به گزارش شبنم ها،
درس آزادی به دنیا داد رفتار حسین
بذر همت در جهان افشاند، افکار حسین
گرنداری دین به عالم، لااقل آزاده باش
این کلام نغز می باشد زگفتار حسین
مرگ با عزّت زعیش در مذلّت بهتر است
نغمه ای می باشد از لعل درربار حسین
حادثه تلخ و جان سوز شهادت سالار شهیدان حسین بن علی(ع) و یاران با وفای او در سال 61 هجری قمری باعث شد عزاداری به صورت فرهنگ و مکتبی در جامعه اسلامی خصوصاً تشیّع بروز و ظهور نماید، و قلب ها و سرزمین ها را در نوردد، و همچنان در قلب تاریخ و جان و دل ملّت ها به پیش رود و آثار تحوّلات شگرفی را در بشریت ایجاد نماید، و صَفِ حق جویان و حقیقت طلبان را در مقابل ستمگران و ظالمان همواره تقویت نموده سرپا نگهدارد.
به موازات پیشرفت این مکتب و فرهنگ در طول تاریخ، شبهاتی پیرامون عزاداری بر اهل بیت(ع) یا از طرف دشمنان و یا از سوی مذاهب مختلف و یا از سوی اذهان حقیقت جو و حقیقت یاب مطرح بوده و هست که حَلِّ این شبهات و اشکالات در هر عصری می تواند به نوعی به رشد و بالندگی این مکتب کمک و یاری رساند.
آنچه پیش رو دارید پاسخ به اهمّ شبهاتی است که در این عصر و زمان مطرح است. امید که روح بلند سرور شهیدان ما را در ارائه صحیح و محکم پاسخ ها یاری رساند. انشاء اللّه.
هم سؤال از علم خیزد هم جوابهمچنانکه خار و گُل از خاک و آب
در پاسخ باید گفت پیشرفت جامعه و فرهنگ آن در گرو پرسش های حقیقت جویانه و پاسخ های عاقلانه و عمیق آن است به همین جهت پیشوایان دینی، خصوصاً امامان معصوم(ع) سخت بر امر پرسش و سؤال نمودن تأکید و پافشاری نموده اند.
از جمله امام باقر(ع) از پیامبر اکرم(ص) نقل نموده است که فرموده است: «العلم خزائن و مفتاحها السّؤال فاسئلوا یرحمکم اللّه فانّه یؤجر فیه اربعة السّائل و المعلّم و المستمع و المجیب لهم؛(1) علم گنیجنه هایی است و کلید آن پرسش است پس سؤال کنید! خدا شما را مورد رحمتش قرار دهد، زیرا پرسش باعث می شود، چهار کس اجر برد، پرسشگر، معلّم، شنونده و کسی که جواب می دهد.»
لذا از طرح شبهات و نقد و انتقاد نباید ترسید چرا که شبهات و پاسخ آن «بنیان های معرفتی انسان را به مسائل اسلامی و مؤلّفه های فرهنگ تقویت می کند و نباید فراموش کرد که در پرتو این پشتوانه نظری، ایمان آدمی نیز تعالی می یابد، زیرا ایمان بر پایه معرفت و خردورزی شکل می گیرد. از این رو اگر توجیه و تبیین موجّهی از عزاداری ارائه گردد، (و شبهات مطرح شده برطرف شود) پایه های باور جوانان و نسل معاصر نسبت به این موضوع تقویت خواهد شد.»(2)
در پاسخ این شبهه باید گفت عزاداری ریشه قرآنی نیز دارد و آیات عدیده ای بر این امر دلالت دارد که به نمونه هایی اشاره می شود:
با این که یوسف فقط مفقود الاثر بود و مرگ او حتمی نبود، یعقوب، پیامبر الهی و پدر بزرگوار او آنچنان در فراق او گریه کرد که نابینا شد. چنان که در قرآن کریم می خوانیم «و قال یا اسفی علی یوسف و ابیضّت عیناه من الحزن فهو کظیمٌ؛(3) و گفت: ای اندوه (بر فراق) یوسف و چشمان او از اندوه سفید شد امّا خشم خود را فرو می برد.»
آن قدر گریه کرد که برادران یوسف از حزن و اندوه پدر به ستوه آمدند و گفتند: «تاللّه تفتؤا تذکر یوسف حتّی تکون حرضاً او تکون من الهالکین؛(4) به خدا قسم تو آن قدر یاد یوسف می کنی تا در آستانه مرگ قرارگیری یا هلاک گردی.» او در جواب گفت: «انّما اشکوا بثّی و حزنی الی اللّه و اعلم من اللّه ما لاتعلمون؛(5) من غم و اندوهم را تنها به خدا می گویم (و شکایت نزد او می برم) و از خدا چیزهایی می دانم که شما نمی دانید.»
