به گرازش شبنم همدان،
ماه محرم است واین روزها دلها بیشتر هوای حرم حضرت زینب را میکند وقتی از اِمام سجاد (ع )پرسیدند کدام مرحله سخت تر بود ایشان تکرار کردند شام.
نمی دانم آیا تا به حال شهرهای سوریه را از نزدیک دیده اید یا خیر؟ حلب شهری که در آن مسجد النقطه وکوه جوشن قرار دارد سنگی که بر آن خون امام حسین چکیده وبه گفته مردم محلی هر سال روز عاشورا خون از آن تراوش می کند وکوه جوشن مرقد محسن یکی دیگر از فرزندان امام حسین است. وقبر ستان باب الصغیر که مقبره رئوس الشهدا کربلا وحضرت سکینه وامامزادگان بسیاری است وکوچه های تنگ شام وخرابه ای که امروز میعادگاه عاشقان است ودمشق حریم حضرن زینب کجای این سرزمین را بگویم که نشان از کربلا نداشته باشد. و امروز این سرزمین کربلای مدافعان حرم است. مدافعانی که با غیرت از حریم اهل بیت محافظت می کنند. این روز ها سالگرد یکی از شهدای مدافع حرم بود به سراغ خانواده اش رفتیم تا پای درد و دلشان بنشینیم.
شهید مجید صانعی یکی از شهدای مدافع حرم حضرت زینب(س) است همسرش شهرزاد صفری در گفتگو با خبرنگار شبنم همدان خاطرات قدیمی را مرور می کند.
ازدواجی از نوع ایثار
از روزهای آشنایی خود با شهید می گوید: در شاهرود تصادف کرده بودم وبرای اولین بار مجید به همراه برادرم (محمد رسول ) به شاهرود آمد تمام صورتم زخمی بود مادر وخواهرم را تازه از دست داده بودم که مجید در همان دیدار اول از من خوشش آمد او می گوید کدام پسری را دیده ای که در وضعیت تاسف برانگیز از دختری خوشش بیاید. صفری می گوید به نظر من ازدواج مجید با من یک ایثار بود چرا که او برای گرفتن جواب بله از من 4 سال صبر کرد .
از او می پرسم شما عاشق تر بودید یا همسرتان؟
می گوید مجید هر لحظه با کارهایش مرا بیشتر وابسته می کرد وقتی طاها به دنیا آمد چون مادرم در قید حیات نبود به من می گفت هر حرفی را که ممکن بود مادرت در این زمان به تو بگوید بگو تا من برایت بگویم. تمام کارهای شخصی مرا در طول این مدت انجام می داد. برای دانشگاه هم خودش تمام کارهای ثبت نام مرا انجام داد. در ساعت های استراحت بین کلاس ها برایم چای وشیرینی می آورد زنگ میزد ومیگفت شهرزاد بیا گلویی تازه کن او تمام عاشقانه هایش را با حرف ها وکارهایش نشان می داد ولی من بیشتر درون گرا بودم اما روزی که مجید را دفن می کردند با تمام وجودم فریاد می زدم و می گفتم که ببین وبدان من عاشق تر بودم . در آن لحظه حس کردم مردمک چشمهایش تکان خورد برادرم هم که برایش تلقین می خواند حرف من را تایید کرد و گفت شهرزاد من هم لحظه تکان خوردن مردمک چشمهایش را حس کردم.
خودم را همدرد اسرای کربلا حس می کنم
شهرزاد با بغضی سنگین و چشمی نمناک ادامه می دهد: با اینکه یکسال از شهادت مجید می گذرد ولی به اندازه تک تک ثانیه های این یکسال دلتنگش هستم وتاب صبوری را ندارم. گاهی مقابل عکسش می ایستم واز او شکایت می کنم من به او بارها گفته بودم تو همه کس من وطاها هستی خیلی مواظب خودت باش. بعد ظهر روز عاشورا هر چه به غروب نزدیکتر می شد قلبم واقعا می خواست از سینه ام بیرون بزند واقعا حس کردم صدای قل وزنجیرهایی که به دستان اسراء کربلا بسته می شود را از نزدیک می شنوم واقعا از خود حضرت زینب طلب صبر می کنم حضرت زینب واقعا چه غم سنگینی را تحمل کردند.
