به گزارش شبنم ها به نقل تبیان، لا یَکُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِنًا حَتّی تَکُونَ فیهِ ثَلاثُ خِصال:1 سُنَّةٌ مِنْ رَبِّهِ. 2 وَ سُنَّةٌ مِنْ نَبِیِّهِ. 3 وَ سُنَّةٌ مِنْ وَلِیِّهِ. فَأَمَّا السُّنَّةُ مِنْ رَبِّهِ فَکِتْمانُ سِرِّهِ. وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ نَبِیِّهِ فَمُداراةُ النّاسِ. وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ وَلِیِّهِ فَالصَّبْرُ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ.(1) مؤمن، مؤمن واقعی نیست، مگر آن که سه خصلت در او باشد: سنّتی از پروردگارش و سنّتی از پیامبرش و سنّتی از امامش. امّا سنّت پروردگارش، پوشاندن راز خود است،
امّا سنّت پیغمبرش، مدارا و نرم رفتاری با مردم است، امّا سنّت امامش، صبر کردن در زمان تنگدستی و پریشان حالی است.
حضرت امیرالمومنین امام علی علیه السلام می فرماید: مَن ضَعُفَ عَنْ حِفْظِ سِرِّهِ لَم یَقْوَ لِسِّرِ غَیرهِ. کسی که نتواند رازدار اسرار خود باشد، نمی تواند اسرار دیگران را نیز حفظ کند
راز به معنای سرّ، آن چه باید در دل نهفته باشد و چیزی که باید پنهان بماند یا به اشخاص مخصوصی گفته شود، است. حفظ اسرار را باید از خدا آموخت. خداوند بیش تر و پیش تر از هر کس، از اعمال، حالات، رفتار، عیوب و گناهان بندگانش با خبر است، اما حلم، بردباری، پرده پوشی و رازداری او بیشتر از همه است. چنانچه می فرماید: خداوند متعال در آیه در رابطه با رازداری فرموده است: «عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَى غَیْبِهِ أَحَدًا(2)؛ داناى نهان است و کسى را بر غیب خود آگاه نمى کند» خداوند متعال، از همه ی اسرار مطلع است و از تمام اتفاقات، آگاه؛ اما با این وجود، هیچ کس از اسرار غیب او آگاه نیست. خداوند متعال خود، رازهای بندگانش را می پوشاند و به همین دلیل بر رازداری تاکید دارد.
چنان که حضرت امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام می فرماید: مَن ضَعُفَ عَنْ حِفْظِ سِرِّهِ لَم یَقْوَ لِسِّرِ غَیرهِ(3)؛ کسی که نتواند رازدار اسرار خود باشد، نمی تواند اسرار دیگران را نیز حفظ کند.
از سوی دیگر، شخصی که در حفظ اسرارش، ناتوان یا نسبت به آن بی اعتناست، نباید توقع داشته باشد که مردم سرّ او را پوشیده نگاه دارند. امام باقر علیه السلام می فرماید: «لَم یَخُنْکَ الْاَمینُ و لکِن اِئْتَمَدْتَ الخائنَ (4)؛ امین به تو خیانت نکند، تویی که به خیانت کار امانت سپردی».
خامشی به که ضمیر دل خویش با کسی گفتن و گفتن که مگوی
ای سلیم، آب ز سرچشمه ببند که چو پر شد، نتوان بستن جوی
سخنی در نهان نباید گفت که بر انجمن نشاید گفت (5)
مودت با مومنان و مدارا با مردم از خصلت های نیک اسلامی انسانی است. انسان ها در موقعیت های گوناگون شاید رفتارهای نادرستی داشته باشند و اشتباهاتی بکنند. از این رو می بایست با مردم کنار آمد و سخت گیری نکرد. این که بخواهیم نسبت به مردم سخت گیری کنیم ومته روی خشخاش بگذاریم و گیر بدهیم کاری ضد اخلاقی انجام داده ایم. سنت و سیره عملی پیامبر (صلی الله و علیه وآله) این گونه بود که حتی نسبت به منافقان و دشمنان و مخالفان خود کوتاه می آمد وبا آنان مدارا می کرد که گویی چیزی از آن نمی داند و حرف های نادرست ایشان را گوش می داد و گاه با آن که می دانست دروغ می گویند ولی به همان ظاهر کلام ایشان بسنده می کرد به طوری که ایشان را به تحقیر و استهزاء و تمسخر «اذن» می گفتند.(6)
روایات زیادی در این زمینه وجود دارد از جمله اینكه رسول اكرم صلى الله علیه و آله مدارای با مردم را هم طراز اداء فرایض می دانند:أَمَرَنى رَبّى بِمُداراةِ النّاسِ كَما أَمَرَنى بِأَداءِ الفَرائِضِ؛پروردگارم، همان گونه كه مرا به انجام واجبات فرمان داده، به مدارا كردن با مردم نیز فرمان داده است. (7)
در جایی دیگر مدارا كننده تری انسانها را به عنوان عاقل ترین انسان معرفی می كنند: أعقَلُ الناسِ أشَدُّهُم مُداراةً للناسِ(8) ؛خردمندترین مردم، با مداراترین آنها با مردم است.
