شبنم همدان گزارش می دهد:
پایین بودن سرانه مطالعه در کشور یکی از مشکلات اصلی جامعه ما است . اگر از افراد جامعه بپرسند در روز چند ساعت مطالعه می کنید قطعا عده زیادی کار و کمبود وقت را بهانه قرار می دهند و عده ای دیگرمی گویند از طریق صفحات مجازی در اینترنت مطالعات خود را پیگیری می کنم. عده ای هم می گویند هزینه و وقت چندانی برای خرید کتاب ندارند؛ در واقع بزرگترین بهانه آنها برای نداشتن مطالعه کافی قیمت کتاب است. اما هیچ کس نمیگوید دلیل همه این بهانه ها نهادینه نشدن فرهنگ درست مطالعه در کشور است .
در این اوضاع جامعه فعالیت های فرهنگی مناسبی در گوشه و کنار شهر رخ میدهد که نور امید را برای بهبود شرایط مطالعه در آینده روشن می کند. یکی از این فعالیت ها باشگاه کتابخوانب نوپایی است که در شهر همدان راه اندازی شده است و در صورت گسترش آن و الگوبرداری از این کار فرهنگی مؤثر میتوان به تغییر فرهنگ در نسلهای آینده امیدوار بود.
خبرنگار شبنم همدان برای تهیه گزارش به باشگاه کتابخوانی امادای رفته و با اعضا و مؤسس آن که طاهره صمدی آزاد کتابدار کتابخانه اعتمادیه است به گفتگو نشسته که در ادامه می خوانید.
باشگاهی که برای کتابخوانی شکل گرفت
صمدی در خصوص چگونگی ایجاد باشگاه کتابخوانی و نام آن اظهار داشت :طرح باشگاه کتابخوانی طرحی از سوی وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامی است. من در کارگاههای اداره فرهنگ شرکت کردم و با نحوه کار این باشگاهها آشنا شدم. پس از آشنایی با این طرح فرهنگی تصمیم گرفتم آن را عملی کنم و اقدام به راه اندازی باشگاه نمودم.
وی در مورد این باشگاه توضیخ داد: طرح باشگاه کتابخوانی از سوی اداره کل کتابخانه های عمومی اجرا می شود و من به عنوان نماینده کتابخانه های شهرستان همدان انتخاب شدم و مجوز باشگاه به نام من صادر شده است. در ارتباط با اینکه چرا نام امادای را انتخاب کردیم باید بگویم ما به دنبال نامی بودیم که نشان دهنده هویت همدان باشد و امادای نام قدیم همدان است.
خانواده های بسیاری حامی باشگاه امادای هستند
کتابدار کتابخانه اعتمادیه تاکید داشت :انچه که در باشگاه امادای به خوبی مشهود است ,اتحاد و همدلی اعضا باشگاه است. قبل از شروع فعالیت باشگاه از اعضای کتابخوان و خانواده های آنها دعوت به عمل اوردیم و در خصوص فعالیت های باشگاه کتابخوانی امادای با انان گفتگو کردیم و هم اکنون علاوه بر اعضا باشگاه خانواده های انان نیز از حامیان باشگاه کتابخوانی امادای هستند .لازم به ذکر است که بگویم باشگاه امادای برای گروه سنی ج می باشد .
کتابخوان کردن بچه ها با برنامه های شاد و متنوع
صمدی در ارتباط با برنامه ها و اهداف باشگاه کتابخوانی گفت :برنامه باشگاه کتابخوانی امادای عبارتنداز
1.تهیه صندوق پس انداز خرید کتاب جهت تشویق اعضا به پس انداز بخشی از پول توجیبی انان به خرید کتاب اختصاص پیدا می کند .
