به گزارش شبنم ها به نقل از باشگاه خبرنگاران جوان
در یک روزی بهاری که با بهار ماه مبارک رمضان نیز مصادف شده است، به دیدار زهره آقاشاهی رفتیم و او با صفای قلب خود ما را پذیرا شد.
اگرچه متولد تهران و علاقه مند به زندگی در محله نارمک است اما همچون خوزستانیها میهمان نواز است و گویی سالها زندگی در خرمشهر ایران او را همچون زنان خرمشهری شجاع و دلیر بار آورده است.
زهره آقاشاهی از جمله اولین پاسداران خرمشهر پس از آغاز جنگ تحمیلی بود که واکاوی و مرور خاطرات زندگیش سراسر حاوی نکات جذاب و خواندنی است.
فعال سیاسی که بنی صدر را با عنوان بنی حرف میخواند و همچنان از خیانتهای او پس از آغاز جنگ و به طول کشیدن آن پس از هجده ماه دل چرکین است.
پاسداری که از تروریست نامیده شدنش از سوی آمریکا نه تنها ناراحت نیست بلکه با ابراز خوشحالی خود از این مسئله آن را بیانگر ناتوانی سران استکبار در پیاده کردن اهدافشان میداند.
مسئله دفاع و فتح خرمشهر از اهمیت ویژهای برخوردار است و لازم است بدانیم علاوه بر مردان غیور سرزمینمان، زنان در این مسئله مهم چه نقشی را ایفا کرده اند، به همین جهت برآن شدیم تا گفتوگویی را با تنها زن پاسدار رسمی سپاه خرمشهر انجام دهیم. متن زیر حاصل گفتوگوی ما با اوست.
فضای مجازی سمی که امروزه به جان جوانهای ما افتاده است
ضمن تشکر از شما، لطفا با توجه به شرایط عملیات دفاع مقدس، توان ما و دشمن، شما به عنوان یک امدادگر چه تعریفی از سوم خرداد دارید؟
آقاشاهی: روز سوم جنگ من به جبهه رفتم و بعد از عملیات مرصاد برگشتم، به تبع در طول آن مدت خرمشهر هم شامل حال قرار گرفته بود. لازم است بدانید که صدام از بعد سلاحی و جنگی بسیار قوی بود چرا که تمام کشورهای ابر جنایت به آن کمک میکردند و کشورهای ضعیفی با ما همراه بودند، ولی از بعد ایمان است که دنیا به پای رزمندگان و ایران نمیرسید، من اعتقادم این است که ۸ سال دفاع مقدس دوره دانشگاهی بود، زیرا ما در جبهه درس اعتقاد، ایمان، رشادت، شهامت و تقوا را پشت سر گذاشتیم.
حجاب در جامعه اسلامی فقط با ۴ متر چادر تعریف نمیشود
در آن زمان متاسفانه به تعبیری، منافقین پخش بودند که دختران و پسران ما را فریب میدادند، اما اکنون منافقی وجود ندارد، ولی فضای مجازی بزرگترین سمی است که به جان جوانهای ما افتاده است. فضای مجازی به ما میگوید شما حجاب خودت را داشته باش، اما اگر آرایش کنی اشکالی ندارد در حالی که این حجاب فقط با ۴ متر چادر تعریف نمیشود، اگر زنان ما پوشش خود و مردان چشمان خود را رعایت کنند ما به یک جامعه توحیدی دست پیدا میکنیم.
آن زمان که در خرمشهر بودیم، من ابتدا به عنوان پزشکیار وارد غرب کشور شدم بعد از آن به عنوان امدادگر وارد هلال احمر شدم و بعد از آن بهیار آزاد در بهداری مرکزی که در سپاه هم پاسدار رسمی سپاه خرمشهر بودم، در آن زمان بسیجی وجود نداشت و به غیر از من در سپاه که غیربومی بودم، ۱۱ زن دیگر بومی حضور داشتند، اگر خواهران در جبهه حضور نداشتند مثل این بود که در یک خانواده پرجمعیت هیچ زنی وجود نداشته باشد.
در بیمارستان طالقانی کادر پرستاری بود که اصلا پرستاری در آن جا وجود نداشت، به کمک بهیارها، بهیار و به بهیارها، پرستار میگفتند ما هم در ان جا به حکم برادر جهان آرا باید سطح بیمارستان را پوشش میدادیم.
