به گزارش شبنم همدان به نقل از جام جم:
هدایت این پرواز برعهده خلبان شهید محسن رضائیان بود. کاپیتان 38 سالهای که تجربه هفت هزار ساعت پرواز موفق را در کارنامهاش داشت و آن روز هم ، به روال گذشته، هدایت این پرواز به مقصد دوبی را بعهده گرفته بود. اما سرنوشت او هم با سرنوشت بقیه سرنشینان هواپیما گره خورد و برای همیشه نامش جزو قربانیان یکی از بزرگترین جنایتهای هواپیمایی در دنیا، در تاریخ ماندگار شد. انتظار و ناباوری برای اعضای خانواده او هم مثل خیلی خانوادههای دیگر از همان زمان شروع شد. از همان زمان تا همین امروز که 29 سال از حادثه میگذرد.
زهرا رضائیان و سعید رضائیان مادر و برادر کوچکتر این خلبان شهید در گفتگو با جامجم آنلاین از او میگویند:
خانم رضائیان، چندتا فرزند دارید؟
با محسن هفت تا؛ محسن پسر دومم بود. خیلی هم بچه خوب و آرامی بود. یک جور خاصی به من و پدرش احترام میگذاشت و دوستمان داشت. هوای برادرهایش را هم داشت آنقدر که حتی از پدر بیشتر دوستش داشتند.
چطور شد که خلبان شد؟
زهرا رضائیان : از بچگی علاقه زیادی به خلبانی داشت. آسمان را دوست داشت، پرواز را دوست داشت. میگفت بزرگ که بشوم حتما خلبان میشوم. اما پدرش مخالف بود. میگفت: باباجان مگر کارقحط است؟برو سراغ یک کار دیگر که خطر نداشته باشد. خلبانی یعنی زندگی باخطر. اما محسن میگفت نه من که خلبان جنگی نیستم، من با هواپیمای مسافربری پرواز میکنم.بالاخره آنقدر اصرار کرد که رضایت پدرش را هم گرفت و سال 52 بود که رفت دانشگاه خلبانی و بعد هم یک دورهای در آمریکا شرکت کرد و از وقتی هم که برگشت ایران در ایرانایر مشغول بهکار شد.
سعید رضائیان: در روزهای اوج انقلاب، وقتی که تازه انقلاب پیروز شده بود، برادرم به همراه چند نفر دیگر از دوستانش در هواپیمایی، وظیفه حراست از فرودگاه را به عهده گرفته بودند. اینها همان گروهی بودند که همیشه اعتراض میکردند چرا خلبان های آمریکایی در ایران پرواز میکنند و فرصت به خلبانهای خودمان داده نمیشود. چون درسال های قبل از انقلاب نسبت خلبان های خارجی به داخلی 60 به 40 بود و برادرم همیشه ناراحت بود که چرا به ایرانیها اعتماد نمیکنند و فضا برای کار نمیدهند.
ازدواج کرده بود؟
بله ، سه تا بچهداشت، دوتا دختر ویک پسر. آن موقع که این اتفاق افتاد خانوادهاش ایران نبودند ، برای دیدار اقوامشان به آلمان رفته بودند.
کاپیتان رضائیان در طول خدمتش هیچوقت خلبان هواپیمای نظامی نبود؟
زهرا رضائیان: بهطور رسمی نه ...فقط یک مدتی در زمان سالهای اول جنگ ،با هواپیمای سی- 130، برای کمک به رزمندگان و انتقال و جابه جایی آنها پرواز می کرد.
سعید رضائیان: یادم است که یکبار دیدم گردنش پلاک انداخته، گفتم خلبانهای مسافربری که پلاک ندارند، تو چرا پلاک داری؟ گفت چون با سی – 130پرواز میکنیم باید پلاک داشته باشم.
زهرا رضائیان: حتی همان موقع پدرش اعتراض کرد که این کار خطرناک است، گفت: اگر من هم نروم چطور به رزمنده ها کمک برسانیم؟
از کی مسئولیت هدایت پرواز بندرعباس – دوبی را بعهده گرفته بود؟
سعید رضائیان: برادرم سه سال آخر قبل از شهادتش را در این مسیر پرواز میکرد، در هفته چند بار پرواز داشت، صبح میرفت و عصر برمیگشت تهران. حتی یادم است که به مادرمان سفارش غذا میداد،مثلا میگفت:عزیزجان، امروز هوس کردهام این غذا را بخورم . مادر هم برایش حاضر میکرد. تقریبا در تمام روزهایی که از ماموریت برمیگشت ما نهار را با هم میخوردیم.
شما کی ازحادثه حمله ناو جنگی وسقوط هواپیمای ایرباس مطلع شدید؟
سعید رضائیان : من چند دقیقه بعد از سقوط فهمیدم. یعنی حدود ساعت 10:30، فکر کنم حدود ساعت 10:15 تا 10:20 دقیقه بود که هواپیما را زده بودند.
چطور اینقدر زود مطلع شدید؟
آن موقع برادر بزرگترمان یعنی حسین، افسرنیروی دریایی بود و درچهارراه قصر در ستاد نیروی دریایی خدمت میکرد. خبر سقوط یک هواپیمای مسافربری در مسیر بندرعباس – دوبی به ستاد مخابره شده بود و به این طریق ما هم مطلع شدیم.
