به گزارش شبنم ها به نقل از تبیان، ازدواج، همسری و مهم تر از آن همسفری در جاده پرفراز و نشیب زندگی است. مسیر دراز عمر را با توشه ای فراوان و سازنده، و یاوری، همفکر و هماهنگ و شکیبا می توان به سلامت پیمود و به مقصد رساند.
بیست و دوساله بودم که دلباخته یکی از همکلاسی هایم شدم. او از یکی از استانهای بسیار دورتر از ما بود و من هیچ شناختی از وی نداشتم. اما آنچنان شیفته رفتار و ظاهرش شدم که علی رغم مخالفت زیاد والدین با دختر مورد علاقه ام ازدواج کردم.دانشجو بودم و بیکار و نیازمند حمایت هر دو خانواده.
از آنجا که هردو طرف با این ازدواج مخالف بودند کمک چندانی دریافت نمی کردیم و همین مشکلات مالی باعث شد که همسرم بسیار بی تابی کند و در کمتر از یک ماه بنای ناسازگاری گذاشت. اختلافات فرهنگی میان ما هم بیداد می کرد. او دختری از یک خانواده شلوغ و پر رفت و آمد بود که هیچ توجهی به اوضاع اقتصادی مان نداشتند و من متعلق به خانواده ای بسیار کم جمعیت.
توقعات زیادی که از من وجود داشت و بی فکری ها وپرتوقعی های زیاد خانواده همسر و همسرم باعث شد که روز به روز مشکلات ما جدی تر شود و تنها چند ماه بعد از ازدواج از هم جدا شدیم.
چند سال بعد در حالی که بیست و شش سال بیشتر نداشتم، در محل کار با دختر خانمی سی و چهار ساله آشنا شدم که مرتبه شغلی بسیار بهتری از من داشت. باز هم علی رغم مخالفت خانواده با وی ازدواج کردم خصوصا که چون ایشان چند سال هم از من بزرگتر بود.
خیلی سریع وارد زندگی مشترک شدیم. روزهای اول خوب پیش می رفت اما به مرور تفاوتها خود را نشان داد چرا که فرصت چندانی برای شناخت هم صرف نکردیم و کمتر از دوماه بعد از آشنایی وارد زندگی مشترک شدیم.
از آنجا که همسرم سنش رو به افزایش بود خیلی سریع مرا تحت فشار قرار داد تا صاحب فرزند شویم. خیلی زود صاحب فرزند شدیم اما هر چه از رابطه مان می گذشت به جای اینکه به هم نزدیکتر شویم دورتر می شدیم. همسرم چون موقعیت شغلی خوبی داشت درآمدی تقریبا دوبرابر من داشت و به همان اندازه توقعاتش هم از من زیاد بود. هر کاری می کردم مرا بچه می پنداشت و هیچ رفتار و تصمیم مرا جدی نمی گرفت. در عمل به مرور تبدیل به مترسکی شده بودم که فقط حضور فیزیکی در خانه داشتم. کم کم احساس کردم دخترمان هم با من مانند یک پدر رفتار نمی کند و تحت تاثیر رفتارهای مادرش حرمت مرا حفظ نمی کند. از این وضعیت خسته شده بودم و در نهایت بعد از شش سال زندگی مشترک به صورت توافقی از هم جدا شدیم.
یک سال بعد از جدایی از همسر دومم، از فرط تنهایی به فضای مجازی پناه بردم و با دختر خانمی آشنا شدم . در ابتدا رابطه ما فقط از روی سرگرمی بود اما کم کم وابسته او شدم و قرار ملاقات حضوری گذاشتیم. مدتی هم با هم ارتباط داشتیم تا شناخت کسب کنیم.
بعد از مدتی احساس کردم مورد خوبی برای ازدواج است و از آنجا که دیگر خانواده ام خیلی کاری به من نداشتند خودم تصمیم به ازدواج با وی گرفتم و به او پیشنهاد ازدواج دادم.
روابط ما نزدیکتر شد و بیشتر رفت و آمد داشتیم تا اینکه در طی این ارتباطات متوجه شدم او در همان زمان با چند مرد جوان دیگر هم در فضای مجازی ارتباط دارد و دایما با آنها قرار ملاقات و تفریح و کوهپیمایی و .. می گذارد. وقتی به او اعتراض کردم عنوان کرد که این ارتباطات فقط کاری است و البته ارتباطات کاری وی به من هیچ ارتباطی ندارد.
از او بسیار دلسرد شده ام و دیگر هیچ تمایلی به ازدواج با وی ندارم.