شور و انگیزه معنوی باعث میشد خستگی را حس نکنم
فعالیت زنان در بیمارستان سخت نبود؟ چون ما شنیده ایم که بعضی اوقات مردان هم دچار مشکل میشدند؟
آقاشاهی: برای من سخت نبود گرچه سختیهایی را داشت، من قبل از آن به دلیل ان که در مناطق دیگر بودم میتوانستم شرایط را بپذیرم. شاید شور و انگیزه معنوی درون من باعث میشد که خستگی را حس نکنم.
باشگاه خبرنگاران جوان: با توجه به رشادت و پشتیبانی زنان در آن زمان، چرا مسئولان در جامعه امروز توجهی به توان و مسئولیت آنان نمیکند؟
آقاشاهی: علت این مسئله به ضعف دولتهای گذشته و کنونی ما برمیگردد که به جای اینکه وقایع را به صورت صحیح منتقل کنند، نتوانستند کار فرهنگی زیادی انجام بدهند؛ و متاسفانه به اشتباه اگر به کسی پست و مقامی بدهند، شاید شکل تغییری نکند، اما باطن آن تغییر میکند. برخی مسئولان ما پیش از آن که به فکر جیب مردم باشند، به فکر جیب مبارک خودشان هستند.
مسئولان باید به وظیفه اخلاقی خودشان عمل کنند
به نظر جنابعالی، جهت حفظ نام شهیدان و زنده نگاه داشتن یاد آنها موثرترین کاری که میتوان انجام داد، چیست؟
آقاشاهی: یک روز در عملیات همراه آقای قالیباف بودیم که به ایشان گفتم: برادر شما فرمودید که "لیاقت از من دور بود که نتوانستم شهید شوم"، پس اگر شما نبودید چگونه میتوانستید واقعیت جنگ را منعکس کنید و نسل آینده را از آن با خبر سازید؟ ایشان در جواب بنده به نشانه شرم، سرشان را تکان دادند و گفتند: شرمندتونم.
پس مسئولان باید بدانند که در هرکجا و در هر جایگاهی که قرار دارند به وظایف اخلاقی خودشان عمل کنند و چه کاری از عهده شان برمی آید تا آن را به نحو احسن انجام دهند.با توجه به اهمیت خدمت به هم نوع و احیای فرد، حتی تنفس دهان به دهان هم در مواقع حساس با رعایت ضوابط اسلام بلامانع است.
در حال حاضر اگر کسی از شدت بیماری در این جا بیفتد، در صورت وجود یک مرد به آن میگوییم که تنفس دهان به دهان بدهد و ماساژ قلبی را ما انجام دهیم، اما اگر مرد نباشد برای احیای آن فرد و کمک به هم نوع، تنفس دهان به دهان هم بلامانع است البته با رعایت ضوابطی که اسلام بر ما جاری کرده است، به صورتی که یک دستمال تمیز را بر صورت انداخته، آنقدر که دم وارد دهان مصدوم شود و بازدم خارج شود.
خیانت ستون پنجمها باعث شد جنگ طول بکشد
از تعداد مجروحین در فتح خرمشهر در مقایسه با حصر آبادان برایمان بگویید ؟
آقاشاهی: در حصر آبادان ما مجروح کمتر داریم، ولی در فتح خرمشهر البته نه به آن شدت، ولی تعداد آن بیشتر بود.
جنگ خرمشهر حدود ۱۸ ماه طول کشیده است، اما مردم نگاهی گذرا داشتند و فکر میکردند ظرف ۳ ماه تمام شود نظر شما در رابطه با این طرز تفکر و موضوع چیست؟
آقاشاهی: بله دقیقا ما زمانی که بر سر پل ذهاب بودیم فکر نمیکردیم که جنگ تا یک ماه ادامه پیدا کند، من شنیدم که خرمشهر سقوط کرده سریعا برای تغییر موضع به تهران آمدم، اما فکر نمیکردیم که جنگ ۸ سال طول بکشد و فقط به خاطر ضربههای خودی به طول انجامید.
اسلام از ابتدا از درون خودش به خودش ضربه زدند، به قول شهید دیالمه، اسلام از ۳ کس در آن زمان شکست خورده که به ترتیب عبارتند از: بنی امیه، بنی عباس و بنی صدر که من به بنی صدر بنی حرف میگفتم، زیرا خیلی کلام بسیار خوبی داشت، اما خائن به تمام عیار بود.
