به گزارش شبنم ها، به نقل از باشگاه خبرنگاران جوان
ایجاد تحول در زندگی و یا تغییر و تحولاتی بنیادین در آن نیازمند کمی فکر و اراده است و هیچکس جز خود انسان نمیتواند چنین موقعیتی را برای خود ایجاد و زندگی خود را به نوعی متحول کند، اما اگر بخواهیم کمی از دور به این ماجرا نگاه کنیم باید بگوییم که این موضوع برای خود قوانین و راهکارهایی دارد که ما به آن میگوییم راهکارهای نقرهای و اگر شما بتوانید با ذهن خودتان آن را به اتمام برسانید و موفق شوید تبدیل میشود به راهکارهای طلایی برای زندگی شما!
پس پیشنهاد میکنیم برای تلنگری کوتاه به زندگی تان این مطلب را که گروه اجتماعی باشگاه خبرنگاران جوانبرای شما گردآوری کرده است را از دست ندهید.
چگونه زندگی ام را متحول کنم؟
آنچه بیرون شما میگذرد، بازتابی است از آنچه درون شما وجود دارد.
اگر فکر میکنید که هرگز نخواهید توانست تحصیلات تان را به اتمام برسانید، در بیرون از فکرتان نیز چنین خواهد شد. اگر در ذهن تان میگذرد که محکوم به فقر هستید، هرگز ثروتمند نخواهید شد.
رفتارهای ما، تابعی از طرز فکر ما هستند؛ به بیان دیگر، «فکر ما، ریشه رفتارهای ماست و رفتارهای ما، ریشه سرنوشت ما.»
وقتی فکری بر مدار فقر و نداری میچرخد، رفتارهای ناشی از آن فکر هم بر همین مدار خواهد چرخید و سرنوشت نیز جز فقر و نداری نخواهد بود.
کسی که به کسب دانش یا ثروت فکر میکند، در واقع سنسورهای ذهنی اش را برای شکار موقعیتهای دانش یا ثروت فعال میکند. مثلاً وقتی روزنامه را ورق میزند، حتماً روی آگهی یک سمینار آموزشی مالی توقف میکند، ثبت نام میکند، به سمینار میرود، چیزهایی یاد میگیرد که در کسب و کارش اثر مثبت دارند، کلی دوست جدید که هدفهای مالی بلندپروازانهای دارند پیدا میکند، امکان همکاری و شراکت و هم افزایی مییابد و ....
کارمندی را در نظر بگیرید که فکر میکند محکوم است که تا آخر عمر، آب باریکهای از حقوق داشته باشد و دلش به این خوش است که بعد از ۳۰ سال، حقوق بازنشستگی خواهد داشت. قطعاً همین سرنوشت در انتظار او خواهد بود و اشکالی هم ندارد چرا که انتخاب محترم خود اوست؛ ولی همکار او در همان اداره، ثروتمند شدن را حق خود میداند و ساختار ذهنی اش این است که من میتوانم ثروتمند شوم.
این همکار، کتابهای موفقیت میخواند، وقتی کسی درباره یک موقعیت جدید شغلی یا سرمایه گذاری حرف میزند، خوب گوش میکند و در لابهلای حرف هایش دنبال "نقطه اتصال"ی است که بتواند زندگی اش را بدان متصل کند.
این ماجرا را بخوانید:
سامان، کارمند یک شرکت بخش خصوصی بود؛ حقوق اندکی داشت و برای این که زندگی اش بچرخد، تا دیر وقت اضافه کاری میکرد. با این حال همیشه مترصد فرصتی بود تا بتواند اوضاع مالی اش را بهبود دهد. او ویولونیست ماهری بود و علاوه بر نوازندگی روی مباحث تئوریک آن هم تسلط خوبی داشت.
یک روز سر میز ناهار، تلفن یکی از همکارانش زنگ خورد؛ پسر نوجوان اش بود که خبر میداد معلم خصوصی ویولون اش - که از یک آموزشگاه موسیقی میآمد - به خارج از کشور مهاجرت کرده است. کلمه ویولون، گوشهای سامان را تیز کرد و ناگهان جرقهای در ذهن سامان زده شد: این میتواند یک فرصت باشد.