این آیات بخوبی گریه طولانی حضرت یعقوب را منعکس می کند و زمخشری نیز روایت کرده است که حضرت یوسف از جبرئیل مدت اندوه و گریه پدر را جویا شد؟ پاسخ داد: هفتاد سال به طول انجامید و درباره پاداش گریه او سؤال کرد: پاسخ داد: گریه او پاداش برابر هفتاد شهید را داشت.(6)
طبری از حسن بصری نقل نموده که «از هنگامی که حضرت یوسف از نزد پدر بیرون رفت تا زمانی که مراجعه کرد هشتاد سال طول کشید و در این مدّت همواره اندوه قلبی او را فرا گرفته بود و گریه می کرد تا بینایی خود را از دست داد،» و حسن بصری گفته است: «در آن روزگار در روی زمین خلیفه ای بزرگوارتر از حضرت یعقوب در پیشگاه خداوند متعال وجود نداشت.»(7)
از آیه فوق و روایات نقل شده بخوبی استفاده می شود: گریه و اندوه در سوگ عزیزان، سالیان درازی هم طول بکشد مانعی ندارد. به این جهت است که حضرت سجاد(ع) در پاسخ کسانی که به گریه های شدید و طولانی آن حضرت در سوگ پدر بزرگوارش اعتراض می کردند، فرمود: «مگر شما از گریه و عزاداری یعقوب اطلاع ندارید؟ او سالیان طولانی در فراق یوسف گریست تا بینایی خود را از دست داد، در صورتی که فرزندش حیات داشت و تنها از جلو چشمانش ناپدید شده بود. امّا من با چشمان خود دیدم که پدرم و 17 تن از اهل بیت پیامبر(ص) را شهید کردند و سرشان را از تن جدا نمودند.»(8)
قرآن کریم می فرماید: «و من یعظّم شعائر اللّه فانّها من تقوی القلوب؛(9) و هر کس شعائر الهی را بزرگ دارد این کار نشانه تقوای دلهاست.»
یکی از علمای اهل سنّت می نویسد: «شعائر جمع شعیر( یا شعیره) به معنای علامت است و هرچه که از دیدن آن خدا به یاد آید، شعائر خداست، و شعائر اللّه اختصاص به صفا و مروه ندارد.» چنانکه از دهلوی نقل شده است که «...محبّت شعایر اللّه عبارت است از محبّت قرآن و پیامبر و کعبه، بلکه هر چیز که به خدا منتسب باشد حتی اولیای خدا.»(10)
مرحوم علّامه طباطبایی می نویسد: «شعایر عبارت است از نشانه هایی که انسان را به سوی خدا راهنمایی می کند و منحصر به صفا و مروه و مانند آن نمی شود بنابراین هر نشانه ای اکه انسان را به یاد خدا بیندازد تعظیم آن موجب تقوای الهی می گردد و تمام نشانه ها را در بر می گیرد.»(11)
و عزاداریها بهترین مصداق شعائر الهی است چرا که در آنجا قرآن خوانده می شود و مسائل دینی مطرح می گردد، مردم به یاد خدا و قیامت می افتند و در هجران و شهادت اولیاء خدا گریه می کنند.
«لا یحبّ اللّه الجهر بالسّوء من القول الّا من ظلم؛(12) خداوند متعال فریاد زدن به بدگویی را دوست ندارد جز برای کسانی که مورد ستم قرار گرفته اند.»
راستی چه کسی مظلومتر از آل محمد(ص) خصوصاً امامان شیعه و شهدای کربلا سراغ دارید، گریه بر شهدای کربلا، و مظلومیّت امامان فریاد علیه همه ستمگران است حتی ستمگران این زمان.
در قرآن کریم می خوانیم: «قل لااسئلکم علیه اجراً الّا المودّة فی القربی؛(13) بگو اجری بر رسالتم از شما نمی خواهم مگر دوستی بستگانم را». دوستی نشانه هایی دارد یکی از آنها این است که در شادی اهل بیت شاد و در ماتم آنها اندوهناک باشد.
و امام رضا(ع) نیز فرمود: «ای پسر شبیب ان سرّک ان تکون معنا فی الدّرجات العلی من الجنان فاحزن لحزننا و افرح لفرحنا و علیک بولایتنا فلو انّ رجلاً تولّی حجراً لحشره اللّه معه یوم القیامة؛(14) اگر دوست می داری که همنشین ما در بهشت برین باشی، در غم و اندوه ما اندوهناک و در شادی ما شادمان باش و ولایت ما را بپذیر، چه آن که اگر کسی سنگی را دوست بدارد روز قیامت با آن محشور می گردد.»
بر اساس همین اصل بود که در کوفه و شام برخی از آنانی که به اهلبیت و اسرا بَد می گفتند وقتی متوجّه شدند که این ها اقربای پیامبر(ص) می باشند گریه و زاری می کردند و از این راه مودّت خویش را اظهار می نمودند. چنان که در گزارش جانسوز مسلم گچکار از کوفه این معنی بخوبی منعکس شده است.(15) و همچنین در داستان آن پیرمرد شامی که در ابتدا خطاب به امام سجاد(ع) و همراهان گفت: حمد و سپاس خداوندی را که شما را کشت و مغلوب کرد و مردم شهرها را از وجود شما راحت نمود و امیرمؤمنان یزید را بر شما پیروز گردانید.»