منافقین وقتی وارد جنگ شدند نام خودشان را از منافقین به ستون پنجم تغییر دادند و اگر اینها به دشمن راه را نشان نمیدادند جنگ ما طول نمیکشید الان هم با توجه به تحریمهای آمریکا و اینکه ۴۱ سال از انقلاب میگذرد، نه تنها امریکا بلکه اگر تمام کشورهای ابرجنایتکار قسم خورده یکدیگر هم بشوند، دنیا نمیتواند ایران را تکان دهد.
مشکلات فرهنگی مانند بدحجابی به عملکرد مسئولان بر میگردد
باتوجه به گفته شما، در گذشته همه مردم برای دفاع از میهن خود تلاش میکردند، اما چگونه است که امروز ملت ما با دیدن اشرافی گری مسئولین باز هم در حوادث مشابه جنگ مثل زلزله و سیل، پای ثابت کار هستند؟
آقاشاهی: این موضوع برگرفته از ایمان، اعتقاد و دلبستگی به یک بزرگ خانواده یعنی همان رهبر جامعه اسلامی است، رهبر ما نه تنها در کشورما بلکه در جهان اسلام، و حتی سید حسن نصرالله پشتیبانش رهبر ایران است. حضرت آقا هرسال به یک عنوان سال را تعیین میکنند و از مسئولین میخواهند که به خود بیایند و برای مردم گام بردارند. مطمئن باشید در صورت عمل به این موضوع، هیچ خللی در میان مردم بوجود نمیآید. انشالله اگر طبق نظر مقام معظم رهبری، مسئولین به خود بیایند و یک مقدار از مشکلات اقتصادی مردم را رفع بکنند، وضع ما از گذشته بسیار مناسبتر میشود.
بنده خدایی سوال میکرد که جوانهای امروزی بیشتر متوجه میشوند یا جوانهای دوره انقلاب؟ من به جرات میتوانم بگویم که جوانهای امروزی باید بیشتر متوجه بشوند، شاید با خودتان بگویید که پس چرا آسیبهایی مانند بدحجابی و کج حجابی بیشتر شده است؟ اگر نظر من را بخواهید میگویم علت آن عملکرد بعضی از مسئولین، چه به صورت فاحش و چه به صورت پنهان است. زمانی که عالمی صحبت درستی را منتقل نکند، دیگر آن آب گل آلود میشود. هیچ احدی نمیتواند بگوید که من تا آخر عمر محکم ایستادم، زیرا شیطان دقیقا هم سوی اعتقادات و ایمان ما حرکت میکند.
قبول دارید که مسئولین ما هم برای گسترش و ترویج بحث حجاب حرکتهای بزرگی نکردند؟
آقاشاهی: متاسفانه بله، بعضی از مسئولین به علت اینکه درون خانواده شان اختیاردار اولاد و نوه خود نیستند، کاری را برای ترویج حجاب نکردند، من زمانی حق امر به معروف دارم که عیوب در من دیده نشود، اما اگر در من وجود داشته باشد طرف مقابل میتواند به من بگوید که اول خودت را اصلاح کن.
طیف سنی زنان در عملیات فتح خرمشهر به چه صورت بود؟
آقاشاهی: طیف سنی زنان از ۱۸ تا ۲۷ سالگی بود، من ۱۸ سال سن داشتم و فکر میکنم که نسبتا از همه این افراد کوچکتر بودم.
باشگاه خبرنگاران جوان: همهی افراد متاهل بودند یا مجرد؟
آقاشاهی: خیر، دو سوم این افراد مجرد و یک سوم آنها متاهل بودند.
ما شنیده ایم که مردان در آن زمان با حضور زنان در دفاع بسیار مخالف بودند، آیا واقعا اینطور بوده است؟
آقاشاهی: بله درست شنیدید، اما این موضوع زمانی صورت گرفت که من سرپل ذهاب بودم، در آن زمان شهید جهان آرا فرماندهی کل سپاه خرمشهر را بر عهده داشت، در آن موقع خبر دادند که دشمن در حال آمدن از شلمچه است و عقب نشینی کنید و این موضوع باعث ایجاد تلاطم در میان مردم شد و تعداد کمی از رانده شدگان، خواهران بودند که در سپاه خرمشهر به عنوان پاسدار ذخیره بودند نه به صورت رسمی. در آن جا از شیوع یک بیماری خبر دادند به نام "تیفوس" که خواهران تمام موهای خودشان را با شماره ۴ ماشین، همچون سربازها اصلاح کردند.