- من می توانم به پسرت ویولون یاد بدهم.
سامان این کار را کرد، با آموزشگاه آشنا شد، چند ماه بعد آنقدر شاگرد داشت که به جای اضافه کاری در شرکت، به آنها آموزش میداد. کمی بعد از سوی چند گروه برای اجراهای موسیقی دعوت به همکاری شد. مدتی بعد، مدیر شعبه دوم آموزشگاه شد و یک سال بعد، از شرکت و آموزشگاه استعفا کرد و آموزشگاه موسیقی خودش را در یک ملک اجارهای راه اندازی کرد و سه سال بعد همان ملک را با وام بانکی خریداری کرد.
سامان که روزی حقوق بگیر بود، اینکه به ۷ نفر کارمندش حقوق ثابت میدهد و ۲۲ مدرس موسیقی در رشتههای مختلف دارد که تحت نظر او کار میکنند. او مازاد درآمدش را در چند جای دیگر سرمایه گذاری میکند.
اگر بافت فکری سامان این گونه بود که من، صرفاً یک کارمند باقی خواهم ماند و درآمد من نیز همین حقوق کارمندی محدود است و همین هم خواهد ماند، هرگز در میان حرفهای همکارش، به فکر فرو نمیرفت و احتمالا به فرو بلعیدن لقمه ناهارش بسنده میکرد، اما چون ساختار ذهنی اش، مبتنی بر رشد مالی و بررسی فرصتهای مرتبط بود، در حرفهای همکارش، دنبال "نقطه اتصال" بود و همین نقطه و شکار فرصت، زندگی اش را از یک حقوق بگیر به یک کار آفرین تبدیل کرد.
این باورهای ما درباره خودمان هستند که ما را "محدود" میکنند یا به ما بال پرواز میدهند. بچه عقابی که در میان پنگوئنها بزرگ شود، هر چند به لحاظ زیرساختهای زیستی، امکان پرواز دارد، ولی هرگز از زمین برنخواهد خاست، زیرا محیط به او القا کرده که زندگی فقط روی زمین ادامه دارد و او نیز این را باور کرده است.
بسیاری از ما، حکم همین عقابها را داریم، اما باورهایی که عمدتاً از محیط گرفته ایم، ما را نزد خودمان، انسانهایی محکوم به شکست معرفی میکند و لذا، بال ها، نه تنها برایمان فرصت پرواز نیستند بلکه بار اضافی اند!
خودانگارههای ما؛ که عمدتاً منفی اند، از زمان کودکی در ما شکل گرفته و حتی ناخودآگاه مان را نیز تسخیر کرده اند. بسیاری از ما غافل هستیم که همه این تلقّیهای منفی از خودمان، صرفاً تلقینهایی هستند که در گذر زمان در وجودمان نهادینه شده اند. اگر همین یک نکته را بدانیم، میتوانیم آنها را بشکنیم، از قیدشان رها شویم و تبدیل به کسی شویم که میخواهیم.
پس باید قبل از هر چیز، واقعاً باور کنیم که "من هم میتوانم... "؛ تا این باور ایجاد نشود، تحولی در زندگی مان ایجاد نخواهد شد. بسیاری از ما همیشه دنبال این هستیم که بهانههایی برای "نتوانستن" پیدا کنیم تا پیش خودمان شرمنده نشویم، مانند نداشتن سرمایه اولیه، نداشتن آشنا، نداشتن مهارت و .... اما هیچ کدام مان از این که عقل و اندیشه مان ناقص است، شکایت نمیکنیم و اتفاقاً سرمایه اصلی مان نیز همین مغزی است که در کاسه سر داریم و میتوانیم مانند بسیاری از کارآفرینان ایران و جهان، با «فکر بیشتر»، موفقیتهای بیشتری برای خودمان رقم بزنیم.
اما فکر بیشتر و رسیدن به این باور که "من هم میتوانم... "، هر چند «لازم است»، ولی «کافی نیست»؛ شرط کافی، ریسک پذیری و نترسیدن است.