آنگاه که امام سجاد(ع) خود را معرّفی نمود و فرمود: «بخدا سوگند بدون شک ما همان خاندان رسول خدا(ص) هستیم و بحق جدّمان سوگند که ما همان خاندان می باشیم.» پیرمرد پس از شناخت آنها گریه کرد و عمّامه خود را از شدّت ناراحتی از سر گرفت و به زمین انداخت و سپس رو به آسمان نمود و گفت: «خدایا ما در پیشگاه تو از دشمنان آل محمد بیزاری می جوئیم....»(16)
این شبهه را بیشتر وهابیّون و سلفی ها و هم مسلکان آنها دامن می زنند برای روشن شدن حقیقت امر ما نمونه هایی را از منابع اهل سنّت ارائه می کنیم که رسول خدا(ص) در موارد و مواضع متعدد عزاداری و سوگواری نموده اند.
در ابتدا به این نکته اشاره کنیم که قرآن کریم صریحاً می فرماید: «ما آتاکم الرّسول فخذوه و مانهاکم عنه فانتهوه؛(17) آنچه رسول آورده بگیرید و از آنچه نهی کرده دوری کنید.» آوردن رسول شامل آیات قرآنی، گفتار، رفتار و تقریر آن حضرت می شود چنان که در آیه دیگر می فرماید: «لقد کان لکم فی رسول اللّه اسوةٌ حسنة؛(18) به راستی در اقتدا به رسول خدا سرمشق و الگوی نیکویی است.»
ابن مسعود می گوید: «ما راینا رسول اللّه(ص) باکیاً اشدّ من بکائه علی حمزة وضعه فی القبلة ثمّ وقف علی جنازته و انتحب حتّی نشق یقول: یا عمّ رسول اللّه!و اسد اللّه! و اسد رسول اللّه! یا حمزة! یا فاعل الخیرات یا حمزة! یا کاشف الکربات یا ذاب، یا مانع عن وجه رسول اللّه!؛(19) رسول خدا در شهادت حمزه به گونه ای به شدّت گریست که مانند آن را از آن حضرت ندیده بودیم، جنازه او را در قبله نهاد آنگاه ایستاد و با صدای بلند گریه سر داد تا این که بیهوش شد و پس از آن فرمود: ای عموی رسول خدا! ای شیر خدا و شیر رسول خدا! ای حمزه، ای انجام دهنده کار خیر، ای حمزه، ای برطرف کننده سختیها از پیامبر، ای کسیکه دشمن را از برابر رسول خدا دور کرده، وجود او را نگهداری نمودی.»
واقدی می گوید: وقتی صفیه خواهر حمزه کنار جنازه او آمد. نزد پیامبر نشست هرگاه صفیه گریه می کرد آن حضرت نیز گریه می کردند، هرگاه با صدای بلند گریه می کرد آن حضرت نیز با صدای بلند می گریستند و هرگاه حضرت فاطمه گریه می کرد آن حضرت نیز گریه می کردند.»(20)
محمد طبری می نویسد: «پیامبر از کنار خانه دو گروه از انصار به نام بنی عبدالاشهل و بنی ظفر گذشتند که بر شهیدان احد گریه و عزاداری می کردند، چشمان مبارکش پر از اشک شد و آنگاه فرمود:«لکن حمزة لابواکی له؛ حمزه گریه کننده ندارد.» سعد بن معاذ و سید بن خضیر که از یاران آن حضرت بودند در هنگام بازگشت به خانه ای از بنی عبدالاشهل دستور دادند جلسه گریه و عزاداری را رها ساخته و خانه حمزه بروند و برای عموی پیامبر گریه و عزاداری کنند.»(21)
ابن عبدالبر می گوید: «سخن پیامبر ـ لکن حمزة لابواکی له ـ به گونه ای تأثیر گذاشت که از آن پس هیچ خانمی بر مرده خود گریه نمی کرد جز آنکه در آغاز بر حمزه و آنگاه بر عزیز خود گریه می کرد.»(22)
این روایات و گزارش ها نشان می دهد که گریه و عزاداری بر شهدای راه خدا موضوعیّت دارد، و باید یاد و نام آنها گرامی داشته شود. ابن هشام می نویسد: پس از حادثه احد شعرای فراوانی برای شهیدان بویژه سالار شهیدان حمزه مرثیه سرودند، مانند حسّان بن ثابت(23) کعب بن مالک،(24) عبداللّه بن رواحه، ضراربن خطاب، صفیه خواهر حمزه.(25)
انس بن مالک می گوید: «پیش از آنکه خبر شهادت فرماندهان سپاه در جنگ تبوک نشر یابد پیامبر اکرم(ص) فرمود: زید، جعفر و عبداللّه رواحه شهید شده اند. آنگاه فرمود: فرماندهی جنگ را در آغاز زیدبن حارثه بر عهده داشت، پس از شهادت ایشان جعفر بن ابی طالب پرچم را برافراشت تا به شهادت رسید، آنگاه عبداللّه امیر سپاه شد وی نیز شهید شد. پس از آن چشمان مبارکش پر از اشک شد و گریست».(26)