مشخص کردهبودند که خلبان هواپیما برادر شما بوده؟
نه...مشخص نبود. به خاطرهمین ما فکر کردیم که شاید محسن خانه باشد، حتی زنگ زدیم فرودگاه که ببینیم خلبان چه کسی بوده اما گفتند که معلوم نیست،گفتند آن روز دوتا پرواز به دوبی بوده . اما چون استرس زیادی داشتیم سریع رفتیم ولنجک خانه برادرم. خانهاش طبقه دوم بود، هرچقدر زنگ زدیم کسی در را باز نکرد،من دیدم که پنجره آشپزخانه باز است، نردبانی که درحیاط بود را آوردم و به دیوار تکیه دادم و رفتم داخل خانه. رفتم داخل اتاق خوابش و دیدم که کیف پروازش که همیشه کنار تخت آماده میگذاشت نیست... حدس زدم که ماموریت باشد و نگرانی ام بیشتر شد. رفتم فرودگاه . اتفاقا همان موقع یک هواپیمای اختصاصی افرادی را از هیئت دولت برای رسیدگی به همین حادثه به بندرعباس میبرد. اما همانجا بود مهندس پرواز که من را میشناخت صدایم زد و گفت برادر محسن هستی؟ گفتم بله... ازمحسن خبر داری؟جوابی نداد. اما گفت اگر دوست داری با ما به بندرعباس بیایی سوار هواپیما بشو. من جلو رفتم و همانجا ایشان من را به شهید صیاد شیرازی که آنجا حضور داشتند معرفی کردند و گفتند: ایشان برادر خلبان شهید ایرباس هستند.من این را که شنیدم حالم بد شد ، طوری که دیگر نتوانستم با آنها به بندرعباس بروم.
زهرا رضائیان: ما تا مدتها بعد از شهادت محسن منتظر بودیم برگردد. چون هیچ چیزی از پیکر محسن برنگشت...امیدوار بودیم که یک جوری نجات پیداکرده باشد... اوائل اصلا باور نمی کردیم برای همیشه رفته.
بعد از حادثه محل سقوط هواپیما را از نزدیک دیدید؟
زهرا رضائیان : بله...چند بار پیش آمد که در مراسمهای مختلف سالگرد ما را دعوت میکردند و با کشتی میبردند به همانجایی که درآسمانش هواپیما را زده بودند. اما من آنجا که میرسیدم همیشه حالم بد میشد...الان هم آب دریا را که میبینم حالم بد میشود... دلِ نگاه کردن به آب دریا را ندارم.
سعید رضائیان: برای ما هرجای خلیج فارس را که نگاه میکنیم انگار که مزار برادرمان باشد، قلبمان از درد فشرده میشود.
فرمانده ناو وینسنس بعدها مدعی شد که به خلبان هواپیمای ایرباس یازده بار اخطار داده و او توجه نکرده ، نسبت به این ادعاها چه حسی داشتید؟
سعید رضائیان: بله ...همه این بهانهها را ما هم شنیدیم ،اما هیچوقت آنها راباورنکردیم. محال است که اخطاری به محسن رسیده باشد و او توجه نکرده باشد. موقعی که ناو ، هواپیما را مورد هدف قرار میدهد، هواپیما در حال اوج گرفتن بوده در ارتفاع 13500 پایی بوده، در کوریدور رسمی خودش پرواز میکرده.مسیر هواپیماهای مسافربری هم که در کوریدورهای بین المللی پروازمیکنند همیشه مشخص است، این پرواز هم کد شناسایی 655 داشت یعنی درهمه جای دنیا مشخص بود که مسافربری است ودرچه کوریدوری و در چه روزی پرواز میکند ،مبدا ومقصد کجاست. بهخاطر همین است که همیشه میگوییم که برای این فاجعه اسمی جز جنایت نمیتوان گذاشت. یادم است که همان موقع در نیویورک تایمزی که فردای روزحادثه منتشر شد، نوشته بودند که آن روز سه ناو آمریکایی با هم در منطقه حضور داشتند، اما وینسنس ارتباطش را با بقیه ناوها قطع کرده و هشدارهای آنها مبنی بر ورود به آبهای ایران توجه نکرده بود. حتی آنها به فرمانده ناو وینسنس گفته بودند که هواپیما مسافربری است ولی او مدعی شده بود که نظامی است و قصد حمله به آنها را دارد.
هیچوقت خودتان برای احقاق حقوق برادرتان پیگیر این قضیه شدید ؟ مثلا به مجامع بینالمللی شکایت کردید؟
سعید رضائیان : نه ما هم مثل خانواده بقیه سرنشینان هواپیما پیگیری حقوقی را به دولت خودمان سپردیم و از روند پیگیریای هم که انجام شد راضی هستیم.
غرامتی هم دریافت کردید؟
زهرا رضائیان: بله...بعد از حدود 8 سال به خانواده قربانیان 300 هزار دلار غرامت دادند. که 100 هزاردلارش به من و پدر محسن رسید و 200 هزارددلارش را به حساب خانوادهاش درآلمان ریختیم. اما این غرامت برای ما و خانوادههای دیگر هیچوقت جای عزیزی که از دست دادیم را پرنکرده و نمیکند...من پسرم را مظلومانه از دست دادم، هیچوقت هم با قضیه رفتناش کنار نیامدم...
دیدگاه شما