نترسید و اندکی هم ریسک را چاشنی زندگی تان کنید. روزی که استیو جابز میخواست اولین محصول "اپل" را تولید کند، فولکس واگن اش را فروخت. اگر او با خود میگفت: "ممکن است هم ماشینم را از دست بدهم و هم نتوانم سرمایه ام را برگردانم" و منصرف میشد، جهان امروز، اپل نداشت و جابز، فردی گمنام باقی میماند. اما او به اندازه یک فولکس ریسک کرد و اندازه میلیاردها دلار در چند سال آینده به دست آورد.
یک کارمند بازنشسته که اخیراً با کمک یکی از دوستانش یک کترینگ (آشپزخانه طبخ و ارسال غذا) راه انداخته است با اشاره به درآمد خوبی که الان دارد، میگفت: خیلی پشیمانم، پشیمان از این که چرا ۳۰ سال از راه اندازی چنین کاری میترسیدم و با این همه تأخیر کترینگ م. را راه انداخته ام.
میدانید علت این تأخیر ۳۰ ساله چه بود؟ او در همه این ۳۰ سال هم میتوانست کترینگ اش را افتتاح کند، ولی میترسید که کار کارمندی اش را از دست بدهد، ولی بعد از بازنشستگی این ترس را نداشت. اگر او همان زمان - که انرژی بیشتری هم داشت - ریسک کرده بود، الان وضع بهتری داشت و نمیگفت: پشیمانم.
«خودتان را باور کنید»
«از قید تصورات منفی درباره خودتان خارج شوید»
«نترسید، ریسک کنید و وارد کارها و عرصههایی شوید که فکر میکنید دوست شان دارید و عمری از آن واهمه داشتید.»
تغییر و تحول در زندگی، با این راهکارها
رشد و پیشرفت نتیجه ایجاد تغییر و تحول در زندگی است. اگر همچنان در وضعیت فعلی خود باقی بمانید، هیچ گاه به رشد و تعالی نمیرسید. شیوه تفکر و عملکرد خود را تغییر دهید تا بتوانید به کلیه اهداف خود دست پیدا کنید.
باید توجه داشت که تغییر و تحول از یک روند ممتد پیروی کرده و هیچ گاه متوقف نمیشود.
به محض متوقف شدن تغییر و تحول، رشد و پیشرفت شما هم متوقف میشود.
ما قصد داریم تا در این مقاله مهمترین تکنیکهای موجود در زمینه ایجاد تغییر و تحول در زندگی را به شما معرفی کنیم.
ریتم زندگی خود را آرام کنید
شما نیاز به زمان دارید تا بتوانید فکر کنید و افکار خود را در زندگی فردی بازتاب دهید. اگر تمام مدت سرتان شلوغ باشد، وقت کافی برای فکر کردن به اهداف خود ندارید چه برسد به اینکه بخواهید دست به عمل بزنید و زندگیتان را تغییر دهید. پس ریتم زندگی خود را آرام و ملایم نمایید و برای تغییر در زندگی خود فضا ایجاد کنید. سعی کنید آهسته به جلو پیش بروید. مشغولیتهای بیمورد باعث میشوند که شما هیچ حسی نسبت به اینکه کجا هستید، به کجا میروید، و چه کاری انجام میدهید نیز نداشته باشید.
خواستار تغییر باشید
«تمایل داشتن» ضروری است. این زندگی شماست، هیچ کس نمیتواند در آن تغییر ایجاد کند مگر خود شما. اگر خودتان خواستار تغییر نباشید، هیچ چیز در این دنیا نمیتواند شما را مجبور به تغییر کند. به این منظور در ابتدا باید به خود بگویید که با ایجاد تغییر، زندگی من از شرایط فعلی بهتر خواهد شد.
اصلا مهم نیست که زندگی شما تا چه اندازه خوب است به هر حال باز هم جای پیشرفت و ترقی وجود دارد. از سوی دیگر اگر تصور میکنید که زندگیتان اصلا خوب نیست، باز هم ناامید نشوید، همیشه جای امیدواری برای بهبود اوضاع وجود دارد. به خودتان بقبولانید که همیشه توانایی ایجاد تغییرات مناسب در زندگی را دارید.
