دکتر مریم رفعتجاه؛ جامعهشناس و عضو هیأت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران مخاطب این پرسشها قرار گرفته است و او با تعریفی که از اوقات فراغت ارائه داد، به ترسیم سبکهای فراغت در گذشته و در دوران جدید پرداخت و با دستهبندی انواع آن، گونه عالی و رشددهنده فراغت را در میان زنان معرفی کرد. در ادامه، مشروح این گفتوگو تقدیم میشود.
به عنوان اولین سؤال، آیا در گذشته اساساً بحث اوقات فراغت مطرح بوده است و اگر مطرح بوده، الگوی اوقات فراغت زنان در گذشته به چه شکل و دارای چه پارامترهایی بوده است؟
اگر بخواهیم درباره اوقات فراغت زنان در گذشته صحبت کنیم باید این موضوع را مدنظر داشته باشیم که مفهوم اوقات فراغت در معنای تخصصی و اصیل خود، مفهوم جدیدی است که در اواخر قرن بیستم متعاقب فردگرایی و توسعه حقوق فردی ظهور کرد و شاید در گذشته فراغت به این معنا وجود نداشته است. برای توضیح این مطلب لازم است که معنای فراغت را ابتدا مشخص کنیم تا معلوم شود چرا ادعا میکنم که فراغت در گذشته وجود نداشته است.
طبق تعریفی که صاحبنظران ارائه میدهند، فراغت به معنای بخشی از وقت آزادی است که فرد آن را به دلخواه میگذراند و این اراده را در اختیار دارد که فعالیت مورد علاقه خود را گزینش کند. به عنوان مثال مطالعه کردن و یا دیدار با دوستان و آشنایان و یا کارهایی از این دست؛ که انجام این فعالیتها منجر به جلب رضایت فرد میشود. در گذشته زنان ما وقت آزاد در اختیار داشتند ولی آنچه ما به عنوان free time در نظر داریم، با آنچه که به آن leisure time میگوییم، در معنای امروزی تفاوت دارد. شاید اگر بخواهیم با مسامحه اوقات فراغت را تعریف کنیم یعنی آن را تقریباً معادل اوقات آزاد که زیرمجموعه اوقات فراغت قرار میگیرد (چون افراد در وقتهای آزاد معمولاً هر کاری که مورد علاقهشان است انجام نمیدهند و بعضی وقتها به صورت باری به هرجهت این وقت آزاد سپری میشود) در نظر بگیریم، در نتیجه میتوانیم بگوییم که زنان در گذشته نیز دارای اوقات فراغت بودند و فراغتشان بیشتر خصلت جمعگرایانه داشته است. چون کارهای معمول خانه و فعالیتهای خانگی و کارهایی که بیشتر در کنار کارهای خانه انجام میگرفت مثل کارهای تولیدی که در مزرعه انجام میشد و یا کارهای تولیدی که مربوط به صنایع دستی میشوند مانند بافندگی، خیاطی و کارهای دیگری از این دست، به صورت فوق برنامه، زنان انجام میدادند و معمولاً به دلخواه فرد و اغلب به صورت جمعگرایانه و همراه با دیگران بود.
در بعضی از مواقع، فراغت خارج از منزل هم وجود داشته است مثلاً رفتن به حمام عمومی که باعث میشد زنان بیرون بروند. به یاد میآورم که در دوران کودکی علاوه بر ملزومات ضروری حمام، لوازم خوراکی و لوازم دیگری را هم زنان با خود میبردند و در آنجا اوقات دلپذیری را در کنار زنان دیگر تجربه میکردند و اکثراً حمامهای زنان بیشتر از سه یا چهار ساعت طول میکشید که قطعاً همه این زمان صرف شستوشو نمیشد.
از دیگر فراغتهای خارج از منزل در گذشته میتوان به مجالس اشاره کردکه به صورت زنانه بود و در قالب مجالس مذهبی مانند روضهخوانی در ایام عزاداری و مولودیخوانی در ایام عید برگزار میشد. زنان با حضور در این مجالس معمولاً از گذراندن اوقات فراغت خود کسب رضایت میکردند و از این طریق سعی میکردند از مسایل زندگی روزمره رها شوند و روحیه بگیرند.
بنابراین فراغتهای گذشته اعم از اینکه جمعگرایانه باشد، به صورتیکه ذکر شد، و یا فردگرایانه باشد، مثلاً فرد به دیدار همسایه یا قوم و خویش خود برود و یا اینکه دوستی را به خانه خود دعوت کند، به هر حال به نوعی وجود داشته است.