اسما همسر جعفر می گوید: رسول خدا فرمود: ای اسما! فرزندان جعفر کجا هستند؟ من فرزندان او را خدمت آن حضرت آوردم، حضرت آنها را در آغوش کشید و مورد نوازش قرار داد سپس چشمان مبارک آن حضرت پر از اشک شد و گریه کرد. عرض کردم گویا از جعفر خبری به شما رسیده است؟ فرمود: آری امروز به شهادت رسید.(27)
سعد بن عباده رییس قبیله خزرج در حال بی هوشی بود، حضرت فرمودند: تمام کرده است آنگاه پیامبر گریست و همراهان حضرت نیز گریه کردند، برخی به آن حضرت اعتراض کردند، حضرت فرمودند: «آیا نمی دانید که خداوند کسی را به خاطر اشک چشم و اندوه قلبی عذاب نمی کند؟ آنگاه حضرت به زبانشان اشاره کردند و فرمودند: تنها زبان انسان است که باعث عذاب می گردد (بخاطر کفرگویی) مگر آن که خدا بنده اش را مورد رحمت قرار دهد و عذاب نکند.»(28)
انس بن مالک می گوید: بر پیامبر وارد شدیم در حالی که ابراهیم (فرزندش) در حال جان دادن بود دیدم که پیامبر(ص) اشک می ریخت و گریه می کرد: عبدالرحمان گفت: یا رسول اللّه شما چرا گریه می کنید؟ آن حضرت فرمودند: این گریه رحمت است و اضافه کردند چشم می گرید و قلب از شدّت اندوه می سوزد، ولی سخنی که بر خلاف رضای حق باشد بر زبان نمی گویم. سپس فرمود: «و انّا بفراقک یا ابراهیم لمحزونون؛(29) ای ابراهیم ما در فراق تو محزون و اندوهگین هستیم.»
در نقل جابر آمده که عبدالرحمان بن عوف وقتی عرض کرد شما از گریه نهی فرموده اید چرا گریه می کنید؟ فرمود: من از گریه جلوگیری نکردم، بلکه از دو گونه فریاد منع کردم که معمولاً افراد احمق و فاجر از خود سر می دهند، یکی از فریاد و صدا در هنگام مصیبت همراه با خراشیدن صورت و پاره کردن گریبان و دیگری از صدایی (که در مجالس جشن و سرور مانند ناله) شیطان (بلند می شود).»(30)
انس می گوید: «یکی از دختران پیامبر(ص) در مدینه از دنیا رفت در مراسم تشییع و دفن او حضور داشتیم، دیدیم که چشمان مبارک رسول خدا(ص) در کنار قبر دخترش پر از اشک بود و گریه کرد.»(31)
بعد از فراگیر شدن رسالت، حضرت کنار قبر مادرش آمنه رفته آنچنان گریه کردند که همراهان نیز به گریه افتادند. ابوهریره نقل کرده است که «زار النبی قبر امّه فبکی و بکی من حوله؛(32) نبی قبر مادرش را زیارت کرد پس گریه کرد و اطرافیان نیز گریه کردند.»
یکی از یاران بسیار خوب پیامبر عثمان بن مظعون بود. وقتی از دنیا رفت پیامبر در سوگ او گریست. عایشه می گوید: رسول خدا(ص) عثمان بن مظعون را در حالی که فوت کرده بود بوسید و گریه کرد و در تعبیر دیگر آمده که اشک از چشمان مبارکش جاری بود.»(33)
در جواب این پرسش نیز سعی می کنیم از منابع اهل سنّت استفاده بریم که آن حضرت قبل از شهادت امام حسین(ع) به حال او گریه کرده اند، تا به امّت اسلام تعلیم دهد که بر این فرزندش سوگواری و عزاداری نمایند.
بیهقی نقل نموده که اسما بنت عمیس به علی بن الحسین(ع) گفت: «من در ولادت حسن و حسین قابله جده ات فاطمه(س) بودم وقتی حسین به دنیا آمد، رسول خدا به سراغ من آمد و فرمود: ای اسما فرزندم را بیاور، حسین را در پارچه سفیدی قنداق کرده به دست آن حضرت دادم و در گوش راست اذان و در گوش چپ ایشان اقامه گفتند، آنگاه او را در دامن خود گذاشتند وگریستند! عرض کردم پدر و مادرم فدایت، چرا گریه می کنید؟ فرمود: بر این پسرم! گفتم او که هم اکنون متولد شده است. فرمود: ای اسماء پسرم را گروه ستمگران خواهند کشت. خداوند شفاعتم را به ایشان نرساند! آنگاه فرمود: ای اسماء این مطلب را برای فاطمه مگو چون تازه بچّه دار شده است.»(34) با اینکه در مراسم ولادت رسم بر این است که شادی می کنند ولی برای اوّلین بار در تولّد نوزادی عزاداری شد.