مسئولیتپذیر باشید
قبول مسئولیتهای زندگی یک باید است. دیگران را به خاطر اتفاقات بدی که در زندگیتان رخ میدهد سرزنش نکنید. انگشت سرزنش خود را به سوی خانواده، دوستان، کارفرما نشانه نگیرید. خوبی و بدی موجود در زندگی مستقیما به عملکرد فردی شما بستگی دارد. زمانیکه مسئولیت این موارد را پذیرفتید، آنگاه میتوانید انتظار ایجاد تغییرات شگرفی را در زندگی خود داشته باشید. باید تصمیم بگیریم که خودمان اوضاع و احوال پیرامونمان را تغییر دهیم. با این روش میتوانیم خیلی موثرتر عمل کنیم.
ارزشهای اصلیتان را مرور کنید
در اعماق قلب هر فرد اصولی وجود دارد که وی به شدت به آنها معتقد است. از خود سوال کنید ارزشمندترین چیزی که در زندگیتان وجود دارد چیست؟ احساس میکنید برای داشتن یک زندگی موفق باید چه اصولی را رعایت کنید؟ اینها ارزشهایی هستند که خودتان باید نسبت به آنها آگاهی داشته باشید. آنها را پیدا کنید و به خودتان یادآوری نمایید.
افکار نیرو بخش را جایگزین کنید
افکار محدود کننده جزء بزرگترین موانعی هستند که شما را از پیشرفت در زندگی محروم میکنند. ابتدا باید آنها را پیدا کنید تا بعدا بتوانید بر آنها غلبه کنید. به منظور تشخیص این قبیل افکار در ذهن خود به دنبال افکاری باشید که شامل عبارات زیر هستند:
من نمیتوانم ….
قادر نیستم که ….
من هیچ وقت نتوانستم ….
هیچ راهی وجود ندارد که ….
هر زمان که در ذهن خود به یکی از این افکار برخورد کردید، آن را یادداشت نمایید و یک تفکر نیرو بخش را جایگزین آن کنید. در مقابل هر جمله منفی یک جمله مثبت بنویسید.
عادات خوب را جایگزین عادات بد کنید
شما میبایست علاوه بر افکار محدود کننده، عادات بد خود را نیز پیدا کنید. بهتر است که لیستی از آنها تهیه نمایید. سپس به جای اینکه سعی کنید آنها را ترک کنید، یکسری عادات مثبت برای جایگزین نمودن آنها در نظر بگیرید. فرض کنید یکی از عادات بد شما تماشای بیش از اندازه تلویزیون است. به جای اینکه مدت زمان تماشای تلویزیون را کم کنید، به انجام کاری فکر کنید که جایگزین تلویزیون شود. به عنوان مثال میتوانید مطالعه کردن را انتخاب کنید.
برای خود الگو و مربی انتخاب کنید
پیدا کردن یک الگو در زندگی کمک بزرگی در راه تعالی آرمانها محسوب میشود. او میتواند شما را راهنمایی کرده و مشکلات و موانع موجود بر سر راهتان را یادآوری نماید. با این کار میتوانید در وقت و انرژی خود صرفه جویی کنید. البته پیدا کردن یک مربی خوب ساده نیست و در ابتدا شما باید به او ثابت کنید که فرد مستعد و قابلی هستید. سعی کنید در نظر او فرد مفیدی جلوه کنید.
در کارها کمکش کنید تا ثابت کنید که شاگرد زرنگی هستید و این ارزش را دارید که بر روی شما سرمایه گذاری کند.
انتظارات منطقی داشته باشید
باید از ابتدای راه انتظارات منطقی را در ذهن خود بپرورانید. کار شما در مراحل ابتدایی به مراتب سادهتر است و هر چه جلوتر میروید موانع و مشکلات هم بیشتر میشوند. تغییر و تحول نیازمند زمان است به ویژه اگر بخواهید تغییرات دائمی در زندگی خود ایجاد کنید. انتظارات منطقی، شما را در شرایط سخت همچنان پابرجا نگه میدارند.
پیوسته در حرکت باشید
همیشه در حال بهبود زندگی خود باشید. سعی کنید هر روزتان بهتر از دیروز باشد. تا تغییر و تحول نباشد، خبری از رشد و پیشرفت هم نخواهد بود.
انتهای پیام/
دیدگاه شما