به گزارش شبنم ها به نقل از مهرخانه، در جامعه ایرانی، بهویژه در سالهاي اخیر، طلاق پدیدهاي روبهافزایش است. با رخداد طلاق تغییرات گستردهاي در ساحت ذهنی و عینی زندگی کنشگران بهوقوع میپیوندد که نیازمند مدیریت، ترمیم، و ساخت مجدد است. طلاق را فرآیندي شش مرحلهاي میداند که براي اتمام آن گذر از این مراحل لازم است. این مراحل شامل طلاق عاطفی، طلاق قانونی، طلاق اقتصادی، طلاق هموالدی، طلاق اجتماعی، طلاق روانی است.
از سویی، برای گذر موفقیتآمیز از این مراحل که گاه تا سالها پس از طلاق قانونی نیز ادامه مییابد، بازتعریف «خود» و ساخت هویتی جدید پس از طلاق لازم است؛ چراکه یکی از حیطههایی که در فرآیند شش مرحلهاي طلاق دستخوش تغییر و دگرگونی میشود، درك و تصور سوژهها از «خود» هویت فردي و اجتماعیشان است. درصورتیکه، چالشهاي هویتی حاصل طلاق بازبینی، ترمیم، و مجدداً ساخته نشوند، سازگاري ناموفق کنشگران با زندگی پس از طلاق را بههمراه خواهند آورد. ازاینرو، پژوهش حاضر با درنظرگرفتن اهمیت توجه به چالشهاي هویتی و لزوم ساخت مجدد آن پس از طلاق، بهدنبال بررسی درك و تصور زنان مطلقه از این تغییرات و چالشهاي هویتی و نیز نحوه بازتعریف «خود» و برساخت هویت جدید آنان خواهد بود.
روش پژوهش
با توجه به ماهیت موضوع مورد مطالعه و سؤالات تحقیق، استفاده از روش کیفی، که بتواند با توجه به درک و تفاسیر کنشگران، از لایههای پنهان این پدیده پرده بردارد، انتخابی صحیح به نظر میرسد. همچنین در این پژوهش از تکنیک مصاحبه کیفی عمیق به شیوه نیمهساختیافته استفاده شد.
میدان تحقیق
جامعه یا میدانِ موردمطالعه در این پژوهش تمامی زنان مطلقه تهران است که حداقل یک سال از زمان طلاقشان سپري شده باشد. کلانشهر تهران با بیشترین نرخ طلاق در مقایسه با سا یر شهرها (بنا بر آمار سالیانه ثبت احوال کشور) میدان تحقیق مناسبی براي مطالعه محسوب میشود.
یافتههاي تحلیلی
بررسی و تحلیل مصاحبههاي کیفی عمیق در این پژوهش نشان میدهد که متغیرهاي زمینهاي نقش مهمی در نحوه بازتعریف «خود» و ساخت هویت جدید پس از طلاق ایفا میکنند. از جمله کلیديترین این متغیرها، سن و مدت دوره ازدواج کنشگران است.
1. مدت دوره ازدواج، سن، و ساخت هویت
یافتههاي پژوهش حاضر نشان میدهد کنشگرانی که ازدواج کوتاهمدتی را سپري کردهاند، در مقایسه با آنها که ازدواج طولانیتري داشتهاند، در ساخت هویت جدید پس از طلاق موفقیت بیشتري را تجربه میکنند؛ ازآنرو که هرچه دوره ازدواج کوتاهتر باشد، تجارب مشترك و اتصالات و پیوستگیهاي کمتري میان زوجین به وقوع میپیوندد و سوژه به هنگام طلاق با سهولت بیشتري میتواند از آنها انفصال پیدا کند.
سیما 49ساله، که دوره ازدواجی بیستساله را تجربه کرده است، دلبستگی خود به جایگاه متأهلی و نیز گسست روابط پیشین خود پس از طلاق را این گونه روایت میکند:
کانون گرم خانواده، حضور در کنار همسر و فرزند ... همه یه لذتهایی دارن که نمیشه راحت فراموششون کرد (دلبستگی سوژه به وضعیت تأهل) ... بعد از طلاق خیلی از دوستان مشترکمون رو از دست دادم (طلاق اجتماعی) من دلم براي خانواده شوهرم تنگ شده، ولی الان نمیتونم ببینمشون (گسست شبکه روابط خویشاوندي پس از طلاق).
