به گزارش شبنم ها، به نقل از وبلاگ خلوتگه راز, خب دخترها خیلی گناه دارند. خیلی مسائل وجود دارند که به آنها دیر گفته میشود یا اصلا گفته نمیشود. خود من طرفدار سرسخت تجربهی شخصیام و همیشه معتقدم تجربهای که خود شخص درگیر آن میشود، نتیجهاش ملموستر و دائمی خواهد بود. اما چیزهایی هست که تجربه شان به قیمت زندگی تمام میشود. چیزهایی هست که خیلیها آزمودهاند و خطا کردهاند اما نتیجهی آزمونشان را منتقل نکردهاند. همین منتقل نکردنهای به موقع، عواقب جبران ناپذیری را به همراه دارد و آزمودنهای تکراری آدمهای دیگر، زندگی شان را سخت مختل میکند.
باید بگویم دخترها/ زنها در مواجهه با جنس مخالفشان قواعد بازی را بلد نیستند یعنی یاد نگرفتهاند. بعضی شان درست نمیدانند از رابطه چه میخواهند و چه نمیخواهند. بعضیشان هم میدانند از رابطه چه میخواهند اما از قواعد طرف مقابلشان آگاهی ندارند. این آگاهی، اهداف و مقاصد طرف مقابل را هم شامل میشود. اکثریت قریب به اتفاق پسرها/ مردها در روبرو شدن با دخترها/ زنها مفاهیم ثابت و تعریف شدهای از رابطهای که قرار است ایجاد شود دارند و از این مفاهیم تخطی نمیکنند.
دقیقا میدانند دارند چه میکنند و ازطرف مقابلشان چه میخواهند. متوجه تمام محدودیتها و معذوریتهای دختر هستند و با طرحی از پیش تعیین شده در جهت رفع این محدودهها قدم به قدم پیش میروند. تا جایی پیش میروند که دختر چشم باز میکند و میبیند تمام درونیاتش را برای او رو کرده و هیچ راز مگویی برای خودش نگه نداشته است. این در حالی است که پسر دارد مسیر عادی خودش را طی میکند اما دختر از مسیر طبیعی خودش خارج شده و دارد در راهی که طرفش برایش در نظر گرفته است قدم میگذارد.
دختر تنها به واصل شدن فکر میکند و ذهنیتش بر مبانی ساده لوحانهای شکل میگیرد. او تمام گفتهها و افعال پسر را (که ذات مذکر مستلزم این گونه گفتهها و کارهاست) حمل بر تمایل به واصل شدن همیشگی میکند و زندگیاش را حول همین حمل اشتباه میگذراند. پسر در فکر رسیدن نیست و دوست دارد لحظات عمر گرانش را تنها و سرد نگذراند.از طرف دیگر اگر در این میان علاقهی علی حده ای هم شکل بگیرد و دو طرف به صرافت وصل بیفتند، دختر است که تلاش میکند و میجنگد و همهی راهها را میرود و خودش را به آب و آتش میزند تا مگر به مقصودی که چشم هردوشان به آن بوده برسند.
پسر اهل جنگیدن نیست. یعنی مردها دیگر اهل جنگیدن نیستند. جنگ مال زن است. جنگی که پیروزی یا شکستش نصیب خود مردها هم میشود. لذا مذکر با اولین سنگ سر راه میایستد و خمیازهای میکشد و دست از تلاشِ نکرده! برمیدارد.حالا چه میشود؟ دختر میماند و یک دنیا خستگی و ملال و یک دنیاتر پاکباختگی و پژمردگی. بعد از این باید خودش را آماده کند برای سرزنشهای دیگران. بعد از این همه دانای کل میشوند و جلویش قد علم میکنند که تو مگر نمیدانستی پسرها چنیناند و چنان.
در بهترین حالت ممکنش دختر چند ماه افسرده میشود و قسمتی از عمرش را فنا میکند. بعد کم کم خوب میشود و ذره ذره فراموش میکند و دیگران برایش مذکری را میفرستند و به او وصل میشود و میرود پی زندگیاش. و در غم انگیزترین حالتش بعد از دورههای پی در پی ناراحتی، به مذکری وصل میشود و میرود پی زندگیاش در حالی که دل و عقل و وجودش را در دل و عقل و وجود دیگری جا گذاشته است.دخترها! قواعد بازی را یاد بگیرید. ویژگیهای ذاتی جنس مخالفتان را تا جایی که میتوانید بشناسید.
آنها زمین تا آسمان با ما تفاوت دارند. دنیای دیگری هستند و قوانینشان با قوانین ما فرق میکند. قوانینشان را یاد بگیرید.پسرها! قدری به فکر باشید. این دل دادنها و دل گرفتنهای شما برای خودتان هی تمام میشود و هی شروع میشود، هی تمام و هی شروع میشود اما برای دخترها وقتی شروع شود، سخت تمام میشود یا دیگر تمام نمیشود. حتی اگر یک روز از زندگی یک نفر را خراب کنیم، در اصل یک روز از زندگی خودمان را خراب کردهایم. چه رسد به ویران کردن همیشگی عمر یک آدم. مگر عملی در این دنیا پیدا میشود که تاثیری نداشته باشد این مطلب ظاهری مطلق دارد اما موارد نقض بسیاری هستند که مطلق بودن مطلب را نقش بر آب میکنند. پس لطفا نگویید همه اینطور نیستند و قس علی هذا. کلی گویی این پست به روش استقرایی است.
دیدگاه شما