خودبیمارانگاری خودبیمارانگاری خودبیمارانگاری خودبیمارانگاری خودبیمارانگاری خودبیمارانگاری خودبیمارانگاری خودبیمارانگاری خودبیمارانگاری خودبیمارانگاری خودبیمارانگاری خودبیمارانگاری خودبیمارانگاری سندرم بیمار خیالی سندرم بیمار خیالی سندرم بیمار خیالی سندرم بیمار خیالی سندرم بیمار خیالی سندرم بیمار خیالی سندرم بیمار خیالی وسواس فکری وسواس فکری وسواس فکری وسواس فکری وسواس فکری وسواس فکری وسواس فکری
به گزارش شبنم همدان به نقل از جام جم : تعجب نکنید این اوضاع و احوال فردی است که دائم فکر میکند بیمار است، ولی هیچ پزشکی نمیتواند بیماری او را تشخیص دهد!
خودبیمارانگار یا هایپوکاندریاک، در اصطلاح روانشناسی و روانپزشکی، به شخصی اطلاق میشود که با برخورداری از سلامت بدنی و جسمی، خود را بیمار میپندارد و همواره از دردها و تکالیف فرضی شکایت میکند. معمولا با آن که معاینات و بررسیهای طبی مکمل این افراد، هیچ مشکلی را نشان نمیدهد، اما فرد خودبیمارانگار قویا به ابتلا به یک بیماری جدی یا مرگبار معتقد است و با استرس و نگرانی بسیار، برای درمان خود تلاش میکند. به همین دلیل به این بیماری، اختلال یا سندرم بیمار خیالی نیز میگویند.
خودبیمارانگارها همیشه دچار یک نوع وسواس فکری و ترس از یک بیماری هستند. این بیماران اشتغال فکری و نگرانی پیوستهای درباره حالت سلامت یا وضعیت اعضای بدن خود دارند و معمولا نیز در مورد عملکرد بدن خویش، دچار شک و تردید شده و شکایتهای متعددی را از دردهای جسمانی خود ابراز میکنند.
مبتلایان به این بیماری هر کارکرد بدنیای را که عموم مردم بدیهی میدانند و توجهی به آن نمیکنند به صورت نشانهای از یک بیماری خطیر و درمانناپذیر در نظر میگیرند. آنها ممکن است فعالیتهای طبیعی بدن مانند تندی و کندی ضربان قلب، اجابت مزاج، سردرد عادی، عرق کردن، خستگی و حتی مسائل جزئی و غیرطبیعی دیگری چون بیخوابی، بیاشتهایی یا پراشتهایی تب، آبریزش بینی، گلودرد، جوش و دملهای کوچک یا دیگر تظاهرات معمولی جلدی و امثال آنها را اغراقآمیز درک کرده، به عنوان علائم یا نشانهای جدی از شرایط بد بیماری خود تصور کنند. اگرچه گاهی نیز ممکن است بر اعمال مبهم و پیچیدهای متمرکز شوند که معنایی جز بیماری خاص برای آنها ندارد؛ مثلا بدن خسته و کوفته یا یک دلدرد ساده از نظر آنها به عنوان نشانهای برای شروع یک بیماری خطرناک و وحشتناک تعبیر میشود.
این تصور خودبیمارانگارانه، زمانی بیماری تلقی میشود که حداقل شش ماه از آغاز آن بگذرد و با وجود تایید و اطمینان کامل از سلامت بدن توسط پزشک، فرد همچنان بر بیمار بودن خود اصرار داشته و ترس از آن را به صورت مراجعه مکرر به کلینیکها و درمانگاههای مختلف جبران کند. بیماری هیپوکندریازیس به یک نسبت زنان و مردان را مبتلا میکند و احتمال بروز آن در هر سنی حتی در بچهها وجود دارد اگرچه شیوع بیشتر آن اوایل بزرگسالی است.
اختلال خودبیمارانگاری، چرا و به چه دلیل؟
بروز اختلال خودبیمارانگاری به عوامل مختلفی بستگی دارد از جمله ویژگیهای شخصیتی و خلقی، شیوه تربیتی والدین و برخی شرایط خاص روانشناختی. در اینجا ما هر یک از این عوامل را برایتان توضیح میدهیم.
اول: ویژگیهای شخصیتی و خلقی
معمولا ویژگیهای خلقی، زمینه مساعدی برای بروز این اختلال فراهم میکند؛ افراد خودبیمارانگار، ویژگی روانشناختی خاصی دارند که آنها را بیش از دیگران مستعد ابتلا به این بیماری میکند. افراد عصبی (خودمنتقد، درونگرا و خودشیفته)، افرادی که نسبت به مسائل پیرامون خود حساس هستند و بسادگی از کنار مسائل مختلف زندگی نمیگذرند و همه چیز برایشان مساله است یا کسانی که بیش از حد علاقهمند به پردازش امور مختلف هستند یا آستانه تحمل بسیار پایینی دارند و از تیپهای شخصیتی A محسوب میشوند، بیش از دیگر افراد در معرض ابتلا به خودبیمارانگاری هستند. معمولا چنین افرادی یک ناکامی کوچک را مانند یک شکست بزرگ تعبیر میکنند و از آن مشغولیت فکری میسازند و مدام با آن درگیر میشوند، اما در نهایت ناتوانی در حل این دغدغه ذهنی و نیافتن راه حلی مناسب، باعث میشود فرد به کنکاشهای ذهنی و فکری منفی روی آورد. به بیان دیگر، این افراد به افکار منفی متمایل میشوند و بهای بیشتری به آنها میدهند، اگرچه حتی ممکن است حساسیتهای بیشتر و واکنشهای نامتناسبتری نیز به عوامل استرسزا و فشارهای روانی داشته باشند.
