به گزارش شبنم همدان به نقل از جام جم:
چند سال است میوهفروش هستید؟
حدود 14 سال، یعنی از وقتی دیپلم گرفتم.
چطور شد این کار را انتخاب کردید؟
پدر من سالها در این منطقه تکنیسین مخابرات بود. بعداز بازنشستگی چون به محیط شهرک صنعتی عادت کرده بود، یک مغازه میوهفروشی زد. آن موقع من تازه دیپلم گرفته بودم و چون پدر دست تنها بود، مجبور شدم کنار دست پدرم بایستم.
از این انتخاب پشیمان نشدید؟
با این که انتخاب این شغل خیلی به دلخواه من نبود و برای کمک به پدرم واردش شدم، اما بعد از این که چم و خم کار را یاد گرفتم و با مردم آشنا شدم به دلخواه خودم در این کار ماندم.
شنیدهایم مردم شما را به خاطر منشور اخلاقی خاصی که در پیش گرفتهاید به عنوان یک کاسب با انصاف میشناسند. درباره کاری که در پیش گرفتهاید توضیح میدهید.
بله. داخل مغازه من یک تخته وایت بورد قرار دارد که همه میگویند این منشور اخلاقی عمو علی است. روی این تخته، نکتههایی نوشته ام و به آنها پایبندم.
از چه زمانی این کار را انجام میدهید؟
حدود هفت سالی میشود.
چطور شد به این نتیجه رسیدید که باید برای خود و مشتریهایتان یک منشور اخلاقی تعریف کنید؟
به توصیه پدرم این کار را انجام دادم. اوایل وقتی کنار پدرم داخل مغازه میایستادم، به اقتضای جوانی با مشتریها برخورد خوبی نداشتم، مثلا بداخلاقی و تندی میکردم و بیحوصله بودم. پدرم اما همیشه میگفت اگر میخواهی در این کار موفق شوی، باید مشتری مدار باشی. اگر میخواهی کاسب موفقی شوی، این راهی که در پیش گرفتهای تو را به هدف نمیرساند. میگفت با مردم کنار بیا، سخت نگیر و به آنها به چشم غریبه نگاه کن. فرض کن همه دوست و آشنا هستند. در غیر این صورت بهتر است سر سال مغازه را جمع کنی و بروی دنبال یک کار دیگر.
پس شما توصیههای پدر را آویزه گوشتان کردید؟
بله. محبوبیتی که ایشان میان مردم داشت به دلیل همین رفتار خوبش بود. کمکم این انگیزه در من هم به وجود آمد و براساس توصیههای پدرم به این منشور اخلاقی رسیدم که چند بند دارد. مثلا در این مغازه به مشتری ای که با لبخند وارد شود، 5/16 درصد تخفیف داده میشود یا این که ما اینجا به همه نسیه میدهیم و جنس فروخته شده را هم پس میگیریم یا میوه برای افراد نیازمند رایگان است.
میوه رایگان؟! با این کار ضرر نمیکنید؟
نه، ابدا. هیچ کس با کار خیر ضرر نمیکند. ببینید درست است که من یک کاسبم، اما در همین جامعه و میان همین مردم زندگی میکنم. میدانم تامین زندگی برای خیلیها کار راحتی نیست. شاید خیلیها در ماه نتوانند یک وعده میوه تازه بخورند، چرا من واسطه خیر نباشم که روزیشان به دستشان برسد؟! متاسفانه مشکل ما این است که فکر میکنیم کار خیر یعنی یک کمک بزرگ مالی، در حالی که هر کسی در هر کار و شغلی که هست میتواند راه و رسم کار خیر را پیدا کند، حتی اگر این راه ساده باشد.
شما چطور این راه خیر را پیدا کردید؟
کاسب باشی حتما مشتری نیازمند به در مغازه ات میآید؛ مشتری ای که پول کافی همراهش نیست، سرماه شده وجیبش خالی است، بچه همراهش است و پول کافی برای خرید میوه نوبرانه ندارد یا این که مهمان سرزده برایش رسیده است. تعدادی از اینها را من میشناسم. بعضیها هم خودشان میآیند و میگویند پول همراه ندارند و من اعتماد میکنم و میگویم ببر اگر داشتی بیاور، اگر هم نداشتی حلالت. چون اعتقادم این است قطعا یک جای دیگر جبران میشود و از این بخشش هیچ وقت ضرر مالی به من نرسیده، چون برکت پول آدم مهم است نه اندازه آن. خیلیها هستند که شاید دخل روزانه شان میلیونی باشد، اما این پول را با استرس خرج میکنند یا برای بیماری و... خرج میشود. من با این که دخلم زیاد نیست، اما راضیام که این پول را خرج دوا و دکتر نمیکنم.
حقوق مشتری از آن حقوق پرحاشیهای است که خیلی جاها رعایت نمیشود. شما چطور این حق را رعایت میکنید؟
من به یک اصل معتقدم. این که مشتری محترم است و باید به مشتری احترام گذاشت. برای رعایت این احترام هم چند کار کردهام؛ مثلا هرکسی که وارد مغازه میشود تا وقتی خریدش را انجام بدهد میتواند از خودش پذیرایی کند. به خاطر همین داخل مغازه، صندلی، پیشدستی، چاقو و نمک گذاشتهام. مشتریها خودشان میوه را میشویند و بعد هم تا آماده شدن خریدهایشان، از خودشان پذیرایی میکنند.