به نظر شما چه تغییراتی در سبک اوقات فراغت زنان در عصر جدید به وجود آمده است و شاخصهای فراغت زنان تحتتأثیر چه عواملی قرار دارد؟
پاسخ به این سؤال و بررسی تغییرات فراغتهای زنان در دوره جدید بایستی ابتدا با محوریت این قضیه باشد که فرد و حقوق فردی در دنیای امروز رشد پیدا کرده است و در کشوری مثل کشور ما هم افراد به دنبال کسب اختیار و انتخابهای فردی هستند تا بتوانند از این اختیار و انتخابهای فردی استفاده کنند. تغییر در سبک زندگی به زنان خانهدار هم به گونهای کمک کرده است؛ تا جاییکه مسأله فراغت کمی در زندگیشان برجستهتر شده است.
منظور از تغییر در سبک زندگی این است که تعداد فرزندان خانواده به طور متوسط حتی در روستاها هم کمتر شده است. تکنولوژیهای خانگی هم به کمک زنان آمده و باعث شده که طول مدتی که برای کار خانگی اختصاص میدادند، کاهش یابد. هرچند هنوز بعضی از زنان به کار خانگی پر و بال میدهند و وقت بیشتری را صرف کارهای خانگی میکنند ولی به طور معمول آن کاری که زنان در گذشته در خانه انجام میدادند مانند تمیز کردن خانه با جارودستی و شستن لباس و ظرف و... بسیار وقتگیرتر و زمانبر بوده و از طرف دیگر تعداد فرزندان هم در قدیم به مراتب بیشتر بوده است.
امروزه زنان خانهدار وقت بیشتری دارند. زنان شاغل هم که ممکن است به دلیل مسؤولیت دوگانهای که در خانه و در محیط شغلی دارند خیلی وقت آزادشان در مقایسه با زنان خانهدار بیشتر نباشد ولی به دلیل اینکه به حقوق فردیشان حساستر بوده و بیشتر طالب آن هستند که بتوانند ذرهای از خستگیهای ناشی از کار مضاعف را به طریقی از تن به در کنند، به فراغتهای برنامهریزیشده و فراغتهایی که بتواند رضایت خاطرشان را جلب کنند، بیشتر علاقهمند هستند. مثلاً با خانواده و دوستان به سینما میروند و یا برای سفرهای آخر هفته برنامهریزی میکنند که حالا یا با دوستان باشد و یا با خانواده و یا به ورزش میپردازند، مطالعه میکنند و...
نکتهای که در مورد فراغتهای جدید باید به شما بگویم این است که تغییر ارزشها و نگرشها و توسعه نقش زنان در نتیجه ورود جریان مدرن به کشور بوده است. به هر حال مدرنیزاسیون بخشی از زنان را از عرصه خانه به عرصه اجتماع وارد کرده است. همانطور که میدانید جریان مدرنیزاسیون از زمان رضاشاه در کشور آغاز شد ولی درواقع در دوره محمدرضا بود که زنان بدون اینکه خیلی هم برابری جنسیتی را مدنظر قرار دهند، تا حدودی به عرصه اجتماع آمدند. به عنوان مثال پدیده حجاببرداری اجباری که بهگونهای ناپسند و از لحاظ انسانی نادرست بود، باعث شد مردان برای تظاهر به مدرن جلوهدادن خودشان سعی میکردند زنان خود را به صورت بیحجاب از خانه بیرون بیاورند و در عرصه عمومی و در مهمانیهای جمعی و در مراسمهای مختلف، چه در طبقه اشراف و چه در طبقه متوسط، حضور یابند. در این دوره زنان بیشتر اجازه یافتند که در کوچه و خیابان ظاهر شوند و این روند از زمان قبل از انقلاب آغاز شد؛ زمانیکه زنان تحصیلاتشان ارتقا یافت و تعدادی توانستند وارد بازار کار شوند و مشاغلی را از آن خود کنند. تا جاییکه نرخ اشتغال در آن زمان به 10 درصد رسید.