ام الفضل می گوید: «به محضر رسول خدا(ص) وارد شدم و عرض کردم دیشب خواب ناراحت کننده ای دیدم، حضرت فرمودند: خوابت را نقل کن. عرض کردم: خواب دیدم گویا قطعه ای از بدن مبارک شما جدا و در دامن من گذاشته شد، حضرت فرمود: خواب خوب دیده ای، از فاطمه(س) فرزندی به دنیا می آید و در دامن تو رشد می کند چندی بعد فاطمه حسین را به دنیا آورد و همان گونه که رسول خدا فرموده بود (اتفاق افتاد).
روزی بر آن حضرت وارد شدم، حسین را در دامن خود نشاند و چشمانش پر اشک شده و گریست. عرض کردم پدرم و مادرم به قربانت ای رسول خدا! شما را چه شده است؟ فرمود: اتانی جبرئیل علیه الصلوة والسلام فاخبرنی انّ امّتی ستقتل ابنی فقلت هذا؟ فقال نعم واتانی تربة من تربته حمراءٌ؛ جبرئیل نزدم آمد و خبر داد که امّتم فرزندم حسین را به قتل می رسانند گفتم: این فرزند را؟ فرمودند: آری، سپس خاک را به من دادند و این خاک همان خاکی بود که سالیان بعد حسین بر روی آن به شهادت رسید.»(35)
ام سلمه می گوید: «حسن و حسین(ع) در جلو پیامبر(ص) در خانه من مشغول بازی بودند، جبرییل نازل شد و گفت: ای محمّد! امّت تو فرزندت حسین را شهید خواهند کرد آنگاه رسول خدا(ص) گریست، سپس حسین را در آغوش گرفته و به سینه چسباند و فرمود: «ودیعةٌ عندک هذه التربة و قال رسول اللّه(ص) یا ام سلمه اذا تحولت هذه التربة دماً فاعلمی انّ ابنی قد قتل؛(36) این تربت در نزد تو امانت باشد خاک را بوسیدند و فرمودند ام سلمه، هرگاه این تربت رنگ خون به خود گرفت، بدان که فرزندم حسین به شهادت رسیده است.»
عایشه می گوید: «روزی جبرییل بر رسول خدا(ص) نازل و به آن حضرت وحی نمود، حسین نزد پیامبر(ص) وارد شد و از شانه و پشت آن جناب بالا می رفت و بازی می کرد. جبرییل گفت: ای محمد! به زودی امّت تو فتنه می کنند و این فرزند کوچک تو را پس از تو خواهند کشت، آنگاه جبرییل دست برد و خاک سفید رنگی آورد و گفت: فرزندت در این سرزمین کشته می شود، نام آن طف است! پس از آنکه جبرییل از نزد رسول خدا(ص) رفت، آن حضرت در حالی که خاک را در دست داشت و گریه می کرد بر گروهی از یارانش که ابوبکر، عمر، علی، حذیفه، عمار و ابوذر در بین آنها حضور داشتند وارد شدند و فرمودند: جبرییل به من خبر داده است که فرزندم حسین پس از من در سرزمینی به نام طف کشته می شود و این خاک را به من نشان داده که محل شهادت و قبر او در این خاک خواهد بود.»(37)
حافظ ابویعلی از زینب دختر جحش روایت می کند «در یکی از روزهایی که رسول خدا(ص) در منزل من بود. امام حسین که تازه راه می رفت وارد اتاق رسول خدا (ص) شد او را گرفتم. فرمودند: رهایش کن او را رها کردم آنگاه وضو گرفته و به نماز ایستادند و همچنان او را در آغوش داشتند هرگاه به رکوع می رفتند او را بر زمین می نهادند. پس از نماز نشستند و گریستند. عرض کردم: یا رسول اللّه امروز موضوعی از شما مشاهده کردم که تا کنون مثل آن را ندیده بودم، فرمودند: جبرییل آمد و خبر داد که امّتم این کودک را می کشند، به جبرییل گفتم: تربت او را به من نشان ده جبرییل خاک سرخ رنگی برایم آورد.»(38)
ابوالحسن عبیدی عقیقی از امام علی(ع) نقل نمود که «رسول خدا برای دیدار به منزل ما آمدند...بعد از صرف غذا دست آن حضرت را شستم و او دست بر سر و صورت و محاسن خود کشیدند، سپس رو به قبله دست به دعا برداشتند و با چشمانی اشکبار سه بار خود را به زمین انداختند. نتوانستم سبب را جویا شوم در این میان حسین از پشت آن حضرت بالا رفت، مجدداً رسول خدا گریستند، حسین گفت: پدرجان از شما حرکتی دیدم که نظیر آن را تاکنون ندیده بودم! رسول خدا فرمودند: فرزندم! از دیدار شما مسرّتی یافتم که تاکنون این طور خوشحال نشده بودم امّا جبرییل حبیبم بر من نازل و مرا از کشته شدن تو آگاه نمود و قتلگاه شما پراکنده خواهد بود. این خبر مرا بسیار اندوهگین ساخت از خداوند متعال برای شما خواستار خیر و خوبی شدم.»(39)
در روایت آمده است که امام حسین(ع) کودکی دوساله بود. پیامبر(ص) برای سفری آماده گردیدند در همان گامهای نخستین ناگهان توقف نموده و فرمودند: هم اکنون جبرییل مرا از سرزمینی آگاه نمود که در کنار شط فرات قرار دارد و نامش کربلا است، حسین فرزند فاطمه در آن سرزمین به شهادت می رسد. از قاتل او جویا شدند؟ فرمود: مردی است که نامش یزید می باشد که فرزندم را به قتل می رساند و هم اکنون محل کشته شدن و دفن حسین را با چشم خود می نگرم. آنگاه پیامبر(ص) با حالت غمگینی و ناراحت از سفر برگشتند و سفر را ناتمام گذاشتند. پس از پایان یافتن سخنان، دست راست را بر سر حسن و دست چپ را بر سر حسین گذاشت سپس دست را به سوی بالا بلند نمود و فرمود: بارالها! محمد بنده و پیامبر توست و این دو، پاکان اهل بیت و برگزیدگان ذریّه من و اصل و ریشه من هستند این دو را در میان امّتم به جانشینی خود می گذارم «اللّهم فبارک له فی قتله و اجعله من سادات الشهداء...؛ خدایا شهادت را برای حسین مبارک گردان و او را سرور شهیدان قرار ده، خدایا برای قاتل و خوارکننده اش برکتی قرار مده.»