دوم: شیوه تربیتی والدین
نوع رفتار والدین با فرزندان نیز تاثیر بسزایی در بروز اختلال خودبیمارانگاری دارد؛ بیتردید والدینی که ویژگیهای شخصیتی حساس و شکنندهای دارند، زمینه مساعدی برای بروز این اختلال در فرزندانشان فراهم میکنند. از سوی دیگر، در خانوادههایی که اختلالات اضطرابی شیوع فراوانی دارد، اختلال خودبیمارانگاری بیشتر است. معمولا چنین والدینی با فرزندان خود و حتی سایر دوستان و آشنایان با اضطراب، استرس و فشار روانی برخورد میکنند و به جای بهکارگیری مهارتهای حل مساله، نهتنها مدام با فشارهای روانی دست و پنجه نرم میکنند بلکه خود را نیز در برابر حل آن مشکلات ناتوان میبینند که به طور حتم این وضعیت بحرانی، قابل انتقال به فرزندان خواهد بود و آنها را مجبور به فراگیری یا تقلید خواهد کرد. اگرچه گاهی نیز ممکن است افراد خودبیمارانگار در تعاملهای دوران کودکی خودآموخته باشند که عاطفه و محبت را گدایی کنند و با تظاهر به بیمار بودن ترحم دیگران را جلب میکنند و به طریقی مساعد و مورد توجه، از پذیرش مسئولیتها طفره بروند.
روانشناسان معتقدند اگر اختلالهای اضطرابی فراگیرتر از حد معمول باشند و به شکل اختلالهای وسواسی نمایان شوند، کنترل والدین در امور مربوط به سلامت همراه با وسواس خواهد بود؛ وسواسی که به طور تلویحی به فرزندان تلقین میکند خود را بیمار بپندارند.
در حقیقت اگر در خانوادهای، والدین از الگوی اضطرابی و فشارهای وسواسی خود برای امر و نهیهای مربوط به مواد غذایی و سلامت وضعیت جسمانی استفاده کنند، مثلا «باید حتما صبحانه بخوری والا زخم معده میگیری»، «غذای رستوران را اصلا نخور، بیمار میشوی»، «چرا یک جوش روی صورتت زده، نکنه کبدت مشکل پیدا کرده»، «رنگت خیلی پریده، حتما خوب غذا نمیخوری» و... شکی نیست که به مرور زمان، فرزندان احساس درماندگی میکنند و مدام به بیماری فکر میکنند و در نهایت نیز به این باور میرسند، بیمار هستند یا این که بیماری در کمین آنهاست. علاوه بر این، گاهی ممکن است فرد در تعامل با اطرافیان خود اندک اندک به این نتیجه برسد که مشکلات جسمیاش جدی بوده و به وارسیهای دقیق و بیشتر از بدن خود نیازمند است؛ مثلا وقتی فرد در خانواده راجع به مشکلات جسمی اش توضیح دهد و اطرافیان نیز او را تایید کنند، همین موضوع ممکن است موجب تقویت افکار خودبیمارانگارانه در فرد شود؛ معمولا چنین رفتاری در خانوادههای با اختلالهای وسواس بیشتر دیده میشود.
سوم: علل روانشناختی
در معاینه این بیماران هیچ فرآیند آسیبشناختیای قابل مشاهده نیست. بسیاری از متخصصان معتقدند توجه و تمرکز افراطی و غیرطبیعی این افراد بر بدنشان، خود نشانی از اضطراب درونی و بنیادین مبتلایان است. به نظر میرسد خود بیمارانگاری ناشی از جابهجا شدن اضطراب از منابع ذهنی ناخودآگاه به جسم باشد.
گاهی توجه مثبت و محبت نگرفتن از دنیای بیرون و اطرافیان باعث خودبیمارانگاری میشود. به این صورت که فرد با توجه افراطی بر جسم خود، این کمبود را جبران میکند. احساس عدم امنیت دلیل دیگری بر خودبیمارانگاری است.
در این وضعیت فرد تهدیدات ناشناخته محیط را به عنوان تهدیدی بر سلامت جسمی خود تجسم میکند، به طور مثال سالمندان وقتی با نارساییهای طبیعی روانی ـ زیستی مواجه میشوند، احتمال ابتلایشان به خودبیمارانگاری نیز بیشتر میشود.
اگرچه خودبیمارانگاری منشاء روانشناختی دارد، اما گاهی بیماریهای جسمی نیز باعث بروز و تشدید این اختلال میشوند، مثلا فردی که در درمان مشکلات جسمانی خود ناکام مانده و کامل بهبود نمییابد، ممکن است به این نتیجه برسد که بدنش دچار مشکل جدی است و امتحان روشهای درمانی دیگر فایدهای ندارد. این احساس ناکامی دلیلی بر ابتلای فرد بر خودبیمارانگاری است.
انتهای پیام/ص
خودبیمارانگاری خودبیمارانگاری خودبیمارانگاری خودبیمارانگاری خودبیمارانگاری خودبیمارانگاری خودبیمارانگاری خودبیمارانگاری خودبیمارانگاری خودبیمارانگاری خودبیمارانگاری خودبیمارانگاری خودبیمارانگاری سندرم بیمار خیالی سندرم بیمار خیالی سندرم بیمار خیالی سندرم بیمار خیالی سندرم بیمار خیالی سندرم بیمار خیالی سندرم بیمار خیالی وسواس فکری وسواس فکری وسواس فکری وسواس فکری وسواس فکری وسواس فکری وسواس فکری ترس از بیماری ترس از بیماری ترس از بیماری ترس از بیماری ترس از بیماری ترس از بیماری ترس از بیماری ترس از بیماری ترس از بیماری
دیدگاه شما