این شرایط بعد از انقلاب چگونه ادامه پیدا کرد؟
بعد از انقلاب، دگرگونی ارزشها و هنجارها و اینکه افراد باید هویت فردی خود را داشته باشند و زنها نیز میتوانند فراتر از نقشهای خانوادگی خود عمل کنند و اینکه اصولاً نقشهای پرارزش همان نقشهایی هستند که در عرصه اجتماع وجود دارد؛ زنان را به این مسیر کشاند که از حقوق فردیشان مثل مردان بهرمند شوند. حتی زنانی که اشتغال نداشته و خانهدار هستند نیز در فعالیتهای اجتماعی مختلفی که دستمزد ندارد شرکت میکنند.
در چهل سال گذشته حتی مایحتاج و ضروریات خانه را مردان خرید میکردند و زنان برای خرید کمتر از خانه بیرون میرفتند. اما امروز این الگو تغییر کرده است و شاهد آن هستیم که زنان خرید لوازم خانه را برعهده گرفتهاند و از طرف دیگر میبینیم که در دوره جدید، فراغتها هم دگرگون شده است.
تحقیقات من در طی پانزده سال فعالیت در عرصه مطالعات زنان نشان میدهد که در گذشته شبکه روابط اجتماعی زنان بیشتر با همسایهها و خویشاوندان تعریف میشد و زنان خیلی اجازه نداشتند در شبکههای اجتماعی عرصه عمومی حضور پیدا کنند و خودشان هم این شرایط را پذیرفته بودند. اگر بودند زنانی که در شبکه اجتماعی گستردهتر فعالیت میکردند، جزو استثنائات بودند. مثلاً بعضی زنان در کارهای خیریه و یا در فعالیتهای هنری و تئاتر مشارکت میکردند و یا به عرصه تحصیلات عالی وارد میشدند که معمولاً خانوادهها خیلی نسبت به اینگونه فعالیتها موافقت نداشتند و بیشتر تمایل داشتند که زن چه مجرد باشد و یا ازدواجکرده، در همان عرصه خصوصی بماند.
اما در دوره اخیر، بهخصوص دو یا سه دهه اخیر، تناقض و تضادی وجود دارد. از یک طرف فردگرایی مدرن این است که حقوق فردی باید بهرسمیت شناخته شود و فرد بایستی حق انتخاب داشته باشد و زن باید حقوق انسانی و فرصتهای کم و بیش مشابه و همسان با مردان برای رشد بیابد. این موضوع در کشور توسعه پیدا کرد و ورود اینترنت و شبکههای اجتماعی به این قضیه دامن زد. البته اینها بد نیست و باعث شد که فرصتهای رشد بیشتر برای زنان فراهم شود. از طرف دیگر همین زنان در زندگی روزمرهشان به تأمل پرداختند و با خود فکر کردند که آیا روش مادری که قبلاً مادرم به من آموزش داده و برگرفته از تفکرات سنتی بود، الان هم باید همانگونه باشد؟ آیا زندگی من محصور است یا اینکه حقی برای فراغت دارم؟
زنان در گذشته فرصتهایی که برای فراغتهایشان داشتند کم و یا به صورت تکهتکه بود و بیشتر در بین فعالیتهای خانگی تقسیم میشد. به همین دلیل خیلی فرصت پیدا نمیکردند که از خانه بیرون آیند و سعی میکردند در همان زمانهای کوتاهی که بین انجام وظایف خانگیشان بود کارهایی انجام دهند. در نتیجه فرصت برنامهریزی برای فراغتهای بیرون از خانه و گذراندن وقت با دوستان را نداشتند. ولی دنیای جدید در کنار تغییرات ارزشی و نگرشی و فراهم کردن امکانات برای زندگی، به آنها این اجازه را داد که فرصت بیشتری برای فراغت بهدست آورند. اکنون هرچه به سوی جلو حرکت میکنیم، میبینیم یک خانم، چه شاغل باشد چه نباشد، وقت آزاد خود را میتواند به میل خود صرف کند.
اوقات فراغت در مفهوم مدرن آن چه مشخصاتی را در بر میگیرد؟
اوقات فراغتی که در دوره جدید مطرح شده است، فعالیتهای فراغتی را عمدتاً به سه دسته بزرگ تقسیم میکند. اول اینکه فرد در این اوقات بتواند استراحت کند. استراحت، خستگی کار جسمی را از تن به در میکند و برای طبقات پایین جامعه معمولاً به این طریق است. البته برای استراحت کردن نباید الزاماً خوابید. ممکن است افراد این زمان را در فضای سبز بگذرانند و یا کتاب بخوانند و یا هر کاری که بتوانند بدنشان را برای فعالیت بعدی آماده کنند، انجام دهند. معمولاً این نوع از فراغتها میتوانند درونگرایانه باشند و بعضی وقتها هم برونگرایانه است.