زمانی که سخنان حضرت به اینجا رسید صدای مردم حاضر در مسجد به گریه بلند شد، حضرت فرمود:اتبکون ولاتنصرونه؟ آیا برای او گریه می کنید و او را یاری نمی کنید؟ پس از آن از مسجد خارج شد و بعد از لحظاتی در حالی که رنگشان متغیّر و چهره شان برافروخته بود به مسجد بازگشتند و با چشمان گریان فرمود: «ای مردم دو گوهر گرانبها در میان شما بر جای می گذارم، کتاب خدا و عترتم که آمیخته با آب حیاتم و ثمره وجودم می باشند. این دو از هم جدا نخواهند شد تا هنگامی که کنار حوض کوثر بر من وارد شوند و من در مورد اهل بیتم از شما چیزی جز دوستی آنان نمی خواهم و این چیزی است که پروردگارم به من دستور فرموده است. پس مواظب باشید که در روز قیامت در کنار کوثر شما را ملاقات نکنم در حالی که با اهل بیتم دشمنی نموده و بر آنان ستم کرده باشید.»(40)
نزول مکرر جبرییل بر پیامبراکرم(ص) نشان دهنده اهمیّت عزاداری بر امام حسین(ع) است و این که این مسئله را هم متوجّه شوند.
قرآن کریم(41) و روایات، دوستی خاندان رسالت و اهل بیت را واجب شمرده است و یکی از مهمترین لوازم دوستی اظهار همدردی و هم دلی با آنان است.(42)
عزاداری آگاهانه و عاشقانه اثرش این است که فضائل و مناقب و آرمان های فردی که برای او عزاداری می شود به عزاداران منتقل می گردد و در واقع آن فرد یا افراد به عنوان الگویی کامل در بین جامعه مطرح می شود. و الگوگیری باعث سهولت پیمودن راه هدایت و رسیدن به قلّه سعادت می شود: قرآن کریم در مورد اقتدا به پیامبر اکرم(ص) فرمود: «ولکم فی رسول اللّه اسوةٌ حسنةٌ؛(43) برای شما در (رفتار) رسول خدا الگوی نیکویی است.»
بعد از رسول اکرم(ص) اسوه های امّت همان امامان معصوم(ع) همانهایی که در راه دین خدا مسموم شدند و یا به شهادت رسیدند می باشند، و یکی از آن اسوه ها سرور شهیدان حسین بن علی(ع) است.
خود آن بزرگوار در نامه ای به سلیمان بن صرد خزاعی و مسیّب و...نوشت: «فلکم فی ّ اسوةٌ؛(44) برای شما در رفتار من الگو است.»
و در عزاداریهاست که اوصاف سازنده الگو تبیین و ترویج می شود.
هنگامی که مجلس عزاداری عامل انسان سازی و فردسازی شد تغییرات و اصلاحات درونی انسان به عرصه جامعه نیز کشیده می شود و جامعه را نیز می سازد و آرمان و اهداف والای اهل بیت بر جامعه حکم فرما می شود، به عنوان نمونه اگر به بیانات، سخنان و شعارهای عاشورا دقّت کنیم بخوبی می توان عناصر انسان ساز و جامعه و فرهنگ ساز را مشاهده نمود، مواردی همچون:
عبادت و بندگی، ایثار و فداکاری، شجاعت، توکّل، صبر، امر به معروف و نهی از منکر، حرمت بیعت با افرادی چون یزید، شهادت طلبی، خدامحوری، ذلّت ناپذیری و...می توان نام برد.(45)
به همین جهت در جریان انقلاب در شبهای عاشورا یک مرتبه عزاداری تبدیل به شعار علیه نظام طاغوت شد که:
شب عاشوراست امشبپهلوی رسوا است امشب
این درسی است که بخوبی امامان خصوصاً حسین بن علی(ع) به جامعه بشری داد، و شیعیان به خوبی به آن حضرت اقتدا نمودند، لذا در طول تاریخ اسلام همیشه فرد یا افرادی از شیعیان برای عدالت و انتقام از ستمگران زمان خویش قیام نمودند، که نمونه آن را می توان قیام توابین و شیعیان کوفه، قیام مختار، قیام زید بن علی، شهدای فخ و دیگر انقلابهای شیعه دانست.