یک خاطرهی همیشه ماندگار برای من این بود که زمانی که از سرپل ذهاب برگشتم، نیروها جلوی ما را گرفتند، ما ۱۱ نفر بودیم به ۵ قسمت ما را تقسیم کردند، و من در ان جا گفتم که جایی نمیروم مگر اینکه بخواهم امام را ببینم، بعد از آن خدمت امام رسیدم که در عرض ۱ روز ۲ وعده با ایشان دیدار داشتم و بعد از آن به زیارت امام رضا (ع) رفتم. خدمت شهید جهان ارا رسیدم و گفتم که تصمیم دارم در خرمشهر حضور پیدا کنم، ایشان گفتند آیا اطلاع دارید که در سپاه خرمشهر ما خواهری نداریم؟ گفتم شنیدم، اما نمیدانم. من با چند جمله کوتاه از جمله اینکه کار برادران رزم است و اگر خواهران نباشند مجروحین ما دچار مشکل میشوند، نظر ایشان را به خودم جلب کردم و در یک کاغذی نوشتند و من را معرفی کردند. به ایشان گفتم که ۲ نفر در باشگاه شهید شیرودی تمایل به آمدن دارند یکی مهدی مهرآیین و دیگری که نامش را از یاد بردم. ایشان درخواست من را مکتوب کردند و من اولین کسی بودم که وارد سپاه خرمشهر شدم.
در آن زمان فقط یک موتور سوار وجود داشت آن هم خواهری اصفهانی بود که وقتی با ایشان هم صحبت شدم گفت: روزهای اول جنگ در خرمشهر بودم فرمانده وقت دستور دادند که تا میتوانید از خواهران و برادران استفاده کنید. من موتور سوار بودم و پیک محور ان جا بودم و پیامها را به خطوط میدادم.
فرمودید که با شهید جهان آرا صحبت کردید، فضای خرمشهر به چه صورت بود؟
آقاشاهی: خرمشهر که به صورت کامل در دست اجنبی بود، من دقیقا در تاریخ ۵ اسفند سال ۱۳۵۹ وارد خرمشهر شدم زمانی که رفتیم، پاترولی را در اختیارمان گذاشتند و از جاده خاکی ماهشهر به سمت ابادان حرکت کردیم، چون جاده اصلی در تیررس دشمن قرار گرفته بود. در آن زمان شهر آبادان کاملا تخلیه بود و صدای انفجار و تیر کاملا به گوش میرسید.
یعنی شما سربازان عراقی را میدیدید؟
آقاشاهی: آنها را به صورت مجروح دیدم.
ماجرای دو دشمن در دو اتاق کنار هم
کمکشان میکردید؟
آقاشاهی: متاسفانه بله، من پیش از ان که مجروح عراقی بیاید به همکاران میگفتم که اگر اینها امدند بلافاصله انها را با ۵ سی سی هوا به درک واصلشان میکنم و انتقام شهدا را میگیرم، اما زمانی که مجروح عراقی زیر دستم امد خدا را گواه میگیرم که هیچ فرقی برایم نداشت و این لطف خداست که ان کینه را از من گرفت. وقتی هم که درخواست آب میکردند ما آب را میدادیم، اما با تنفر.
یک خاطره جالب از ان موقع برایتان تعریف کنم، یکی از ان روزها اتاق ۲ یکی از بچههای سپاه بود که تیر به شکمش اصابت کرده بود، ایشان متوجه شد که در اتاق ۱ چند عراقی آوردند و مصر شد که انها را ببیند ما گفتیم که حرکت برای شما امکان پذیر نیست، عرق سردی بر روی صورت ان نشست و گفت: من باید انها را ببینم، به بدن ایشان ۶ وسیله پزشکی وصل بود و چون قسم خون شهدا را خورد به همراه یک خدمه آن را به اتاق ۱ آوردیم و تا چشمش به تخت عراقی خورد به ان حمله کرد و حالش بد شد و گفت: همان فردی که روی تخت خوابیده است همان فردی است که موذن را شهید کرد و،چون این فاجعه را دیدم به ان رگبار بستم و ان هم تیر به شکم من زد. با شنیدن این صحبت همه تعجب کردیم که ۲ دشمن در کنار یکدیگر قرار گرفتند.