رده بالاتر فعالیتهای فراغتی این است که فرد وقت آزاد خود را صرف تفریح و سرگرمی کند. تفریح یا به معنای وقتگذرانی است؛ یعنی فرد هیچ کاری انجام ندهد و یا به عبارت دقیقتر فرد در این زمان مجبور نباشد کاری انجام دهد و تمامی کارهای موظفی خود را انجام داده است. مثلاً میخواهد خود را به تماشای تلویزیون و دیدن فیلمهای سینمایی سرگرم کند. حال این فیلم ممکن است فیلمی باشد که از قبل دوست داشته و به صورت آگاهانه آن را انتخاب کرده است که این خیلی بهتر است ولی باز هم منفعلانه است، یا اینکه فیلمی باشد که تلویزیون آن را نشان میدهد و فرد در انتخاب آن دخیل نبوده است. سرگرمی به شکلهای دیگری هم ممکن است باشد مثلاً انجام بازیهای فردی و جمعی هم در این دسته قرار میگیرند که در صورت اینکه فرد در آن افراط کند، میتواند اثرات منفی داشته باشد.
سرگرمیها هم با از بین بردن یکنواختیهایی که در زندگی روزمره دچارش میشویم، کمککننده است ولی آنچه ما به آن تفریح و سرگرمی میگوییم، در ذیل سرگرمی تعریف میشود. تفریح بیشتر یکجور بازآفرینی قوای روانی هم تلقی میشود. یعنی در تفریح، دوباره نیروهای از دسترفته را، نه فقط به لحاظ جسمانی بلکه به لحاظ روانی، خلق میکنید.
درجه بالاتر فراغت، فعالیتهای خلاقانه و یا آفرینشگرانه است؛ مثلاً فرد به سراغ یادگیری میرود؛ چراکه وقتی چیزی را آموزش میبیند حالش خوب میشود. هرچه سطح فرهنگی فرد بالاتر باشد و علاقه و نیازهای فرهنگی او بیشتر باشد و تحصیلکردهتر باشد، حتی زنانی که شاغل هستند، این سطح فعالیتهای خلاقانه در آنها افزایش پیدا میکند و باعث میشود در این جهت فراغت خود را برنامهریزی کنند؛ هرچند ممکن است زمان اوقات فراغتشان کمتر باشد.
با این وجود کم نیستند زنانی که صرفاً خانهدار هستند و سهم سرگرمی و استراحت در وقت آزادشان و یا به عبارتی در اوقات فراغتشان خیلی بیشتر است و این نوع سرگرمیها آنقدر در زندگی روزمرهشان افزایش مییابد که خودشان هم خسته و کلافه میشوند و متوجه میشوند که خیلی هم از این نوع گذراندن فراغت رضایت ندارند. درنتیجه اینگونه زنان در دوره جدید به سوی فراغتهایی که فقط استراحت در آن نباشد و تفریح و سرگرمی هم باشد، رفتند و اگر سطح اعتلای وجودی افراد بالاتر باشد، بسته به اینکه مذهبی باشند یا نباشند، میروند سراغ مواردی که بتوانند از لحاظ انسانی راضیشان کنند و رشدشان دهند. مثل شرکت در کلاسهای ورزشی یا شرکت در کلاسهای آموزش زبان یا هر چیز دیگری که برای فرد باعث لذت بیشتر و رضایت خاطر میشود.
کدامیک از ردههای فراغتی در اقشار مختلف زنان برجستهتر است و آیا میتوان تقسیمبندی ثابت و دقیقی قائل شد؟
در وقت فراغت همه ما سهمی از سه رده فعالیتهای فراغتی وجود دارد. منتها برای بعضی از افراد میبینیم که فعالیتهای فراغتی توأم با استراحت بیشتر است و جنبه سرگرمی نیز در جامعه بهواسطه رشد فرهنگ مدرن در کشور و تبلیغات مصرفگرایانه، پررنگتر شده است. مدرنیته غربی و یا مصرف محصولات رسانهای مثل امثال تولیدات ماهوارهای که آدمها امروز بیشتر وقت خود را صرف آن میکنند و هیچ حاصلی جز وقت صرف کردن ندارند، باعث این روند در نوع اوقات فراغت افراد شده است و این شرایط باعث میشود که فرد به فکر برنامهریزی برای اوقات فراغت خود نباشد. اما با این وجود، هستند افرادی که فعالیتهای اوقات فراغتشان فقط منفعلانه، درونگرایانه و سرگرمیخواهانه نیست و به تفریحاتی که برایشان آرامش روانی به ارمغان میآورد اهمیت میدهند و به سمت فعالیتهای خلاقانه گرایش دارند.
