به گزارش شبنم همدان به نقل از جام جم : اردوان بیرگانی و مهرانگیز قلاوند، زوج جوان خوزستانی، چندسالی است بخش عمدهای از زندگی خود را وقف فرهنگ و تاریخ و هنر این سرزمین کردهاند. آنها را در همه جای ایران و در هر جشن و آیینی میتوان دید؛ با پوششی محلی و درحال قصه گویی و شاهنامهسرایی، شاید گامی باشد برای احیای دوباره هنر نقالی و سوق دادن جوانان این مرز و بوم به سوی داشتههای اساطیری فرهنگیشان که مدتی است با آن غریبگی میکنند. این زوج جوان و خوش قریحه امروز هم در دانشگاه شریف تهران نقالی دارند و شاهنامهخوانی. به بهانه اجرای این برنامه گپ و گفتی با آنها زدهایم.
آقای بیرگانی یک تعریف کلی و مختصر از نقالی به ما میدهید؟
نقالی یعنی روایت یک داستان؛ داستانی از منابع مختلف که یک بخش آن را منابع مذهبی تشکیل میدهد که چند سالی است در کشورمان رایج شده است. اما آنچه بیشتر با عنوان نقالی از آن یاد میشود، شاهنامهخوانی است که یک نوع نقالی حماسی است و در کشور ما بیشتر مورد توجه است. پردهخوانی هم بخشی از نقالی است که روایات از روی پرده و با اشاره به تصاویر خوانده میشود.
شما از چه زمان به نقالی و شاهنامهخوانی روی آوردید؟
از سال 73 وارد بازیگری و کارگردانی تئاتر شدیم و از سال 86 کار نقالی را شروع کردیم؛ البته بعد از یک سال کار تحقیقاتی روی نقالی و شاهنامهخوانی.
برای حضور در کار تئاتر و نقالی فعل جمع به کار بستید، پسوند جمع را برای چه کسی به کار بردید؟
من تمام این کارهای هنری را با همراهی همسرم انجام دادم. در واقع ما در سال 85 و در حالی که هر دو بازیگر تئاتر و نمایش بودیم، با یکدیگر آشنا شده و ازدواج کردیم و فعالیت فرهنگی و هنری مان را در کنار یکدیگر ادامه دادیم که البته این فعالیتهای هنری یکسال بعد یعنی در سال 86 مسیر خود را به سمت نقالی و شاهنامهخوانی تغییر داد.
چه شد که از صحنه تئاتر به شاهنامهخوانی روی آوردید؟
برخی اتفاقات و زمینهها دست به دست یکدیگر داد تا ما وارد این گود شویم و امروز کار و بار و زندگی مان بشود نقالی. اول اینکه ما با شاهنامهخوانی بیگانه نبودیم و شاهنامهخوانی در خانواده و فامیل ما رواج داشت و بویژه پدر و عمویم که از طوایف لر بختیاری هستند، شاهنامهخوان بودند و در خانه و جمعهای فامیلی و مراسم عمومی، ما را با اشعار حماسی فردوسی سرگرم میکردند. اما اتفاق دوم اجرای نمایش عاشق کشون ( قصه زندگی یک زوج نقال) بود که یکی از استادان و داوران جشنواره بومی تئاتر مسجد سلیمان از من و همسرم خواست آن را اجرا کنیم. در آن نمایش زوج نقال روی صحنه و در کنار یکدیگر میمردند، اما مرگ آنها باعث روشن شدن یک جرقه و علاقهمندیمان به نقالی شد.
و بعد از این نمایش یکسره رفتید سراغ نقالی؟
نه خیلی سریع. درواقع ذهن خودمان هم از قبل درگیر این مساله شده بود که چرا دیگر جوانان ما هیچ رغبتی به این هنر بومی و تاریخ شیرین و جذاب کشورمان ندارند و نقالی با وجود تمام ظرفیت هایش از رونق افتاده است، بنابراین تحقیقات زیادی را شروع کرده بودیم و حتی بارها به تهران آمدیم و با استاد مرحوم ترابی دیدار داشتیم و صحبت کردیم و در صدد استفاده از تجربیات ایشان برآمدیم. همه اینها دست به دست هم داد تا دلمان بخواهد که به طور جدی وارد کار نقالی شویم.
اولین برنامه نقالیتان کی اجرا شد؟
در سال88 و در یکی از جشنهای نوروزی که در زادگاهم مسجد سلیمان و توسط طوایف منطقه برگزار شد. در آن جشن همه مردم شرکت داشتند و از ما هم خواستند با یک برنامه در مراسم شرکت کنیم. من و همسرم هم صحنه مرگ اسفندیار را بازی کردیم.
