بازگویی رابطه میان شمس و مولانا در قالب داستانی امروزی و از زبان یک زن آمریکایی است که به همه روزمرگی‌ها و همسر و کار پشت پا می‌زند و عازم سفر ترکیه می‌شود.
 
رمان «ملت عشق» اثری عاشقانه و برخوردار از فرمی است که می‌توان آن را دو رمان محسوب کرد در قالب یک رمان و دو روایت تو‌ در‌ تو که به صورت موازی روایت می‌شوند؛ اما در دو زمان مختلف جریان دارند. یکی قرن‌ها پیش در شرق و یکی در زمان حال و در غرب (آمریکا) . بر این پایه اگرچه به ظاهر تفاوت‌های بسیار زیاد و اساسی باهم دارند اما از آنجا که بن‌مایه هردوی آنها عشق و تاثیر آن در زندگی‌ است بی شباهت به هم نیستند. 
 
«ملت عشق» از یک سو داستان دلدادگی و از دیگر سو داستان رهایی است؛ از یک سو به عشق زمینی می‌پردازد و از دیگر سو به عشق معنوی و جنبه‌های عرفانی عشق و زندگی اشاره می‌کند. این سویه‌های متقابل که در هر دو خط داستان دیده می‌شود. اغلب مفسران مثنوی بر این نکته تأکید می‌کنند که این اثرِ جاودان با حرف «ب» شروع شده است.
 
نخستین کلمه‌اش «بشنو!» است. یعنی می‌گویی تصادفی است شاعری که تخلصش «خاموش» بوده ارزشمندترین اثرش را با «بشنو» شروع می‌کند؟ راستی، خاموشی را می‌شود شنید؟همه بخش‌های این رمان نیز با همان حرف بی‌صدا شروع می‌شود. نپرس «چرا؟» خواهش می‌کنم. جوابش را تو پیدا کن و برای خودت نگه دار.  چون در این راه‌ها چنان حقیقت‌هایی هست که حتی هنگام روایتشان هم باید به مثابه راز بمانند.
 
برگزیده‌ای از کتاب «ملت عشق»؛ 
 
خیلی وقت پیش بود. به دلم افتاد رمانی بنویسم. «ملت عشق». جرأت نکردم بنویسمش. زبانم لال شد، نوک قلمم کور. کفش آهنی پایم کردم. دنیا را گشتم. آدم‌هایی شناختم، قصه‌هایی جمع کردم. چندین بهار از آن زمان گذشته. کفش‌های آهنی سوراخ شده؛ من اما هنوز خامم، هنوز هم در عشق همچو کودکان ناشی. 
 
مولانا خودش را «خاموش» می‌نامید؛ یعنی ساکت. هیچ به این موضوع اندیشیده‌ای که شاعری، آن هم شاعری که آوازه‌اش عالم‌گیر شده، انسانی که کار و بارش، هستی‌اش، چیستی‌اش، حتی هوایی که تنفس می‌کند چیزی نیست جز کلمه‌ها و امضایش را پای بیش از پنجاه هزار بیت پرمعنا گذاشته چطور می‌شود که خودش را «خاموش» بنامد؟ 
 
کائنات هم مثل ما قلبی نازنین و قلبش تپشی منظم دارد. سال‌هاست به هر جا پا گذاشته‌ام آن صدا را شنیده‌ام. هر انسانی را جواهری پنهان و امانت پروردگار دانسته‌ام و به گفته‌هایش گوش سپرده‌ام. شنیدن را دوست دارم؛ جمله‌ها و کلمه‌ها و حرف‌ها را... اما چیزی که وادارم کرد این کتاب را بنویسم سکوت محض بود. . کلماتی که ما برای توصیف خالق بکار می بریم، درواقع نشان دهنده ی آن است که ما خودمان را چگونه توصیف می کنیم. اگر موجودی هولناک در ذهنمان متصور می شویم، در واقع این ما هستیم که با ترس احاطه شده ایم. اما اگر عشق و محبت را احساس کردی، از تو چیزی جز این دو پدید نخواهد آمد.
 
 
انتهای پیام/ص

دیدگاه شما

آخرین اخبار