قبول کنید کارتان عمومیت ندارد. ما به عنوان مشتری عادت کرده ایم مغازهدارها ما را از ناخنک زدن به کالای مغازه منع کنند.
بله متاسفانه بارها برای خودم پیش آمده که مثلا برای خرید خشکبار رفتهام، حتی فروشنده فرصت امتحانکردن یکی از پستهها را به من نداده، در حالی که معتقدم اگر یک مشتری در مغازه من میوهای بخورد حالا فرقی نمیکند موز باشد یا هلو یا انگور، یک جورهایی احساس راحتی میکند و مغازه را متعلق به خودش میداند و آن رابطه خشک فروشنده و مشتری ای بین میرود و به جایش یک رابطه دوستانه شکل میگیرد. فکر میکنم این خیلی بیشتر ارزش دارد.
دیگر برای احترام به مشتری چه کار کرده اید؟
هم نسیه میدهم، هم جنس فروخته شده را پس میگیرم. این حق مشتری است. مشتری هزینه کرده از من هندوانه خریده، اما سفید از آب درآمده، حرفش برای من سند است. میگویم بیا یکی دیگر ببر.
با این حساب مشتری ثابت زیاد دارید؟
بله، خوشبختانه همین طور است.
برایتان پیش آمده مشتریای برای اولین بار پا به مغازه شما بگذارد و با دیدن این منشور اخلاقی تعجب کند؟
خیلی وقتها این اتفاق افتاده، مثلا وقتی مسافری بیخبر از ماجرا پا به مغازه گذاشته، جملههای روی تخته را خوانده و پرسیده آقا اینها را که نوشتی واقعی است؟ گفتهام بله. آن وقت موقع خروج گفته کاش شما کاسب محل ما بودی. شنیدن همین جمله برای من یک دنیا ارزش دارد.
میگویند شما به ازای هر لبخند به مشتریهایتان تخفیف میدهید! درست است؟!
بله همین طور است. الان اینقدر مردم گرفتارند و بدهکار که اصلا خنده یادشان رفته. خیلی وقتها مشتریها آنقدر غرق در مشکلاتشان بودهاند که حتی متوجه حرفهای من نشدهاند. به خاطر همین با خودم گفتم عمو علی کاری بکن برای چند لحظه کوتاه هم که شده خنده روی لب مشتری هایت بنشیند. بعد از کلی فکر کردن تصمیم گرفتم از این راه تشویقی استفاده کنم و حالا مدتهاست به ازای هر لبخند به مشتری هایم 5/16درصد تخفیف میدهم.
چرا 5/16 درصد؟
چون صنف میوه و ترهبار بین 25 تا 35 درصد سود تعزیراتی دارد. من این رقم را میانگین گرفتم و گفتم اگر کسی بخندد و خوشرو باشد نصف این سود مال من، نصف این سود مال خودش.
با استقبال مشتریها هم روبهرو شدهاید؟
بله خیلی وقتها مشتریها با قهقهه از در مغازه وارد میشوند و این انرژی مثبتشان یک دنیا میارزد.
فکر میکنید یک فروشنده خوب چه ویژگیهایی دارد؟
باید منصف باشد. انصاف درهمه کارها مهم است و در کاسبی بیشتر. نکته دوم این است که باید ترازویش دقیق باشد. ببینید بالاخره ترازو دست کاسب است. کم و زیادش هم دست اوست. مشتریها خیلی وقتها چشمشان به ترازو نیست. اینجاست که کاسب باید آگاه باشد خدا آن بالا کم و زیاد ترازوی او را میبیند و به حسابش مینویسد. پس بهتر است خودش را مدیون حق الناس نکند که دیوار کجی است که تا ثریا کج بالا میرود و شالوده زندگیاش را به هم میریزد.
یک کار فرهنگی خوب
عموعلی در مغازهاش یک کار فرهنگی خوب هم انجام میدهد و یک کمد جایزه پر از اسباببازی و مدادرنگی و دفتر برایشان تدارک دیده؛ اما این جایزهها به بچههایی میرسد که برای عموعلی، یکی از سورههای قرآن را از حفظ بخوانند. آقای حلوی در توضیح بیشتر میگوید: بچههای این نسل با بچههای نسلهای گذشته فرق دارند. آن قدر غرق در دنیای مجازی هستند که شاید از خیلی چیزها عقب بمانند، حتی وقت کمتری برای حفظ سورههای قرآن که کتاب آسمانی ماست، بگذارند. من برای تشویق گفتهام به هر بچه زیر ده سالی که به مغازه من بیاید و سورهای را از حفظ بخواند جایزه میدهم. خوشبختانه بچهها هم از این کار استقبال کردهاند. مثلا پسر یکی از دوستانم اینجا سوره حمد را خواند و جایزه گرفت. بعد رفت دوتا سوره دیگر هم حفظ کرد. الان هم اصرار دارد پدرو مادرش به او نماز یاد بدهند تا یک جایزه ویژه بگیرد. من همین که میبینم بچهها با این بهانههای کوچک با قرآن مانوس میشوند، ته دلم احساس رضایت دارم.
انتهای پیام/ص
دیدگاه شما