ظاهرا نقالی شما یک فرق اساسی با سایر نقالیهای کشور دارد؟ درست است؟
بله. ما ازهمان ابتدا «بازی» را وارد نقالی کردیم و آن را از حالت شاهنامهخوانی صرف خارج کرده و به یک صحنه نمایش و بازی تبدیل کردیم؛ زیرا در تحقیقاتمان متوجه شدیم، عامل تک خوانی و اجرای کلامی صرف، یکی از عوامل بی رغبتی جوانان به نقالی است و نیاز است با یک شیوه جدید و جذاب توام با حرکات نمایشی به آن پرداخت، ضمن اینکه تا پیش از ورود من و همسرم به این عرصه، نقش زنان شاهنامه را هم مردان اجرا میکردند، اما مهمترین ویژگی نقالی من و همسرم این است که اولا اجرای ما دو نفره و در کنار هم و با نقشهای متفاوت است (درست مثل یک تئاتر و برخلاف تمام نقالیهای موجود که منولوگ است) و دوما اینکه من، نقش مردان و همسرم، نقش زنان قصههای شاهنامه را اجرا میکنیم.
این نکته از همان اولین نقالیتان رعایت شد؟
بله، در قصه مرگ اسفندیار، نقش کتایون را همسرم بازی و نقش را پررنگ اجرا کرد. در اجراهای بعدی هم نقشهای گردآفرین و تهمینه را همسرم بازی میکرد و برای آنها وقت و مایه میگذاشت؛ زیرا زنان شاهنامه، زنهایی توانمند و مدیر هستند و نمیتوان براحتی از کنار نقش آنها در زندگی اطرافیانشان و تاریخ ایران عبور کرد.
و چه عاملی باعث شد نقالی را ادامه دهید؟
استقبال مردم و جوانان از یک سو و تشویق استادان و بزرگان عرصه نمایش و تئاتر و نقالی از دیگر سو، ما را برآن داشت که این پیشه را در زندگی خود جاری و ساری کنیم.
بهطور مثال در جشنواره شمسالعماره در سال 91 اجرایی داشتیم در حضور استادان تئاتر استاد قطب الدین صادقی و داود رشیدی که بعد از اجرا، استاد صادقی ما را بسیار تشویق کردند و گفتند چه سبک و شیوه قشنگ و جالبی برای ارائه نقالی انتخاب کردید. همین تشویق انگیزه مهمی شد که محکمتر و مطمئنتر از قبل در این مسیر طی طریق کنیم.
عنوان نخستین زوج شاهنامهخوان ایران را کی تصاحب کردید؟
سال 90، استاد صادقی مدیر موسسه پیام سرای فردوسی (استاد شاهنامهخوان و نقال) بعد از مشاهده یکی از اجراهای ما و البته کلی تشویق گفتند من به عمرم چنین نقالی جذاب و متفاوتی را ندیده بودم و همان زمان ما را نخستین زوج شاهنامهخوان ایران لقب دادند که همچنان روی ما مانده است و زوج دیگری نیامده، گرچه من این را نمیپسندم و در تلاشم زوجهای دیگری در این راه گام بردارند. برای همین در مسجد سلیمان آموزش به جوانان و زوجهای علاقهمند را شروع کردهام.
برای اجراهایتان پول هم میگیرید؟
کار ما دلی است، برای همین معمولا پولی دریافت نمیکنیم مگر در برخی اجراها و به عنوان صله و پاداش. در حقیقت معیشت خانواده سه نفره ما از راه شغلی که در یک شرکت سیمان مسجد سلیمان دارم، میگذرد.
تاکنون در کدام استانها نقالی اجرا کردید؟
تقریبا در همه استانها و بیشتر از همه در خوزستان و تهران. چند اجرا هم در کشور سوئد داشتیم.
بهترین اجرایی که داشتید کدام بود؟
همه اجراهایمان را دوست داشتم، چون همهشان را با عشق و علاقه انجام میدهیم. اما یکی از آرزوهای بزرگم اجرا بر سر مزار فردوسی بود که خوشبختانه سال 93 موفق شدیم و در یکی از جشنهای تورهای گردشگری در آرامگاه فردوسی اجرای حماسه آرش را داشتیم که البته به پایان نرسیده، اجرا را بر هم زدند.
این اجرا با این که پایان شیرینی نداشت، اما یکی از خاطره انگیزترین اجراهای ما بود و البته اولین و آخرین اجرا در مشهد.
و سوال آخر این که کدام یک از شخصیت مرد شاهنامه را دوست دارید؟
از نظر حماسی رستم را و از نظر شخصیتی کیخسرو را. به نظرم رستم شخصیت عجیبی دارد، زیرا در عین حماسی بودن، بسیار مظلوم است. رستم نمادی از مردم ایران است؛ دارای غرور ملی، مهربانی و البته همواره در معرض ظلم و تهاجم.
انتهای پیام/ص
دیدگاه شما