به همین جهت در طول تاریخ، عزاداری ها مورد نهی و نفرت ستمگران بوده است و تلاش کرده اند که جلو عزاداریها را بگیرند. و حتی در این زمان ابرقدرتهای دوران، به آن اندازه که از عزاداریها ترس دارند از مسائل دیگر بیم ندارند.
این به دلیل گستره کمی و کیفی واقعه عاشورا است. وضعیّت خاص جهان و مسلمانان آن عصر، حالات حاکمان مسلمان و ظلم های فراوان آنان، دربند کشیده شدن انسانیت و آزادی و تحقیر امت اسلامی، سلب امنیّت، تشدید ظلم علیه شیعیان، فراموشی آموزه های دینی همچون امر به معروف و نهی از منکر، شیوع بدعت ها و ورود آنها در حوزه دین، فراموشی اخلاق اسلامی و انسانی و... از یک سو و موقعیّت ویژه اباعبداللّه از جهت مظلومیّت و تنهایی، کیفیّت برخورد مسلمانان به ظاهر دوست با حضرت،
دوستانش بیوفا و دشمنانش بی امانبا کدامین سرکند، مشکل، دوتا دارد حسین
نوع جنگ و برخورد نامناسب با آن حضرت، اصحاب و اهل و عیال، آموزه ها و درس های متنوع تربیتی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی جریان عاشورا خصوصاً کلمات امام حسین(ع) همه و همه شکل خاص و ویژه ای به این حادثه داده است تا در طول زمان ابعاد گوناگون و پیچیده و ژرف و عمیق آن، موضوعات و مسائل فراوانی را برای تحقیق و پژوهش پیش روی محققان گذارد.(46) و این حادثه بیشتر مطرح شود به همین جهت است که رسول اکرم(ص)، امیرمؤمنان علی(ع)، حضرت زهرا(س)، امام حسن مجتبی(ع)، و امامان، پس از اباعبداللّه(ع) سخت برعزادرای و زنده نگهداشتن نام امام حسین(ع) تأکید نموده اند، و عملاً خود آن بزرگواران نیز یاد و نام حسین(ع) را گرامی می داشتند و در مناسبت ها از او یاد می کردند و برای او عزاداری و سوگواری می نمودند.(47)
باز هم به جهت همین نکته است که امام حسن مجتبی(ع) در آخرین لحظات عمر خویش که برادرش حسین(ع) برای او گریه می کرد، فرمود: «لایوم کیومک یا اباعبداللّه؛(48) روزی بسان روز تو ای حسین(سخت و دردناک) نیست.» و این جمله از امام صادق(ع) نیز نقل شده است.
از همه مهم تر داستان عاشورا و عزاداری و سوگواری برای آن به گونه ای است که یاد و نام همه امامان زنده می شود، و در واقع مکتب اهلبیت زنده می گردد.
لذا امام صادق(ع) فرمود: «فضیل آیا مجالس عزا برپا می کنید و از اهل بیت و آنچه بر آنان گذشته سخن به میان می آورید؟ فضیل عرض کرد: آری قربانت گردم. امام فرمود: این گونه مجالس را دوست دارم «فاحیوا امرنا یا فضیل» پس امر ما را زنده گردانید که هر کس امر ما را زنده کند مورد لطف و مرحمت خدا قرار می گیرد(ای) فضیل هر کس از ما یاد کند یا نزد او از ما یاد کنند و به اندازه بال مگسی اشک بریزد خدا گناهانش را می آمرزد اگر چه بیش از کف دریا باشد.»(49)
ای نخل دین قوی شده از جان نثاریتقربان آن بصیرت و آن هوشیاریت
سر سبز باغ دین، تو زخونت نموده ایقربان باغبانی و آن آبیاریست
تن زیر بار ذلّت و پستی نداده ایصد مرحبا به استقامت و آن پایداریت(50)
1. اعلام الهدایة، المجمع العالمی لاهل البیت، چاپ اول، 1422 ق، ج 7، ص 155، حلیة الاولیاء، ج 3، ص 183.
2. پرسش و پاسخ های برگزیده، ویژه محرّم، شماره 13، گروه مؤلّفان، مفاله محمد رضا کاشفی، نشر معارف، 1384، ص 165.
3. سوره یوسف، آیه 84.
4. سوره یوسف، آیه 85.
5. همان،آیه 86.
