16. آذر 1399 - 11:01   |   کد مطلب: 9742
این روزها چگونه می توان فاطمه بود و فاطمی زندگی کرد؟

به گزارش شبنم ها به نقل از  نافع،

خواهرم سلام! 

عزیز دل! این ایام که ایام شهادت مادر عزیزمان حضرت زهرا (سلام الله علیها) است مرا بر آن داشت که مختصری چند با شما خواهر عزیزتر از جانم حرف دل بزنم. 

 

بانوی من! دختر باهوش و ظریف اندیش و زیبای ایرانی!

چندی است که دل نگران و آزرده خاطرم، می دانی این دل نگرانی از چه روست؟ گهگاهی با خود می اندیشم، درباره ی هویت من! هویت تو! هویت تمامی دختران و زنان عالم...

مگر غیر از این است که الگوی زن مسلمان، سرورمان بانوی مان حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) است، بانویی که همه او را به حکیمه بودن می شناسند، به راستگو بودن، به امین بودن، به مهربان بودن، به بخشنده بودن، به همراه بودن، به بهترین دختر و همسر و مادر جهان بودن، به عبد الهی در معنای حقیقی کلمه بودن ...

و مگر نه اینکه هر فردی در زندگانی سعی می کند که خود را با الگوی برتر جهان شبیه کند و نزدیک وگرنه الگو نیز بتی می شود جمادی و سنگی و تنها نام او بارها و بارها بر سر زبان ها جاری می شود و تکرار ...

 

عزیز دلم! گهگاهی با خود می اندیشم که حضرت که بودند؟ چگونه زندگی کردند؟ و چگونه می توان این همه القاب و اوصاف را در ظریفی بلورین و روی پارچه ای حریر ریخت و طراحی کرد ... بگذریم ایشان نشان دادند که می شود ...

و بازهم می رسم سر سؤال اول، در روزگار امروز چگونه می توان فاطمه بود؟ و اصلا چرا فاطمه بودن ارزش است؟ چرا چون مرواریدی در صدف بودن آن قدر که هیچ فردی تو را آن گونه که باید نشناسد و در عین حال تمام عالم تو را به نیک نامی بشناسند ارزش است؟ 

چگونه می توان در حجاب بود، دور از دسترس بود، در گنجینه بود ولی در عین حال همه بدانند که حکیمه ای، مهربانی، عزیزی و ... چگونه می توان دختر پیامبر اسلام، دختر بالاترین شخصیت و جایگاه در زمان خود بود و ساده زیستی، بخشندگی، مهربانی و ... را ارزش گزاری کرد .... در حالی که تو می توانستی مثل تمام دختران پادشاهان جور دیگری زندگی کنی! می توانستی با علم ات، با ثروت ات، با جایگاه ات حتی با دین ات خودنمایی کنی ولی از قبل از آفرینش امتحانت را پس داده بودی و می خواستی خدا نما باشی ...  

 

عزیز دل! دوست من!

هر وقت که می نشینم و یکایک اوصاف و القاب حضرت را مرور می کنم و وجود نازنین ایشان را با خودمان مقایسه می کنم، با من، با تو، با او، با ما، با شما و ...با دختر و زن امروز می بینم که چقدر فاصله است بین من و تو و وجود نازنین حضرت ....

مگر ایشان از ما چه خواستند؟ جز اینکه در خانه ملکه خانه خود باشیم؟ و چون ملکه های تمام جهان در حیله و زینت آن هم نه از روی تجمل و تفاخر بلکه به اقتضای زیبایی زن در قصری از ارزش های پاک زندگی کنیم تا این گونه هیچ فردی به خود اجازه ی اهانت کردن و سوء استفاده کردن از ما را به خود ندهد و جز محرمان را به بارگاه مان بار ندهند و جز از ورای حجاب ما را نبینند و مگر سبک زندگی ملکه های عالم از این حیث چگونه است؟ ...