از اودرباره هدف شهید صانعی وهمرزمانش از رفتن به سوریه می پرسم؟
با صدایی مملو از حسرت می گوید: مجید ورزشکار بود نانجیتسو کار می کرد ودر کانون بسیج مربی ورزشی بود وهمین طور پیمانکار راه وجاده بود اما وقتی سیستم رایانه اش را روشن می کردی صفحه با روضه وحرم حضرت زینب بالا می آمد وهمیشه آهنگی ازآهنگران را زمزمه می کرد که میگوید اگر آه تو از جنس نیاز است ره باغ شهادت باز باز است.
عشق شهادت او را به مدافعان حرم پیوست
مجید عاشق شهادت بود می گفت شهرزاد کاش من زمان جنگ بزرگتر بودم ودر عملیات ها شرکت می کردم وقتی گروه ضربتی امام علی (ع) تشکیل شد مجید از اولین نفراتی بود که به گروه ملحق شد وبعد هم عراق ومسئله داعش پیش آمد مجید تمام فکرش این بود که به عراق اعزام شود. سردار همدانی از دوستان وهمرزمان پدرم (نجاتعلی صفری) بودند. مجید گفت پدر جان شما بیا و مرا هم به سردار معرفی کن. پدرم قبول کرد وهمراه مجید نزد سردار رفتند ومعرفی نامه را گرفت و بعد از آن هم اعزام به سوریه...
زخم زبان های مردم آزارم می دهد
نمی دانم مردم جامعه چه چیزهایی شنیده اند که با شهدای مدافع حرم اینگونه برخورد می کنند که عده ای می گویند سوریه چه ربطی به ما دارد حتما شما کلی پول گرفته اید زخم زبانهایشان بیشتر آزارم می دهد وگاهی به آنها می گویم نیروهای داعش بعد از سوریه وعراق ممکن است به مرزهای ایران حمله کنند ومدافعان حرم برای جلوگیری از این جنگ به عراق وسوریه می روند تا همان جا دشمن را زمین گیر کنند وایران به عنوان منطقه استراتژیکی مهم باید قبل از حمله و ایجاد ناامنی در داخل کشور علاج واقعه را بکنند ودیگر اینکه مردم ودولت کشورهای عراق وسور یه خودشان از ایران در خواست نیروی مستشاری را کرده انده . با اشک ادامه می دهد: وقتی همه در روز عاشورا می گوییم کاش من هم آن روز کربلا بودم چطور وقتی گروههای تروریستی حرم حضرت زینب را هدف گرفته اند بگوییم ما که آنجا زندگی نمی کنیم. همه ما در دعا فرج از امام زمان می خواهیم زودتر ظهور کند وبه داد مسلمین جهان برسد پس چگونه می گوییم وقتی سامرا هدف دشمن قرار می گیرد فقط بگوئیم آقا جان ما اهل حرف هستیم اما در عمل نه.
نباید فریاد دادخواهی مردم مظلوم سوریه را نشنیده بگیریم
چرا فریاد رسی به مظلومان تنها در حد شعار ارزش دارد وقتی می گوییم شیعه هستیم ومنتظر ظهور باید زمینه ساز آن هم باشیم وقتی هم روزی صدای «هل من ناصر ینصرنی» مظلومی را شنیدیم خود را به نشنیدن بزنیم پس آن وقت ما با مردم کوفه چه تفاوتی داریم. شیعه حضرت بودن و پیرو کربلای امام حسین(ع)ومکتب امام خمینی (ره )بودن به ما این اجازه را نمی دهد تا فریاد دادخواهی مردم مظلوم را که در این روزگار سازمان حقوق بشر هم به اعتراف خود آقای بانکی مون از طریق دلارهای عربستان تغذیه می شود را نادیده ونشنیده بگیریم .
انتهای پیام /
دیدگاه شما