به هر حال پیغمبر گرامی اسلام و پیشوایان دینی ما بر اساس رفق و مدارا با مردم رفتار می کردند و از جمله ابزار کار آنها در رفتار با مردم همین اصل بوده است و اگر این اصل را نداشتند حتی یک روز نمی توانستند با مردم زندگی کنند، زیرا مردم یکسان نیستند، بلکه آنها دارای فرهنگها و ملیت ها و اخلاقها و تربیتهای گوناگون هستند، یکی زود عصبانی می شود، دیگری تندخو و عجول است، سومی کم طاقت و بی حوصله است و ... اگر رهبران الهی و سایر مردم که با انسانهای مختلف سر و کار دارند، دو صفت رفق و مدارا را نداشته باشند و آن را رعایت نکنند، در زندگی شکست می خورند و هرگز نمی توانند در صحنه حضور داشته باشند. اگر انسان خشک و یک دنده و انعطاف پذیر باشد نمی تواند در کنار مردم باشد، حتما منزوی شده و تنها می ماندو انسانهای منزوی و دور از مردم نمی توانند برای جامعه، مفید و کارگشا باشند. (9)
بی جهت نیست كه حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله دلیل برتری انبیاء بر مردم را شدت مدارای آنها با مردم می دانند: إِنَّ الانبیاءَ إِنَّما فَضَّلَهُمُ اللّه عَلى خَلقِهِ بِشِدَّةِ مُداراتِهِم لأَعداءِ دینِ اللّه و َحُسنِ تَقیَّتِهِم لأَجلِ إِخوانِهِم فِى اللّه(10)؛ خداوند از این رو پیامبران را بر دیگر مردمان برترى داد كه با دشمنان دین خدا بسیار با مدارا رفتار مى كردند و براى حفظ برادران همكیش خود نیكو تقیه مى كردند.
از مهم ترین زمینه هاى درک فیض و عنایت الهى، صبر و شکیبایى است تا جایى که ائم اطهار (علیهم السلام) به واسط صبر بزرگی که داشتند به مقام شامخ ولایت و امامت نایل شدند، قرآن در این باره می فرماید:
وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا...(11) «و از آنان امامان (و پیشوایانى) قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت مى کردند؛ چون شکیبایى نمودند...»
حضرت امیرالمومنین على علیه السلام تشبیه جالبی در مورد صبر دارند: الصَّبرُ فِی الامورِ بمَنزِلَةِ الرَّأسِ مِنَ الجَسَدِ، فإذا فارَقَ الرَّأسُ الجَسَدَ فَسَدَ الجَسَدُ و إذا فارَقَ الصَّبرُ الامورَ فَسَدَتِ الامورُ.
صبر در كارها، به منزله سر در بدن است. همچنان كه اگر سر از بدن جدا شود، بدن فاسد مى گردد، صبر نیز هرگاه از كارها جدا شود، كارها تباه مى گردد.
نقل شده است كه پیامبر خدا صلى الله علیه و آله از معنی و تفسیر صبر را پرسیدند، جبرئیل عرض كرد:
تَصبِرُ فی الضَّرّاءِ كما تَصبِرُ فی السَّرّاءِ و فی الفاقَةِ كما تَصبِرُ فی الغَناءِ و فی البَلاءِ كما تَصبِرُ فی العافیَةِ، فلا یَشكُو حالَهُ عندَ المَخلوقِ بما یُصِیبُهُ مِن البَلاءِ(12)؛ این كه در سختى شكیب ورزى، همچنان كه در [روزگار] آسایش صبر مى كنى؛ در تهیدستى صبر كنى، همچنان كه درتوانگرى صبر مى كنى و در بیمارى و گرفتارى صبر كنى، همچنان كه در زمان سلامت و عافیت صبر مى كنى، [آدم صبور] از بلایى كه به او مى رسد نزد مخلوق شِكوه نمى كند.
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله هم كتمان فقر و مصیبة و درد را از گنج های بهشت دانسته اند كه اگر كسی به چنین توفیقی دست یابد، هم خصلت خدایی دارد (كتمان) و هم خصلت امام (صبر بر گرفتاری):
أربعٌ مِن كُنوزِ الجنّةِ: كِتْمانُ الفاقةِ و كِتْمانُ الصَّدقَةِ و كِتْمانُ المُصیبَةِ و كِتْمانُ الوَجَعِ (13)؛چهار چیز از گنج هاى بهشت است: نهان داشتن فقر ،نهان داشتن صدقه ، نهان داشتن مصیبت و نهان داشتن درد.
پی نوشت ها:
1-کافی، ج 2، ص 241؛ امالی صدوق، ج 1، ص 339؛ عیون اخبارالاخبار، ج 1، ص 256؛ معانی الاخبار، ص 184؛ تحف العقول، ص 312 و 442؛ چنان که در منابع دسته دوم؛ مانند مشکاة الانوار، ص 85؛ کشف الغمة، ج 2، ص 292؛ روضة الواعظین، ج 2، ص 432؛ التمحیص، ص 67؛ و... نیز آمده است
2-جن، 26.
3-غرر الحكم: 8941.
4-تهذیب الأحكام: 7/ 232/ 1013.
5-گلستان سعدی.
6-توبه، 6.
7-كافى (ط-الاسلامیه) ج 2، ص 117، ح 4
8-میزان الحكمه، ج ، 493، حدیث: 7563.
9-فرازهای برجسته از سیره امامان شیعه (ع) جلد دوم، محمد تقی عبدوس و محمد محمدی اشتهاردی.
10-بحارالأنوار (ط-بیروت) ج 72، ص 401، ح 42
11-سجده، ۲۴.
12-میزان الحكمه، ج 6 156، حدیث 1024.
13- میزان الحكمه، ج 2 299 ، حدیث 2808.
دیدگاه شما