این درست همان چیزی است که به نظر من باید روی آن کار کنیم. برای زنان خانهدار باید راههایی برای گذران اوقات فراغت ایجاد کرد، مثلاً در محلهها اگر کتابخانه وجود داشته باشد و یا کلاسهای فرهنگی مفید برگزار شود، حتی اگر بشود برای این افراد مشغلههای پارهوقت و به صورت دورکاری مهیا کرد، میتوان اوقات فراغت آنان را در مسیر درست هدایت کرد. من معتقد هستم که مادری که فرزند خردسال دارد به هیچ عنوان نمیتواند شغل تماموقت داشته باشد چون واقعاً به خانواده و تربیت فرزندان لطمه میزند. درست است که مادریِ خوب صرفاً در گرو حضور تماموقت مادر نیست و کیفیت این حضور مهم است و این یک شرط لازم است ولی کافی نیست. اما از طرف دیگر هم وقتی شما ساعتها در محل کار وقت میگذرانید، دیگر آن بخشی که میخواهید صرف فرزند خود کنید، آن بخشی نیست که خیلی کیفیت داشته باشد. بنابراین معتقدم که زنان میتوانند فعالیتهای پارهوقت داشته باشند؛ اعم از اینکه مزدبگیر باشند و یا نباشند، که آن وقتهای خالیشان را به صورت مفید بتوانند پرکنند.
این فعالیتها اگر بشود بیرون از خانه صرف شود و جمعگرایانه و همراه با دیگران باشد و بتواند شبکه روابط اجتماعی زنان را گسترش دهد، سبب میشود سطح آگاهی و توانمندیهایشان هم افزایش یابد و بتوانند نقشهای خانگیشان را بهتر ایفا کنند. ولی اگر این شرایط ایجاد نشود، متأسفانه این زنان یا به صورت افراطی به سرگرمیهای مختلف رو میآورند و یا در تجمل غرق میشوند و اکثر وقت خود را در پاساژها میگذرانند. بهواسطه پیامهایی که در عرصه عمومی منتشر میکنیم و از طریق رسانههای رسمی و غیررسمی آن خشونت رسانهای و یا نمادین را که پیام مصرفیشان را دائم به افراد القا میکنند؛ زنان به واسطه اینکه معمولاً هم ابژه مصرف هستند و هم سوژه مصرف و در تبلیغات هم مورد استفاده قرار میگیرند، به مسیر تجملگرایی کشانده میشوند.
به جز تغییراتی در فرم گذران اوقات فراغت، به لحاظ خانوادگی بودن نیز به نظر میرسد که این گذران اوقات فراغت، دستخوش تغییراتی جدی شده است. نظر شما در این زمینه چیست؟ و به نظر شما این تغییرات چه پیامدهایی میتواند داشته باشد؟
به طورکلی متأسفانه فراغتهای جمعی و خانوادگی امروز کمتر شده است. حوزه خصوصی فرد گسترش پیدا کرده و سبب شده است که تحکیم روابط خانوادگی و میزان همبستگی اعضای خانواده به خطر افتد. به همین دلیل شایسته است برنامهریزی برای فراغت، مخصوصاً روزهای آخر هفته و تعطیلات با افراد خانواده انجام شود. هم در نظریه اسلام و هم در نظریههای جامعهشناسی توصیه شده است که زن و شوهر با یکدیگر وقت بگذرانند و اگر در زندگی مشترکشان در اوقات فراغت سرمایهگذاری نکنند، با مسائلی نظیر فاصله گرفتن از یکدیگر و طلاق عاطفی و... مواجه میشوند و این امر نیازمند آن است که خانوادهها برای فراغتها و تفریحات خانوادگیشان برنامهریزی کنند. متأسفانه این مسأله در خانوادههای امروزی کم شده و تحقیقات نشان میدهد که گرایش نسل جدید به طرف فراغتهای فردگرایانه و برونگرایانه مخصوصاً برای جوانان پسر بیشتر شده است.
