عرب های امروزی به زمین داغ و سوزان "رَمضاء" می گویند. زمینی که پر از سنگ ریزه های تفتیده است. حالا فرض کنید روزی در "رَمضائی" با پای برهنه گرفتار شده باشید و آن قدر آفتاب، بی رحمانه بر سر و بدنتان بتابد که نتوانید قدم از قدم بردارید و با دهان خشک و گلویی به هم فشرده به سمت ناکجا آباد بروید. تصورش هم برای آدم درد آور است.
"رمضان" با "رمضاء" هم ریشه و هم خانواده است و چه بسا این رابطه خانوادگیِ از جنس کلمات، بی مناسبت نباشد. مخصوصا که چند سالی است تابستان و ماه رمضان یکی شده است و یک هفته پیش و یک هفته پس از آن همه حرف از آن می زنند.
مادربزرگ ها و پدربزرگ ها گنجینه خاطراتشان را ورق می زنند و به یاد می آورند که مثلا با ماه مبارک امسال، 4 سالی می شود که ماه رمضان را در تابستان می بینند و از خاطرات کارکردن و روزه گرفتن می گویند و به زبانِ نصیحت کوچک ترها و جوان تر ها را توصیه می کنند که نباید گرما و تشنگی بهانه ای برای روزه نگرفتن شود.
اما دنیای کودکان و نوجوانان شیرین تر است. آن هایی که به سن بلوغ رسیده اند یا آن که در آستانه بلوغ هستند و خیلی دوست دارند که روزه گرفتن را تجربه کنند.
در این میان حال ما آدم بزرگ ها عجیب تر است و قصه ای طولانی دارد. بعضی ها هرساله مشتاق چنین تجربه ای در زندگی شان هستند و حتی چند روز مانده به ماه مبارک با روزه قضا یا با روزه مستحبی به استقبال این ماه می روند چون معتقدند که در این ماه حال خوبی دارند و می خواهند خود را برای این حال خوب آماده کنند.
بعضی دیگر نه مشتاق اند و نه تنفر دارند. برای شان رمضان و غیر رمضان ندارد و به عادت ، هرچند طاقت فرسا، مثل عادت های دیگرِ زندگی که با آن مواجه اند کنار می آیند و دیگران را تا پایان، در روزه داری همراهی می کنند.
عده ای دیگر هرسال با پرسشی تکراری اما بنیادین مواجه می شوند. نمی دانند چرا باید روزه بگیرند؛ مثل این که نمی دانند چرا باید نماز بخوانند. خیلی از آن ها به سرعت از این پیچ پرخطر عبور می کنند و ترجیح می دهند مثل دیگران رفتار کنند و عمل و فکرشان را تفکیک می کنند و بازهم دیگران را تا پایان، در روزه داری همراهی می کنند، هرچند لذتی نمی برند و از روبرو شدن با پرسش خود هراس دارند.
اما دسته آخر در این پیچ می مانند و بدون آنکه پرسش خود را هضم کنند لحظه ای توقف می کنند. به دنبال چارهی کار می روند و می خواهند خود را از این درد رهایی بخشند . یا موفق می شوند و یا آن که در این راه گرفتار می شوند و نمی توانند خود را توجیه کنند. حالِ این عده وخیم می شود و کارشان به جایی می رسد که دامن از جمع برمی گیرند و رفتار و اعمال مذهبی ها را تحمل می کنند. و نفرت انگیزانه هرروز به پرسش خود فکر می کنند و بعد از گذشت سال ها و ماه ها که این فکر برایشان کلافه کننده می شود دیگر به آن نمی اندیشند و خود را سرگرم می کنند و مسکِنی برای درد خود پیدا می کنند. مسکِنی لذت بخش، اما سطحی و ناپایدار.
واقعیت این است که لذت های زودگذر و لحظه ای هرچند در گذران زندگی به آن ها نیاز داریم اما همیشه حالمان را خوب نمی کنند و ما را در برابر تلخی های گذشته و نگرانیِ آینده مبهم آرام نمی کنند و قرارمان نمی بخشند.
با حلول ماه رمضان کاروانی به سوی معنویت و لذت های روحی حرکت خود را آغاز می کند. عده ای با آن همراه می شوند و عده ای از آن جا می مانند و حال جاماندگان تأمل برانگیز است. این عده با نگاهی از بیرون به دلیل حرمت این ماه از خوردن و آشامیدن در محل کار و کوی و برزن محرومند و در نگاهی عمقی تر از لذت روزه داری و حال و هوای روزه داران در افطار و سحر و ... بی بهره اند.
حسین سرکانی
دیدگاهها