واضح است جایگاهی که طی چندین سال براي فرد متأهل تثبیتشده است، در مقایسه با جایگاه یکساله یا دوساله یا چندماهه افراد جوانتر، که ازدواج کوتاهمدتی را تجربه کردهاند، از قوت و استحکام بیشتري برخوردار است و این در بازتعریف هویت جدید آنان پس از جدایی به دشواري بیشتر منجر خواهد شد. براي مقایسه، به نمونهاي از یک ازدواج کوتاهمدت توجه کنید.
مرجان، 28 ساله، که ازدواج کوتاهمدتی را تجربه کرده و در دوران عقد به آن خاتمه داده است، اینگونه میگوید:
خب میدونی ما دوستاي مشترکی نداشتیم که بعد از جداییمون ارتباطمون بخواد باهاشون قطع بشه، یعنی اصلاً کار به اونجا نرسید، خیلی زود ارتباطمون بههمخورد ... از تأهلی و شوهرداري هم چیز خاصی تجربه نکردم. ازاینرو هرچه دوره ازدواج سوژههاي مطلقه کوتاهتر و سن آنان در هنگام طلاق کمتر باشد، ساخت هویت جدید آنان با سهولت بیشتري به وقوع خواهد پیوست. بیشتر کنشگرانی که در سنین پایینتري قرار دارند، براي ساخت هویتشان از فرصتها و زمینههاي ذهنی و عینی مساعدتري برخوردارند.
2. بازتعریف خود
یکی از چالشهایی که کنشگران پس از طلاق با آن مواجه میشوند، لزوم بازتعریف «خود» پس از طلاق است در ادامه، ابعادي را که در آن سوژههاي مطلقه به «بازتعریف خود» پس از طلاق مبادرت میورزند، توضیح میدهیم.
2.1. بازتعریف نقشهاي جدید
وقتی طلاقی رخ میدهد، زنان نقشهاي اولیه خود را از دست میدهند و خودشان را به اجبار در موقعیتی مییابند که باید در آن از نو تعریف شوند. این مسئله خصوصاً براي زنانی که در سنین پایین مبادرت به ازدواج کردهاند، دشوارتر است؛ چراکه بیشتر این افراد جایگاه و هویت اجتماعیِ مجزا از همسر ندارند.
نگین، 28 ساله، که در نوزده سالگی ازدواج کرده است، اینگونه میگوید:
بیشترین چیزي که بعد از طلاق اذیتم میکنه، وابستگیم به همسر، پسرم و زندگیمه ... من هشت سال عادت کرده بودم که زن باشم و مادر؛ الان نمیتونم قبول کنم که اونا رو ندارم و تنهام.
یکی از چالشهاي مضاعف افراد این است که نقش جدید زن مطلقه عموماً در جامعه تعریف نشده و ازاینرو با نپذیرفتن نقش از سوي جامعه همراه است. این پذیرانشدن به نوعی ابهام نقشی منجر شده است و براي سوژههاي مطلقه چالش بزرگی را ایجاد میکند. این درحالی است که این افراد، بدون هیچ راهنماي اجتماعی، براي این که بدانند چگونه باید درباره خود اندیشه کنند، در جامعه رها میشوند.
در واقع، زنان مطلقه میانِ نقشی که جامعه برایشان در نظر گرفته است (همسري) و نقشی که در حقیقت دارند (زن مطلقه)، نوعی تضاد تجربه میکنند؛ نقش جدیدي که با فقدان جامعهپذیري پیشین و مدلهاي نقشی و نیز فقدان حمایتهاي اجتماعی همراه است. زنان این فرآیند را اساساً به تنهایی از سر میگذرانند، اما معقول است اگر فرض کنیم که این دوره تغییرات ابهامآمیز، زنان مطلقه را براي تغییرات هویتی در آینده آماده کند.
در این رابطه، عاطفه سیساله که به تنهایی زندگی میکند، اینگونه میگوید:
تنهایی بعد از طلاق خیلی سخته و خودت باید یهتنه همه چی رو کنترل کنی؛ نه مجردي که زیر پروبال خانواده باشی و نه متأهل که همسر داشته باشی. این سخته که باید با خودت کنار بیاي و یه شخصیت جدید از خودت نشون بدي.