اما در خصوص دختران، به دلیل اینکه محدودیتهای بیشتری در بیرون از خانه برایشان وجود دارد و اینکه بیشتر از پسران توسط خانواده کنترل میشوند، بعضاً به زیر سقفهای خانگی هم کشانده میشوند که اگر با دوستان و یا با جنس مخالف باشد، بیشتر پتانسیل آسیبزا شدن را خواهند داشت. به نظر میرسد باید خانواده نظارت بیشتری بر روی اوقات فراغت فرزندان خود داشته باشد و با برنامهریزی، فراغتهای جمعی را گسترش دهد. اگر فرزندی از خانه بیرون میرود، چه دختر باشد و چه پسر، باید تحت نظارت خانواده باشد. فراغتهای فردگرایانه مثل انواع و اقسام موبایلها و شبکههای اجتماعی و... و همچنین فراغتهای برونگرایانه، پتانسیل آسیبزا شدن را دارند.
میزان تغییرات در سبکهای فراغت زنان در طبقات مختلف، چه تفاوتهایی داشته است؟ همچنین میان گروههای مختلف زنان چه شباهتهایی در الگوی گذراندن اوقات فراغت وجود دارد؟
در روستاها و شهرهای کوچک هنوز الگوهای فراغت دوران گذشته وجود دارد. بهخصوص در شهرهای کویری، مردم با یکدیگر همبستگی بیشتری دارند؛ چراکه طبیعت با آنها زیاد مهربان نبوده، کار دستهجمعی در این نواحی رواج داشته و امروز هم همین شرایط در این مناطق حاکم است.
این فراغتها و تغییر نگرش به زندگی روزمره و تغییر نگرش به وقت آزاد و اوقات فراغت، اول از همه در اقشار بالا و زنان طبقات بالای جامعه ایجاد شده است. طبقه بالای اجتماعی را عموماً برای زنان با سه شاخص تحصیلات بالا، وضعیت اقتصادی خوب؛ که معمولاً در مورد زنان، تحتتأثیر پدر و یا همسرشان است، و منزلت شغلی یا جایگاه اجتماعی؛ که چون همه زنان شاغل نیستند، به جای اصطلاح پایگاه اجتماعی از جایگاه اجتماعی و یا اقتصادیشان حرف میزنیم. در طبقات بالا اگر فقط بعد اقتصادی آن طبقه اجتماعیشان برجسته باشد، گرایش به فراغتهایی که مدرنیته غربی تبلیغ میکند، بیشتر است. مثلاً یا وقت خود را در آرایشگاهها میگذرانند و یا برای آنکه اندام مناسبی داشته باشند به باشگاه میروند و یا دنبال خریدهای گرانقیمت هستند.
اما هستند زنان تحصیلکردهای که برای اوقات فراغتشان بر خلاف آنجه که مد است، برنامهریزی میکنند و تحقیقات اخیر نشان داده است که هر چقدر سطح آگاهی و سواد زنان بیشتر باشد و در رده های بالاتر به اشتغال مشغول باشند، نگرشهای انتقادی در مورد فراغتهای مدرن بیشتر میشود و انسانها دیگر فقط به دنبال مصرفکردن و فعالیتهای باری به هر جهت نمیروند و سهم کارهای فرهنگی در فعالیتهای فراغتیشان بیشتر و سهم فعالیتهای توأم با برنامهریزی در آنها زیادتر خواهد شد. از طرف دیگر هم شاید توجه به خانواده و انجام فعالیتهای فراغتی با خانواده در آنها بیشتر است؛ با وجود آنکه این تصور وجود دارد که زنان شاغل به دلیل مشغله، کمتر فرصت وقتگذرانی با خانواده را مییابند ولی تحقیقات نشاندهنده آن است که در ردههای متوسط، زنان شاغل برای فراغتشان با خانواده بیشتر برنامهریزی میکنند.