2.راه اندازی تور خرید کتاب و بازدید از کتاب فروشی های مهر و شهر کتاب
3.اشنایی کودکان با کتابفروشی و نحوه خرید کتاب
4.برگزاری جلسات رسمی باشگاه به صورت مستمر روزهای دوشنبه از ساعت 10 الی 12
5.برگزاری نشست های کتابخوان و به اشترک گذاری کتاب های خوانده شده ویژه گروه سنی ج
6.بلند خوانی کتاب ,تهیه روزنامه کتاب
7.برگزاری مسابقه نقاشی و برنامه های متنوع با توجه به مناسبت روزهایی که در آن قرار داریم
8.تهیه فیلم های یک دقیقه ای از معرفی کتاب بچه ها به کمک والدین
10.برنامه ریزی برای برگزاری جشن اختتامیه جشنواره رضوی و پایان کلاس های تابستانی در 21 شهریور ماه
11.برنامه ریزی جهت بازدید از موزه امادای
12.بحث و گفتگو در خصوص کتاب های خوانده شده
13.تشویق اعضا به نوشتن نامه برای نویسنده کتاب خوانده شده و مورد علاقه .هدف اصلی باشگاه کتابخوانی امادای ترویج فرهنگ کتاب و کتاب خوانی و نهادینه کردن فرهنگ مطالعه مفید در بین کودکان و نوجوانان است .
عضو باشگاه کتابخوانی: ذهن ما با مطالعه فعال تر می شود
هستی زراعتی عضو باشگاه کتابخوانی امادای گفت :مطالعه باعث می شود گنجینه لغات بیشتری در ذهن ما جای بگیرد و دیگر اینکه با کتاب خواندن می توانیم ذهنی فعال و پویا به کودکان و نوجوانان هدیه دهیم . یکی از لذت بخش ترین کارها در فرایند مطالعه هم خوانی و جمع خوانی کتاب است. این بخش برای رشد کودکان بسیار مؤثر است.
وی اضافه کرد : در باشگاه امادای کودکان از طریق تصویر داستان کتاب را تعریف می کنند که به فن بیان و حافظه انها کمک می کند.
هستی زراعتی به معرفی یکی از کتاب هایی که مطالعه کرده است می پردازد : نام کتاب :چهارده قصه چهارده معصوم
خلاصه داستانی از زبان کودکان
نام قصه : خوشبو ترین گل
نویسنده :حسین فتاحی
تصویر گر :محمد رضا دادگر
آغاز داستان : روزی بود روزگاری بود . در سرزمین عربستان شهری به نام مکه بود.
در مکه مردمی زندگی می کردند که به قبیله ی قریش معروف بودند .
قبیله ی قریش از محترم ترین قبایل عرب بود . در میان مردم این قبیله مرد بزرگواری به نام عبد المطلب زندگی می کرد .عبدالمطلب بزرگ قریش بود . عبدالمطلب ده پسر داشت . از میان ده برادر یکی از همه زیباتر و مهربان تر و شجاع تر از همه بود . او (عبدالله ) نام داشت .
همه ی مردم عبدالله را دوست میداشتند . عبدالمطلب هم او را از بقیه پسر هایش بیشتر دوست می داشت . برای همین ، وقتی عبدالله به سن جوانی رسید ، پدرش عبدالمطلب ، از میان دختر ها ، بهترین دختر را انتخاب کرد و به ازدواج عبدالله در اورد . این زن (امنه) نام داشت .امنه و عبدالله ، یکدیگر را دوست می داشتند و زندگی خوبی را شروع کردند .
اما یک روز عبدالله به خانه آمد ، نزد امنه رفت و به او خبر داد که به سفر می رود ؛سفر به سرزمین شام . عبدالله بار سفرش را بست و آماده شد . از امنه خداحافظی کرد، سوار شترش شد . آمنه ایستاد بود و رفتن عبدالله را تماشا میکرد
چند ماه گذشت و کاروان از سرزمین شام برگشت ، آمنه هم آمد تا از شوهرش استقبال کند
اما عبدالله نیامده بود . شتر او تنها و بی صاحب برگشته بود . ساربان ها با غم و اندوه خبر دادند که عبدالله زیبا ، عبدالله شجاع و مهربان در راه برگشت از دنیا رفته است .
انتهای پیام/
دیدگاه شما