پس چه شده که این روزها ما را به کوچه و خیابان سوق می دهند و مثل عروسک های خیمه شب بازی آرایش مان می کنند و روز به روز برای مان مدل لباس طراحی می کنند و از ملکه ها برده هایی می سازند برای هوس بازی مردان خیابانی .... و این شده نماد و الگوی ارزشی ما!!!! این ارزش گزاری برای ملکه های عالم است یا برده های عالم؟؟؟ سطور تاریخ را که مرور می کنم از شرق گرفته تا غرب، برای ملکه ها عکس همه ی این ها ارزش بوده .... درست عکس همه ی این ها ....همه ی ملکه های عالم دست نیافتنی بودند و در حجاب...

 در روزگار صنعتی امروز ارزش زن به کار کردن شده و چون مرد از صبح زود تا پاسی از شب بیرون بودن و خسته به خانه روانه شدن ...در روزگار امروز هنوز برای "زن" هویتی مانده، هنوز حکیمه بودن، محدثه بودن، مهربان بودن، بخشنده بودن، دل بدست آوردن و دل نشکستن، لطیف بودن و ... این ها ارزش است؟ هنوز مادری ارزش است؟

عزیز دل، بانوی من!

اگر کمی نیک با خود بیاندیشیم می بینیم که دنیا دارد ملکه بودن را از ما می گیرد، خانه را از ما می گیرد و به جای آن به ما آدرس کوچه و خیابان می دهد، آدرس در به در شدن، هر روز مد جدیدی لباس می دهد، تفاخر می دهد، به جای دوستی به ما دل شکستن و فخرفروشی و من و تو کردن یاد می دهد؛ به جای دلسوز بودن و محبت کردن، قساوت قلب و سخت بودن و به جای امین بودن و مورد اعتماد بودن خیانت کردن می آموزد....

آری عزیز دل، اگر قدری با خود بیاندیشیم می بینیم که دنیای امروز خانه و خانواده را که محل سکونت است از ما گرفته و یک دلی ناآرام، دلی سرشار از ترس، ترس از دست دادن، ترس خیانت کردن و خیانت دیدن، و زیر بار فشار، فشارهای رنگارنگ اجتماعی که امروز انتظار جامعه مدرن امروزی از من چیست؟ خانه ام کدام منطقه شهر باشد بهتر است؟ چند متر باشد بهتر است؟ لباس ام چگونه باشد؟ مدرک ام چه باشد؟ درآمدم چقدر باشد و.... حال؛ می بینی عزیز دل، می بینی چقدر بین من و تو و حضرت فاصله است.... واقعا فاصله ای به اندازه قرن ها ... 

بانوی ما ساده زیست بود، معلم اخلاق بود، حکیمه بود، عزیز بود، کوثر بود، دستگیر بود، اهل تفاخر و تجمل نبود، اهل رنجاندن نبود، زیاده خواه نبود، اهل درخواست های نابه جا نبود، برای خود شخصیتی سنگین و متین داشت و جز اهل حرم هیچ فردی را اذن دیدار نبود مگر اینکه خودشان اجازه دیدار داده باشد و به هر فردی هم اذن دیدار نمی دادند...چشمه ای زلال و شفاف بودند و در معنای کلمه مادر بودند ... و می دانی مادرم کی شکست؟؟ وقتی که ...

و این ها همه از من و تو و.... زنانی بی اعتماد به نفس، مقلدی کور و بازیگرانی هر روز در دل یک نقاب بار می آورد و ملکه زندگی جای خود را می دهد به برده دنیای مدرن ...این است حال ما و اگر کاری نکنیم آینده پیش روی مان ....

آری عزیز دل! این فاصله، حقیقی است و می تواند بیشتر شود، بیشتر و بیشتر، اگر برای کم شدن اش کاری نکنیم و این فاصله خودمان را از بین می برد، من را، تو را..... در لحظه لحظه زندگی ایشان چگونه زندگی کردند و چگونه در روزگار امروز می توان بار دیگر فاطمه بود؟؟؟؟ بیا تلاش کنیم فاطمه باشیم .... فرزندان مان فاطمه باشند...یاحق.

پایان پیام/

دیدگاه شما

آخرین اخبار