6. زمخشری تفسیر کشاف،بیروت دارالکتاب العربی، ج 2، ص 497؛ تفسیر کبیر فخر رازی، ج 18،ص 193.
7. همان، ،2.
8. وسائل الشیعه، حرّ عاملی، بیروت، داراحیاء التراث، ج 2، ص 923 باب جواز البکاء علی المیّت؛ مناقب آل ابی طالب، علی بن شهر آشوب.
9. سوره حج، آیه 32.
10. حجةالبالغه، شاه ولی اللّه دهلوی، ص 69، الاصول الاربعه فی تردید الوهابیّه، صاحب جان هندی حنفی، ص 30.
11. علّامه طباطبایی، تفسیر المیزان، دارالکتب الاسلامیة، ج 1، ص 414، ذیل آیه 165 بقره.
12. سوره نساء، آیه 148.
13. سوره شوری، آیه 23.
14. بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ج 44، ص 287 باب ثواب البکاء علی مصیبة الحسین)ع(.
15. بحارالانوار، ج 45، ص 115 - 114.
16. ر.ک:ترجمه لهوف، سید بن طاووس، ص 178 - 176.
17. سوره حشر، آیه 7.
18. سوره احزاب، آیه 21.
19. سیرة الحلبیّه، حلبی، ج 2، ص 60، منتخب کنزل العمال، ج 2، ص 40، المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، کتاب الجنائز، ج 1، ص 381، و ر.ک وسائل الشیعه، همان، ج 2، ص 924.
20. مغازی، واقدی، ج 1، ص 317 - 315.
21. تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری، حوادث سنه سوّم هجری، جنگ احد، ج 2، ص 27.
22. الاستیعاب، عبداللّه محمد بن عبداللّه قرطبی، ج 1، ص 426؛ مسند، احمد حنبل، ج 2، ص 40.
23. سیرة النبویّه، ابن هشام، ج 3، ص 159.
24. همان، ص 166.
25. همان، ص 173 - 167.
26. صحیح بخاری، ج 4، باب 789، فضائل اصحاب النبی فی غزوة التبوک، فتح الباری ج 8، ص 413.
27. طبقات ابن سعد، باب تسمیة النساء المسلمات المبایعات، ج 8، ص 282.
28. جامع الاصول فی الاحادیث الرسول، محمد بن اثیر جزری، ج 11، ص 101 شماره 8573، صحیح بخاری، ج 3، ص 140، باب البکاء عند المریض.
29. صحیح بخاری، باب 828، ص 158، فتح الباری، ج 3، ص 135.
30. ولکن نهیت عن صوتین احمقین فاجرین صوت خمش وجوه وشق جیوب« جامع الاصول، همان ج 11، ص 105 شماره 8577، ترمذی گفته این حسن و صحیح است.
31. صحیح بخاری، ج 1، باب 817، کتاب الجنائز، ح 1201.
32. مسند احمد حنبل، ج 2، ص 441.
33. جامع الاصول، همان، ج 11، ص 95، شماره 8566.
34. مقتل، ابوالمؤیّد خوارزمی، ج 1، فصل ششم در فضائل حسنین، ص 88 ؛ ذخائر العقبی محب الدین طبری، ص 119، باب 9.
35. مستدرک علی الصحیحین، کتاب معرفة الصحابه، ج 3، ص 176؛ کنزالعمّال، ج 12، ص 123، ح 34300؛ المنتظم، ج 5، ص 78، ج 6، ص 386.
36. مجمع الزوائد، نورالدین هیثمی، ج 9، ص 189، باب مناقب الحسین، ذخائر العقبی، باب ذکر رؤیا ام سلمه، ص 147، مسند احمد حنبل، ج 3، ص 265.
37. الصواعق المحرقه، ابن حجر، فصل سوم فی الاحادیث الوارده فی بعض اهل البیت، ص 192، اعلام النبوة، ماوردی، ص 83، مقتل خوارزمی، ج 1، ص 159.
38. مجمع الزواید، ابوبکر هیثمی، باب مناقب حسین بن علی، ج 9، ص 188، کنزالعمّال، همان، ج 6، ص 223.
39. مقتل خوارزمی، فصل چهاردهم، ج 2، ص 167.
40. مقتل ابن جوزی، ج 1، ص 164.
41. سوره شوری، آیه 42.
42. این بخش را در ذیل پرسش عزاداری در قرآن و آیه مودت توضیح داده شده.
43. سوره احزاب،آیه 21.
44. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ج 44، ص 381.
45. ر.ک: فرهنگ عاشورا، ص 271 - 268؛ پرسش ها و پاسخ ها، ج 13، نشر معارف، ص 168 - 167.
46. ر ک: پاسخ ها و پرسش ها، ص 179 - 178؛ با حسین، نفس مطمئنه، ص 18 - 5.
47. بحارالانوار، ج 44، ص 245 243 223، ص 293 291 282 281، و....
48. شیخ صدوق، امالی، ص 77.
49. همان، ص 289 - 282.
50. آیة اللّه حاج آقا علی صافی گلپایگانی، راز دل، ص 576.
دیدگاه شما