2.2. بازتعریف سبک زندگی جدید
یافتههاي این پژوهش نشان میدهد که زنان پس از طلاق عموماً تغییرات مکانی و تغییرات سبک زندگی را در ابعاد گوناگونی تجربه میکنند و نبود همسر یا فرزندان پس از طلاق به تغییرات گستردهاي در زندگی آنان منجر میشود. عموم زنان، بهویژه در سالهاي اولیه پس از جدایی، مجبور به تغییر مکان به سمت خانوادههایشان میشوند. این مکانیابی جدید مستلزم ایجاد سبک زندگی و قوانین و نظمهاي جدیدي در زندگی کنشگران است.
سحر، 24 ساله که پس از طلاق در خانه پدري زندگی میکند، تغییرات سبک زندگی خود را این گونه شرح میدهد:
توي دوره ازدواجم خیلی ذوق و شوق داشتم، یادمه همیشه کنار غذام سالاد میگذاشتم، بدون آرایش دم در براي استقبال نمیرفتم، همیشه سعی میکردم خوشلباس باشم، اما بعد طلاق دقیقاً یک سال سمت آشپزخونه نرفتم. حتی یه قاشق هم نشستم، وقتی مهمون میاومد، توي اتاق خودم رو قایم میکردم. خوابم دوبرابر شده بود، حموم هفتهاي یهبار میرفتم، حتی همون هفتهاي یه بار موهامو برس میکشیدم، انگیزهم واسه همهچیز کور شده بود... من اونزمان ازش خواهش میکردم با ماشین منو میبرد یه دور میزدیم، چون شباي تهران رو دوست داشتم، یه شیرپسته میخرید، توي صف پمپ گاز وامیستادیم و شوخی میکردیم، اما خب بعد طلاقم کسی نبود که منو یه شب ببره خیابونگردي ... ولی خب الان یه مدته کلاً بیخیال گذشته شدم، به این روش جدید عادت کردم و خودمو وفق دادم ... استراحت میکنم، تلویزیون میبینم، توي اینترنت میچرخم، رمان میخونم، اخیراً سرکار هم میرم.
2.3. بازتعریف خودهاي ارتباطی در روابط جدید
یافتههاي پژوهش حاضر حاکی از آن است که اکثریت کنشگران، پس از طلاق، تغییراتی منفی را در ارتباطات خود تجربه میکنند؛ تغییراتی که حاصلِ گفتمان و نگاه منفی جامعه به سوژه مطلقه است. ازاینرو، تجربه طلاق براي هیچیک از زنان آسان نیست و افرادي که موضوع برچسب خوري و عملکردهاي زبانی منفی قرار میگیرند، اغلب بازسازي «خود» به منزله «موجودیتهایی ارتباطی» را دشوار مییابند. این مسئله به تضاد و رنج درونی افراد و فقدان خود اجتماعی آنها منجر میشود. بنابراین، در چنین اوضاعی "خودهای ارتباطی" افراد (خود در ارتباط با دیگران) دچار خدشه میشود.
شبنم 35 ساله در این زمینه میگوید:
واقعاً سخته ... وقتی مطلقه میشی خیلی منزوي میشی ... یه جورایی انگار همه ازت گریزون میشن؛ خانواده، تو رو مایه سرافکندگی خودش میدونه، زنهاي متأهل فکر میکنن میخواي قاپ شوهراشون رو بدزدي، فامیل مدام پشت سرت حرف میزنه و تو رو مقصر و مشکلدار فرض میکنه، اصلاً همه انگشتهاي اتهام، انگار به سوي توئه.
برخی از افراد، با به کارگیري مهارتهایی، میتوانند در قبال این به حاشیه راندهشدن مقاومت کنند، یا سعی کنند با استفاده از برخی تکنیکها این فشارها را خنثی کنند. چنین کنشگرانی عموماً در بازتعریف و ساخت «خود» ارتباطیشان پس از طلاق به شیوهاي فعالانه عمل میکنند و موفق به بازتعریف جدیدي از خود میشوند.
مهتاب 39 ساله میگوید:
اون اوایل سنم پایینتر بود، خیلی پشت سرم حرف میزدن، اما من به حرفهاشون اصلاً توجه نمیکردم، واسه خاطر همین حرفها از فامیل کناره گرفتم، نذاشتم بهم ضربه بزنن و سعی کردم زندگی خودمو بکنم.
