4. آذر 1396 - 15:46   |   کد مطلب: 19625
معرفی رمان؛
رمان عروسک
داستان اصلی این رمان با سه زن پیش می‌رود که در نقش مادر، دختر (آماندا) و خواهر ناتنی (هیلی) ظاهر می‌شوند. ارتباط بین این سه زن تا انتهای کتاب تقریباً گنگ و نامشخص است. خواننده صفحات کتاب را یکی پس از دیگری پشت سر می‌گذارد تا هر چه زودتر پرده از واقعیت بردارد. هر چه جلوتر می‌رود حدس و گمان‌ها بیشتر می‌شود.
رمان عروسک,مسائل زنان,حوزه زنان,معرفی کتاب,معرفی رمان,shabnamha.ir,شبنم همدان,afkl ih,شبنم ها;

به گزارش شبنم همدان به نقل از مهرخانه : با توجه به رسالت خود جهت معرفی جامع اقدامات و فعالیت‌های صورت‌گرفته در حوزه زنان، مبادرت به معرفی کتب منتشره از طرف جریان‌های مختلف اندیشه‌ای می‌کند. بدیهی است این اقدام صرفاً جهت اطلاع‌رسانی به علاقه‌مندان حوزه زنان صورت گرفته و لزوماً بیانگر دیدگاه‌های مهرخانه نیست.

پگاه روشان‌شمال

عروسک
نویسنده: جوی فیلدینگ
مترجم: شادان مهران‌مقدم

"به هیچ‌وجه دلش نمی‌خواست او را ببیند بدون هیچ توضیحی! وقتی در تمام خاطرات کودکی حتی یک دلخوشی کوچک از او نمی‌یافت، چگونه می‌توانست امروز یاری‌اش کند. زندگی و آدم‌های این زندگی همیشه آن‌گونه که به نظر می‌رسند، نیستند. باید هرکس را با در نظر گرفتن تمامی خودش نگاه کرد و آن‌گاه به قضاوت نشست. وقتی بدون دانستن همه جهات و دلایل یک نفر را قضاوت کنیم، یعنی انصاف را رعایت نکرده‌ایم. شاید اگر هر کدام از ما در آن حال و هوا قرار می‌گرفتیم، هر کاری می‌کردیم... هر کاری! حتی دست زدن به قتل... به همین راحتی! شاید روزگار، ما را هم همچون عروسکی در دستانش بازی می‌داد!"

همین چند سطر کافی است تا هر اهل کتابی، مشتاق شود پرده از کتاب «عروسک» بردارد. در این کتاب پرکشش که اصول رمان‌نویسی حرفه‌ای در آن رعایت شده است، با دختری جوان با نام «آماندا» همراه می‌شویم. به‌واسطه قلم قوی نویسنده، خواننده با آماندا در تمام رخدادها هم‌ذات‌پنداری می‌کند و در میان وقایع روزانه و احساسات و عواطف او غوطه‌ور می‌شود. مخاطب با او می‌خندند و با او ناراحت می‌شود. آماندا دختری است با هیجانات، نگرانی‌ها، دغدغه‌ها، ترس‌ها و آرزوهایی که هر دختر دیگری نیز ممکن است در طول زندگی آن را تجربه کند. دختری واقعی و ملموس که در دنیای اطرافمان، نمونه‌اش را سراغ داریم.

جوی فیلدینگ، نویسنده کانادایی‌تبار این کتاب با شخصیت‌پردازی درست و نمایش ساده و دلنشین بستر داستان، هر خواننده‌ای را جذب خود می‌کند. او تا به حال ۲۲ رمان از جمله «تکه‌های گمشده»، «محکوم به نیستی»، «زمانی برای گریستن نیست»، «خفته در باد»، «بیگانه‌ای با من است»، «خاطرات قاتل» و... منتشر کرده که از روی دو مورد از آن‌ها فیلم‌های اقتباسی ساخته شده است. حوادث شخصیت‌های کتاب‌های فیلدینگ در شهرهای آمریکا به‌ویژه بوستون و شیکاگو رخ می‌دهد. او ترجیح می‌دهد فضای رمان‌های خود را در شهرهای بزرگ آمریکایی خلق کند تا خواننده تصویر بهتری از بیگانگی شهری و از دست دادن هویت داشته باشد. داستان «عروسک» مانند اغلب رمان‌های فیلدینگ از نوع رمان حسی نیست. کاراکترهای خوب و واقعی، دیالوگ‌های تأثیرگذار و روان و در نهایت داستانی درگیرکننده از ویژگی‌های اصلی رمان‌های اوست. 

داستان «عروسک» با صحنه دادگاه آغاز می‌شود؛ دادگاهی که برای اختلافات زناشویی تشکیل شده است. وکیل متهم، «آماندا تراویس»، تمام تلاش خود را می‌کند و متهم در نهایت تبرئه می‌شود. در ابتدای داستان، خواننده درمی‌یابد، با وکیل حاذق و باهوشی روبه‌روست که قرار است تمام پرونده‌ها را به سرانجام برساند. اما قصه اصلی وقتی شروع می‌شود که وکیل داستان، خود درگیر روایتی پیچیده‌تر می‌گردد. روایتی از قتل، روابط خانوادگی، همسر سابق و...؛ روایتی از دوست‌داشتن‌ها و نفرت‌ها. 