از زندگی خسته و سرخورده شده ام. دیگر به هیچ زنی اطمینان ندارم .نمی دانم چرا این قدر در ازدواج و انتخاب همسر بدشانس هستم.
نکته ها
- مهم ترین برتری انسان بر دیگر آفریده ها برخورداری از گوهر ارزنده عقل است.
- کارکرد خرد اندیشیدن و آینده نگری است. کسی که بدون بهره گیری از تدبیر و خرد و با شتابزدگی عمل می کند و از عقل بهره ای نمی برد قطعا در گرداب پشیمانی و افسوس سرنگون می شود.
- ازدواج در کنار تولد و مرگ یکی از سه رویداد بزرگ زندگی و سرنوشت ساز آدمیان است که برخلاف آن دو، در دایره اختیار قرار دارد. انتخاب خردمندانه همسر نخستین و مؤثرترین گام در مسیر زندگی مشترک است. امام صادق (ع) به مردم یادآور می شوند که با توجه به اثرگذاری درازمدت پیوند زناشویی، همسر خود را با بررسی کامل برگزینند .
- با این توضیحات، عقل و دین نمی پذیرد که انتخاب های بدون بررسی و دقت را به عاملی موهوم به نام بخت و شانس نسبت دهیم، و این گونه اشتباهات و بی تدبیریهای خود را توجیه کنیم.
باربارا دی آنجلیس در کتاب «آیا تو آن گمشده ام هستی» می نویسد:
"در طی سال ها کار با هزاران مرد و زن و نیز تجزیه و تحلیل زندگی خود چنین دستگیرم شده است: اگر مواظب باشیم گرفتار یک یا چند اشتباه از خطاهای زیر نشویم، می توانیم مانع از بخش بزرگی از رنج، دل شکستگی و یأسی شویم که در عشق تجربه می کنیم. خطاهای ما در زمان انتخاب به این قرارند:
- پرسش های کافی نمی پرسیم؛
- نشانه های هشداردهنده را نادیده می گیریم؛
- توافق های ناپخته و شتابزده می کنیم؛
- اسیر هوس و شهوت خود می شویم؛
- فریب مادیات را می خوریم؛
- و نفس ازدواج کردن برایمان مهم است نه اینکه با چه کسی ازدواج می کنیم!
روان شناس دیگری به نام دکتر «نیل کلارک وارن» هفت علت مهم شکست در ازدواج ها را با تأکید بر پژوهش های خود یادآور می شود و می نویسد: اگر کسی به هنگام انتخاب به این علت ها توجه کند، با 81 درصد اطمینان می توان گفت در زندگی مشترک خود دچار مشکل نخواهد شد:
- تصمیم عجولانه در ازدواج
- ازدواج در سن پایین
-اشتیاق بیش از حد دختر و پسر یا هر دو به ازدواج
- انتخاب همسر برای راضی کردن دیگران
- شناخت ناکافی از یکدیگر
- انتظارات غیر واقع بینانه
- مسائل رفتاری و شخصیتی حل و فصل نشده
در یادداشت حاضر نیز مشاهده کردید که این آقا در مورد اول، بدون توجه به تفاوتهای فرهنگی، عدم بلوغ اقتصادی ،سن کم، مخالفت خانواده و ..بر ازدواج اصرار ورزید و بلافاصله نیز با مشاهده مشکلات ارتباطی و اقتصادی و بدون تلاش برای حفظ زندگی مشترک، اقدام به جدایی نمودند.
در مورد دوم نیز بدون توجه به اختلاف سنی معکوس و بدون توجه به ویژگی های روحی این خانم و ویژگی های زن سالاری که داشته، علی رغم مخالفت خانواده ها باز هم بدون گذراندن دوران شناخت، شتابزده وارد جریان ازدواج شدند و در نهایت هم با وجود اینکه شاهد مشکلات جدی ارتباطی بودند، طفلی بی گناه را به این دنیا آوردند و پس از مدتی کوتاه بدون تلاش برای یافتن راهی جهت حفظ زندگی زناشویی ، برای جدایی اقدام نمودند.
و از همه بدتر اینکه برای فرار از تنهایی به فضای مجازی پناه برده واز این مجرا در صدد انتخاب همسر برآمدند و بدون توجه به غیر قابل اعتماد بودن این فضا برای چنین انتخابی سرنوشت ساز، باز هم تصمیم به ازدواج گرفتند.
و سرانجام، این سخن این آقا که «من مرد بدشانسی هستم و در انتخاب همسر بخت یارم نیست» ما را به یاد بیتی رسا از پروین اعتصامی می اندازد:
دیوانگی است قصه تقدیر و بخت نیست
از بام سرنگون شدن و گفتن این قضاست
دیدگاه شما