به گزارش شبنم همدان به نقل از مهرخانه:
کارت پستال
نویسنده: روحانگیز شریفیان
انتشارات: مروارید
«به حیاط، چمنها و پرچین سرسبز و شاداب دور حیاط نگاهی انداخت. دلش میخواست آنجا را با دل سیر تماشا کند. دلش میخواست به قضاوت زندگیاش بنشیدند. به قضاوت عمری که در آن خانه و سالهایی که در آن کاروان گذرانده بود. از خودش میپرسید؛ آیا یک نیمه روز برای یک زندگی کافی است؟ مگر در یک چشم بهم زدن میتوان همه آنچه را که از سر گذرانده بود، مجسم کند و به یاد آورد؟ روزی کسی گفته بود؛ همه زندگیاش را میتواند در نیم ساعت برایش تعریف کند. آیا به راستی میشود که یک زندگی را در نیم ساعت تعریف کرد؟ فقط در یک سریال تلویزیونی این کار ممکن است!»
این خطوط برگرفته از کتاب «کارت پستال» به قلم روحانگیز شریفیان، نویسنده ایرانی مقیم خارج از کشور است. کتاب مذکور با محوریت مهاجرت، هم از بُعد جامعهشناسی زنان و هم از بُعد روانشناسی مورد توجه است. شخصیت اصلی داستان، پروانه است که خواننده او را با نام پروا میشناسد. مخاطب در زندگی پر فراز و نشیب پروا با او در ایران و خارج از ایران، همراه شده و در بسیاری از اوقات همذاتپنداری میکند.
پروا در یک خانواده به شدت سنتی و متمول به دنیا آمده است. در حالیکه پروا هنوز به مدرسه میرود، خانوادهاش انتظار دارند او به خواستگاري پسرداييش، جواب مثبت دهد. پروا زیر بار این ازدواج نمیرود و اختلافات در خانواده شروع میشود. پدر برای ختم کردن قائله، در 16 سالگی او را راهی لندن میکند. پروا با دلی آکنده از غم از ایران میرود. درواقع او به لندن تبعید میشود. پروا روز به روز تنهاتر و منزویتر میشود. از شدت تنهایی تن به ازدواجی میدهد که خانوادهاش با آن مخالف هستند. او برخلاف نظر خانوادهاش ازدواج میکند تا از آنها انتقام سالهای تنهاییش را بگیرد. اما غافل از آنکه ارسلان نیز، شیفته ایران است. با وجود تمام امکانات و زندگی مرفهی که دارد، باز هم تنها و تنها در فکر بازگشت و زندگی در ایران است.
اکنون خواننده با زنی میانسال روبهروست که به زندگی در انگلستان عادت کرده و خود را با آن جامعه وفق داده است. به نوعی در فرهنگ جامعه مقصد (انگلستان) غرق شده است و به کل سعی میکند چیزی از جامعه مبدأ (ایران) در ذهن نداشته باشد. اما با وجود همه خشم و ناراحتی که دارد، با واقعیتی تلخ مواجه میشود. همسر دلخواهش که روزی تنهاییش را پر میکرد و دختر محبوبش سحر، به ايران بازگشتهاند و او سرگشته و سردرگم است.
در تمام داستان سایه مهاجرت و تأثیرات مثبت و منفی آن بر روی شخصیتهای قصه کاملاً هویداست. از یک طرف زنی را میبینیم که به اجبار از زندگی عادیاش از ایران کنده شده و خود را با شرایط جدیدی وفق داده است. در طرف دیگر ارسلان است که همچنان مشتاق ایران است و هر لحظه به بازگشت و زندگی در ایران میاندیشد. در مقابل فرزندانی هستند که بین این جهان و آن جهان قرار دارند. بچهها در لندن به دنیا آمدهاند اما تمایل دارند به ایران سفر کنند، دوست دارند در کنار فامیل و بستگانشان باشند، در خانه پدربزرگ و مادربزرگ بازی و شیطنت کنند. آنها هر روز بزرگتر میشوند و پروا دیگر نمیتواند و نمیخواهد برایشان تصمیم بگیرد. آنها را آزاد میگذارد تا به راهشان در مسیر تحصیل و ازدواج و زندگی ادامه دهند. پروا سعی میکند کاری را که خانوادهاش با او کردند در مورد فرزندانش تکرار نکند. اما در نهایت یکی از فرزندان با وجود تمام عشق و علاقه و وابستگی به مادرش، او را رها میکند و به ایران برمیگردد تا کشف کند آن زندگی که مادرش را طرد کرده، چگونه بوده است؟
«کارت پستال» داستانی است از آدمهای واقعی با احساسات، عشقها و نفرتهای واقعی. نویسنده با قلم روان خود، مخاطب را به دنبال خود میکشاند. «کارت پستال»، داستانی است ملهم از زندگی خود. خودی که یک زن است و بعد از سالها به خانه قدیمی و بینامی در همان انگلستان بر میگردد. او مردد است که خانه را با تمام خاطرات و روزهای خوب و بدش بفروشد یا نه؟ او نمیداند در این سالها چه گذشته که اکنون سردرگم و گیج به اینجا رسیده است. خودش را تنها میبیند، درست مانند زمانی که وارد لندن شد؛ تنهای تنها با کولهباری از غم و اندوه و غربت.
ناگفته نماند که «کارت پستال» برای مخاطبانی که تا به حال تجربه زندگی در دیار غربت را نداشتهاند، در قسمتهایی غریب و بیگانه است اما لذت خواندن را دارد. این رمان آمیزهای از دغدغههای زنانه و مسائل و درگیریهای مربوط به مهاجرت انسانها از سرزمینی به سرزمین دیگر و از فرهنگی به فرهنگ دیگر است. خواندن این کتاب را نه تنها به کسانی که از ایران مهاجرت کردهاند و در سایر کشورها زندگی میکنند، بلکه به کسانی که مدینه فاضلهشان غرب است ولی در ایران زندگی میکنند نیز، پیشنهاد میکنم. کارت پستال را بخوانید، مسلما آن را دوست خواهید داشت.
انتهای پیام/ص
دیدگاه شما