در آن زمان خیلی راحت به فرد خواهر و برادر میگفتند و خانم و آقا اصلا رسم نبود، الان اگر به کسی برادر بگویید ان دسته از تهی عقلان پوزخند میزنند و به تمسخر میگیرند، اما در ان زمان اصلا به زبان ما آقا و خانم نمیچرخید یا خواهرم و یا برادرم بود، من همه را خواهرم و برادرم خطاب میکردم، زیرا برادر به معنی آن است که عین برادرم هستی، اما وقتی برادرم میگویم یعنی برادر خودت را صدا میکنی.
۱۸ ماه در صحنه حضور داشتید آیا در ان زمان با کمبود دارو مواجه شدید؟
آقاشاهی: الحمدلله همیشه امکانات عالی بود و ما با کمبود مواجه نبودیم به وفور نبود، اما به اندازه ما بود.
در مجموعه شما زنانی وجود داشتند که بر اثر حادثه شهید شده باشند؟
آقاشاهی: در غرب نداشتیم، اما در منطقه بانه زنی بود که اهل تسنن بود و شهید شد و در فتح خرمشهر یک خواهر بارداری بود که خمپاره به یک عضو بدن آن اصابت کرد، اما نه مادر و نه فرزند شهید نشدند.
دوربین فلش بزرگ را در فرودگاه از ۷ مانع امنیتی گذراندم
چگونه شد که شما را از طرف صلیب سرخ برای برگرداندن اسیران فرستادند؟
آقاشاهی: در زمانی که هلال احمر همه چیز را از من میدانست و از قدرت فیزیکی من اطلاع داشت بنده را به صلیب سرخ معرفی کرد، یکی از برادران از صدا و سیما که همراه ما بود یک دوربین یاشیکا فلش بزرگ همراه داشت، اما در آن زمان دوربین ممنوع بود و نگران بود که بدون دوربین چگونه برای صدا و سیما خبر ببرد، من قبول مسئولیت کردم و گفتم اگر رسیدیم ان را به شما تحویل میدم.
در فرودگاه ۷ مانع به بازرسی میپرداخت و دوربین را نتوانستند از من بگیرند. وقتی به مانع اول رسیدیم ۴ تا از مغزهایی که مادرم همیشه در کیفم میگذاشت به ان فرد دادم و خسته نباشید گفتم و یادش رفت که به بازرسی بپردازد؛ و با هر مانع به شیوه خاصی رفتار میکردم، وقتی به مقصد رسیدیم، دوربین را به برادر عزیزمان دادم ایشان بسیار تعجب کردند.
اسیران باورمان نداشتند و احساس میکردند که دروغ میگوییم
از ماجرای رفتنتان به آنکارا بگویید؟
آقاشاهی: وقتی برای برگرداندن اسیران به ایران وارد آنکارا شدیم، برادران محل اسکانشان یک چادر ۲۰۰ نفره بود و ۴ خانم در کانتینکس حضور داشتند، ما مجلات و روزنامههایی که از هواپیما برداشته بودیم را زیربغل خود نگه داشتیم. بعضی از حرکات ما غیرقابل پیش بینی بود، و انگار خدا میخواست که آن روزنامهها را برداریم، چون اگر بر نمیداشتیم بعدا فاطمه ناهیدی و معصومه آباد به من اعتماد نمیکردند، خودمان را معرفی کردیم و گفتیم که از طرف هلال احمر هستیم و میخواهیم شما را به ایران برگردانیم که یکدفعه یکی از آنها دست طرف کناریش را کشید و گفت: اینها دروغ میگویند، اما زمانی که این را شنیدم بلافاصله روزنامه را به آنها دادم.
خبر آزادی اسرا در آن روزنامه بود؟
آقاشاهی: خیر یک مجله کیهان معمولی بود و خبر خاصی نداشت، فقط میتوانست به آنها ثابت کند که من ایرانی هستم. از فاطمه ناهیدی که هم ماما بود و هم بزرگتر، سوال کردند که شما کجا اسیر شدید؟ ناهیدی گفت: جاده ماهشهر_آبادان، و من هم بازگو کردم که قبلا سرپل ذهاب بودم که یکباره تعجب کردند و گفتند خب ما هم انجا بودیم.