برشی از کتاب: "نگاهش کرد. بعد از سال‌ها دیگر اثری از یک جوان ناپخته نبود. حالا دیگر زندگی او را پرداخته بود و این بر جذابیتش می‌افزود. شاید هیچ‌گاه فکر نمی‌کرد که دیگر بار با بازی روزگار همه تکه‌های در هم‌ریخته جوانی‌اش و همه آدم‌های اثرگذار در آن سال‌ها وارد زندگی‌اش شوند و دوباره نادانسته‌های آن روزهایش یکی‌یکی روشن شوند و واضح. مثل این‌که قرار نبود ناخواسته تمام آن روزها را فراموش کند و باید فرصتی پیش می‌آمد تا همه چیز را دوباره مرور کند، آدم‌ها را خوب بشناسد و با چشم باز ببیندشان!"

داستان اصلی این رمان با سه زن پیش می‌رود که در نقش مادر، دختر (آماندا) و خواهر ناتنی (هیلی) ظاهر می‌شوند. ارتباط بین این سه زن تا انتهای کتاب تقریباً گنگ و نامشخص است. خواننده صفحات کتاب را یکی پس از دیگری پشت سر می‌گذارد تا هر چه زودتر پرده از واقعیت بردارد. هر چه جلوتر می‌رود حدس و گمان‌ها بیشتر می‌شود. ذهن فعال برای خودش سناریوهای مختلفی می‌سازد و در نهایت «جوی فیلدیگ» مثل همیشه خواننده را با داستانی غیر‌قابل پیش‌بینی، شوکه می‌کند. 

نکته جالب توجه آن‌که هر سه زن در بستر و موقعیت‌های زمانی و مکانی خود می‌توانند قهرمان بلامنازع داستان باشند. مادر قربانی اول است که در لاک خود فرورفته؛ شخصیتی منزوی، در هم کوفته و افسرده. او با توجه به شرایط و تجربیاتی که پشت سر گذاشته، نمی‌تواند بیش از این مادری کند و البته که خود او هم تمایلی برای بیرون آمدن از غار تنهایی ندارد. آن‌چه در عواقب این خمودی است، از هم‌پاشیدگی خانواده و تنهایی دوچندان دختر است؛ دختری که با خاطرات نه چندان خوشایند کودکی دست و پنچه نرم می‌کند. خودش را با حرفه‌اش و موکلانش مشغول کرده تا شاید اندکی از تألمات آن دوران بکاهد. او نمی‌خواهد به آن روزگار برگردد و حتی نمی‌خواهد به آن روزها بیاندیشد؛ چراکه تعلقی به آن زمان ندارد. دختری مستقل که با وجود تمام اتفاقات ناگوار و جدایی‌هایش تلاش می‌کند زنی کامل باشد. آن‌چه از خود به جامعه عرضه می‌کند، رویه قوی، پرتلاش و محکم است که سعی در حفظ هویت و موقعیت اجتماعی خود دارد. ولی به هر حال نمی‌توان کتمان کرد که روابط خانوادگی و نوع ارتباطات در زندگی، بر خلق و خوی و منش همه افراد تأثیرگذار است. آماندا نیز در مقابل این دشواری‌ها، مصون نبوده است.

در ادامه شخص سومی را می‌بینیم که با دو فرزند کوچک وارد داستان می‌شود. هر چه می‌گذرد نقش او پررنگ‌تر می‌گردد و خواننده برای کشف روابط داستان، ناچار است شخصیت هیلی را نیز بررسی کند. هیلی فارغ از آن‌چه بر سرش آمده، تمام دغدغه‌هایش در دو فرزندش خلاصه شده است. او به عنوان قربانی اصلی داستان، ناخواسته وارد بازی خطرناکی می‌شود و جبر جامعه، زندگی‌اش را به ورطه نابودی سوق می‌دهد. باز هم با وجود تمام مشکلات، تنها خواسته‌اش این است که فرزندانش را از او نگیرند. 

نکته حائز اهمیت آن‌که هر سه زن در مقطع زمانی خود، برای حفظ حریم خانواده تلاش کرده‌اند؛ هر چند نتایج این تلاش‌ها متفاوت بود. خط قرمز آن‌ها در طول داستان، هر آن چیزی بود که بنیان خانواده و ارزش‌های آن را متزلزل می‌کند. ارزش‌هایی که با توجه به آداب و رسوم‌ متنوع در فرهنگ‌های مختلف به صورت متفاوت ظاهر می‌شود. خواننده با ورود به زندگی افراد در آن سوی دنیا و کشف روابط نزدیک میان آن‌ها در‌می‌یابد که آدمیان در این کره خاکی چندان هم از هم دور نیستیم. با ریز شدن در شخصیت قصه‌ها و سرنوشت آن‌ها متوجه می‌شویم که غم‌ها و شادی‌ها و دغدغه‌هایمان وجوه اشتراک زیادی دارد... یعنی دنیا آن‌قدرها هم بزرگ نیست! 

جوی فیلدینگ با اشراف کامل به شرایط زندگی در آمریکا و کانادا، قصه‌هایی را تعریف می‌کند که برای ما چندان ناآشنا و غریبه نیست. به بیان دیگر باید گفت، قصه و مشکلات در ذات یکی هستند اما در بسترها، فرهنگ‌ها و جوامع متخلف روایت‌های متفاوتی به خود می‌گیرد. نویسنده با نگاهی تلفیقی از دریچه جامعه‌شناسی و روان‌شناسی به مسایل حوزه زنان می‌پردازد و این سؤال را در ذهن مخاطب می‌پرواند که چگونه در ینگه دنیا (با ظاهری که از خود ترسیم می‌کند)، زنان در سطح جامعه، با چنین مشکلاتی دست و پنجه نرم می‌کنند؛ مشکلاتی که حتی فکر کردن به آن، انسان را از پای درمی‌آورد چه رسد به گلاویز شدن با آن. 

 

دیدگاه شما

آخرین اخبار