این مسأله کاملاً نسبی است و بستگی به آن دارد که مطالعه موردی تحقیقات ما در کدام منطقه صورت گیرد. مثلاً اگر در شهر اصفهان تحقیق کنیم و یا در مشهد، نتایجی که بهدست میآید بسیار متفاوت خواهد بود. در مشهد اینکه در مناطق بالای شهر کار کنیم و یا در مناطق پاییندست مطالعه کنیم، نتایج متفاوتی را در اختیارمان میگذارد ولی مشابهت آنها این است که به طورکلی هرچه سطح آگاهیها و شناخت انتقادی و به عبارتی سرمایه فرهنگی در زنان بالاتر رود، فعالیتهای فراغتی از جنبه استراحت و سرگرمی به سمت فعالیتهای خلاقانه و با برنامهریزی که مطابق با ارزشهای اخلاقی و دینیشان است، پیش خواهد رفت.
از نظر شما شبکههای اجتماعی چه تأثیری بر الگوهای فراغتی زنان گذاشته و آیا تأثیری در مشابهسازی الگوی گذران فراغت داشته است؟
بله! البته که اینطور است. شبکههای اجتماعی دارای یکسری آثار مثبت هستند که نمیتوان آنان را نادیده گرفت. آنها از یک طرف میتوانند سطح دانش و آگاهی را بالا ببرند و تعدد و تکثری از ارزشها و سبکهای جدیدی از زندگی را برای زنان به نمایش گذارند و دنیای جدیدی را مقابل دیدگان آنها قرار دهند. اما از سوی دیگر هم میتوانند فراغتها و وقت آزاد افراد را دچار آسیب کنند. وقتی یک نفر وقت میگذارد که پیامهای تلگرامی و صفحات اینستاگرام خود را چک کند، این زمان ممکن است حداقل یک ساعت از روز طول کشد. اگر دقت کنید شاید ارزشها و نگرشهای جدید برای افراد ایجاد کند ولی اینکه از زمینههای بالقوه به ویژگیهای بالفعل تبدیل شود، حداقل در شهرهای کوچک که هنوز آن ساختارهای سنتی وجود دارد و امکانات عملی تحقق آن پیدا نشده است، به مرحله ظهور و فعلیت نرسیده است.
در تهران و یا در شهرهای بزرگ شاید تشابهاتی از این قسم وجود داشته باشد. تحقیقی را همراه با یکی از دانشجویان دکتری روی نحوه بازنمای زندگی روزمره زنان توسط خودشان در شبکه اینستاگرام انجام دادم و حدود 10 مورد را بررسی کردیم و به نتایج خوبی در این زمینه دست یافتیم. حتی در همین 10 مورد که بسیار جامعه آماری کوچکی است و مجبور بودیم به لحاظ رعایت اصول روششناسی الزاماتی را رعایت کنیم، مثلاً این 10 مورد را از میان زنان 25 تا 40 سال انتخاب کردیم که غالب آنها تحصیلات دانشگاهی داشتند و عمدتاً هم ساکن طبقات متوسط تهران بودند، در این نمونه کوچک نیز شاهد تفاوتهایی بودیم. وقتی در این جامعه آماری محدود تفاوت وجود دارد، پس باید با توجه به پیشینه افراد نتیجهگیری کرد. اینکه فرد دارای چه اعتقادات مذهبی است و متعلق به کدام طبقه اجتماعی و دارای سطح درآمد است، همه این موارد در نتیجهگیری دخالت دارد.
اما تشابهاتی که ایجاد کرده، شاید این است که ارزشها و نگرشها و تکثر گزینههایی را به افراد معرفی کرده و سطح اطلاعاتشان را بالا برده و یک نگرش انتقادی بهوجود آورده است. این نگرش انتقادی فقط انتقاد از ارزشهای سنتی و شیوه نگرش سنتی و جمعگرایی افراطی نیست، اتفاقاً نقد مدرنیته غربی هم است.
نظر شما درباره سیاستگذاریهای مربوط به اوقات فراغت زنان چیست؟
فکر میکنم یک نیازسنجی اساسی در سطح شهرهای بزرگ که ممکن است شباهتهایی با یکدیگر داشته باشند، باید صورت گیرد شهرهایی مانند تهران، مشهد، اصفهان و...؛ و این نیازسنجی بسته به ردههای سنی باید به طور جداگانه مورد تحقیق قرار گیرد که ببینیم این افراد ارزشها و نگرشهایشان و نیازهای اوقات فراغتشان چیست. البته نه اینکه تماماً بر اساس آنها عمل کنیم ولی هرگونه اقدام برای سیاستگذاری و فرهنگسازی اگر بدون توجه به علایق افراد انجام شود ممکن است که با استقبال مواجه نشود و یا اینکه موفق نباشد.
انتهای پیام/
دیدگاه شما