شما به عنوان یک زن، نمایندهای برای برگشت اسرا بودید آیا بعد از آن دیداری با آقای رفسنجانی داشتید؟
آقاشاهی: تحت هیچ شرایط، وقتی که من برگشتم از من خواستند که به سپاه اهواز بروم، اما قبول نکردم، زیرا اهواز برای من عین تهران است، من جایی باید باشم که احساس نیاز کنم. در طول ۸ سال، هرکجا هم که حضور داشتم، جایی بود که تردد کمتر و سختتر بود، اما بعد اینکه نیروها کاملتر میشدند من بلافاصله جا را خالی میکردم و برمی گشتم.
زنان در ۸ سال دفاع مقدس وجود داشتند و تمام قد تلاش کردند
بحثی که وجود دارد، تاریخ حضور زنان در عرصه جنگ است، به نظرم در این زمینه کم کار کردیم، خانم آباد به دلیل حضور در شورای شهر و خانم حسینی با نوشتن کتاب دا، شناخته شدند. خودتان خاطراتتان را ننوشتید؟
آقاشاهی: من به جرات میتوانم بگویم که خواهران در ۸ سال دفاع مقدس حضور داشتند و تمام قد تلاش کردند، یک روز با یکی از نویسندگان، که توسط خانم گیلیان به زندگی ما وارد شدند صحبت میکردیم که نام کتاب را از من میخواستند، اما من گفتم که تحت هیچ شرایطی چاپ بعدی نباید صورت بگیرد، زیرا در آن یک مقدار تحریف شده بود تا تعریف.
یعنی کتاب را نوشتید، اما چاپ نشد؟
آقاشاهی: ۳۰۰۰ جلد کتاب نوشته شد، اما مانع نشر آن شدم، چون در بعضی قسمتها تحریف دیدم، اعلام کردم که اگر چاپ دیگری ببینم دیگر با شما برخورد خوبی ندارم.
کدام انتشارات؟
آقاشاهی: ستارگان خاموش، این کتاب را آقای رئیسی نوشته بودند که در آن سرگذشت چند خواهر را گنجانده بودند که اشتباهات زیادی در آن وجود داشت. در بحث مسائل فرهنگی و انتقال تجارب ان زمان کم کار شده است
به نظرشما تعداد این کتابها که برای ما سند هستند، خیلی کم نیست؟
آقاشاهی: خیلی کم و ضعیف کار شده، همانطور که من از فیلمهایی که راجب جنگ ساخته شده، نقد میکنم به کتابها و درستی محتوای آنها هم توجه میکنم.
قویترین فیلمی که در رابطه با بحث خرمهشر دیدید؟
آقاشاهی: ایستاده در غبار
روز سوم چطور؟
آقاشاهی: بله، اما سریال کیمیا هم بسیار شبیه آن زمان بود.
اگر ترامپ ما را تروریست خطاب نمیکرد، دنیا از مظلومیت ایران با خبر نمیشد
اخیرا آمریکا پاسداران را تروریست نامیده، به نظرشما این تروریست بودن به چه معناست؟
آقاشاهی: من خیلی خوشحال شدم که ترامپ بی عقل این حرف زد، اگر یک میخ را به شما بدهند که با دست به روی ان ضربه بزنید و داخل زمین فرو کنید، چه مقدار باید انرژی مصرف کنید؟ این پتک میتواند تهمت، تحریم، فشارها، شهادتها و جانبازی باشد، هرچه پتک فشار بیشتری وارد کند ان میخ زودتر داخل زمین فرو میرود، اگر ترامپ این حرف را نمیزد دنیا از مظلومیت ایران مطلع نمیشد و داخلیهای بی توجه ما، خودشان را پاسدار نمیدانستند.
سپاه در همه جا نفوذ کرده و مقدس است، یک درخت تنومندی شده که هیچ کس نمیتواند شاخههای فرعی آن را قطع کند، یک حرف احمقانه ترامپ بمبی شد برای یکسان کردن مردم و بیدار شدن افرادی که خودشان را به خواب زده بودند؛ و کار زیبای صدا و سیما جای قدردانی دارد که خدمات سپاه را به نمایش گذاشت.
انتهای پیام/
دیدگاه شما