2.4. بازتعریف امنیت هستیشناختی و روانی
یافتهها نشان میدهند سوژههایی که به بازسازی موفقی از خود نایل شده و طلاق روانی را تجربه کردهاند، اهمیتی به بازسازی همسران خود پس از طلاق نمیدهند. در مقابل، بسیاری از افرادی که همچنان از روی خشم و کینه یا حتی عشق و علاقه، به کاوش زندگی همسر سابق خود میپردازند، در ساخت «خود» جدیدشان نیز دچار چالشاند.
نگین 28 ساله، که دو سال از طلاقش گذشته است، اینگونه میگوید:
همین دیروز که دیدمشون (شوهر سابق و زن جدیدش) داشتم دیوونه میشدم ... فکر کن بعد دو سال! مخصوصاً وقتی میبینم مغازهاش بسته است یا میره سفر، خیلی اذیت میشم، وقتی پسرم میاد پیشم و میره داغون میشم.
یکی از مسایلی که به باقیماندن کنشگران در زندگی گذشته منجر میشود، یادآوري خاطرات مشترك خوشایندي است که پیش از طلاق داشتهاند؛ چراکه اگر باور داشته باشیم خاطرات گذشته و تاریخچه زندگی افراد وجهی از هویت آنان را تشکیل میدهند، جدایی از هویت ساختهشده بهواسطه خاطرات پیشین و ساخت هویتی جایگزین، گاه بسیار دشوار به نظر میرسد و نیازمند صرف زمانی طولانی است، اما براي افرادي که خصوصاً خاطرات شیرین بسیار اندکی در گذشته داشتهاند، گسست عاطفی و روانی از زندگی سابقْ آسانتر است.
مهناز 31 ساله از این دسته افراد است:
ببین من زندگیم خیلی تلخ بود؛ هیچ خاطره مثبتی با هم نداشتیم؛ اصلاً با هم مسافرت نرفتیم ... خیلی پیوند عاطفی از همون اولم نداشتیم.
مسلماً براي سوژههایی که با عاملیت و اراده خود و پس از وقوع طلاق عاطفی تصمیم به جدایی گرفتهاند، بازسازي روانی و بازتعریف امنیت هستی شناختی سهلتر از کسانی است که با اراده همسر یا سایر عوامل بیرونی مجبور به جدایی شدهاند. ازاینرو، افرادي که طلاقی اجباري را تجربه کردهاند، بیشتر به علت تمایل نداشتن به طلاق و فقدان زمان کافی براي بازیابی خود در حین طلاق و پس از آن، دچار نوعی بیگانگی، نبود امنیت، بیهویتی، و احساس تعلیق میشوند. از سویی، هر چه شرایط عینی براي افراد مهیاتر باشد، ذهنیت آنان نیز آمادگی بیشتري را براي پذیرشِ وضعیت جدید پس از طلاق دارد. بنابراین، میتوان پیشبینی کرد افرادي که به علت دسترسی به سرمایههاي اقتصادي و فرهنگی از طبقه اجتماعی بالاتري برخوردارند، یا از نظر سایر متغیرهاي مداخلهگر (مثل مدت دوره ازدواج، سن در هنگام طلاق، و نیز عادتوارههاي سنتی یا مدرن)، از وضعیت مساعدتري برخوردارند، با سهولت بیشتري به ساخت هویت و بازتعریف «خود» پس از طلاق میپردازند.
در انتها، نباید از نظر دور داشت که اگرچه کنشگران انسانی ناگزیر به عملکرد در یک شبکه اجتماعیاند، اما خود رشدیافته، ضمن واکنش در برابر جهان اجتماعی، آن را دگرگون نیز میکند. این بدین معناست که اگرچه با طلاق «خود آینهسان» افراد دستخوش تغییرات میشوند و نوعی احساس سرشکستگی برای آنان به ارمغان میآورد. «من فاعلی» و «خوددرونی» کنشگران میتواند به شیوهاي فعالانه وارد عمل شود و بازتعریف جدیدي از هویت ارایه کند که نه تنها ذهنیت منفی سوژهها را دگرگون کند، بلکه شرایط عینی زندگی آنان را نیز دستخوش تحول کند.
لازم به ذکر است این پژوهش با عنوان کامل "بازتعریف «خود» و ساخت هویت در میان زنان پس از طلاق" توسط دکتر سهیلا صادقی فسایی و مریم ایثاری انجام و سال 1392 در پژوهشنامه زنان منتشر شده است.
انتهای پیام/ج
دیدگاه شما