به گزارش شبنم همدان به نقل از تسنیم : گردشگری را میشناسد و با صنایع دستی ایران، اُنس دارد. اما این الفت وقتی که از «کفش» سخن به میان آید، جلوه و جلایی دیگرگون مییابد. او که زاده تبریز است و امروز، 63 سال دارد، 26 سال سابقه گردشگردی داشته و از آن مهمتر، چیزی در حدود یک دهه است که به پژوهش در کفش و بهویژه کفش ایرانی میپردازد.
به گفته «شعله جلیلی خیابانی» که خودش شاید 200 جفت کفش داشته باشد؛ «قدیمیترین کفشهای ایرانی یکی متعلق به مرد نمکی از دوره ساسانیان در 1400 سال پیش است که البته آن پوتینِ چرمی بود. همچنین باید به چاروقِ چرمی هم اشاره شود که پیشینهای 900ساله از حوالی اصفهان دارد.
ناگفته نماند که 10 سال پیش، کفشی چرمی در ارمنستان یافت شد که قدمتی 5500 ساله داشت و من مشابه آن را در روستای بیرق تبریز در پای یک کشاورز دیده بودم که حاکی از همشکلی آن در آن منطقه از ایران باستان داشته است.»
او به کفشهای گیاهی و جانوری رایج در ایران اشاره میکند و میگوید: قدیمیترین کفش حصیری جهان ـ بهسبب ناقل و هادی گرما نبودن ـ که با 5 هزار سال قدمت در مصر رواج داشته را میتوان همین حالا در جنوب ایران پیدا کرد.
همچنین کفشی بافتهشده از پوست حیوان را از روستایی حوالی کندلوس در مازندران خریدم که هنوز هم از همان چرمِ دباغینشده استفاده میکنند. جز این، پشم شتر، شاخ بز وحشی، کَفَل الاغ، چرم بز، گاو و گاومیش هم مواد ساخت کفش بوده است. در نوع گیاهی نیز از الیاف گیاهی مانند برگ درخت خرما، نخ و چوب استفاده میشده است. تا دوران معاصر، تا پیش از اختراع لاستیک، همیشه از موادی برای کفش استفاده میشده که قابل بازیافت بوده و مضر برای محیط زیست نبوده است.
"جلیلی" اما بهسراغ سنگنگارههایی نیز رفته که نشانی از کفش داشتهاند. به این ترتیب بود که او تخت جمشید ـ و بهویژه کاخ آپادانا ـ را موزه کفش نامید. او درباره چرایی اطلاق این نام گفت: «فراموش نکنید که 23 ساتراپ برای بار عام به تخت جمشید میآمدند که حک شده است. با وجود تنوع شگفتانگیز کفشهای تخت جمشید، اما متوجه شدم کاملترین کفش چرمی بهلحاظ شناخت قالب پا، کفش ایرانی است؛ کفشی که به شکل بوت یا نیمبوت است. این در شرایطی است که بقیه اقوام تنها از یک تخته چرم با چند بند روی آن استفاده میکردند. به این جهت است که میتوان به جرات ایرانیان را در تکنیک کفش و همچنین شناخت قالبِ بدن و پا، پیشرو دانسته و حتی شاید یکی از نخستین تمدنهایی قلمداد کرد که صاحب کفش چرمی بودهاند و سه عنصرِ زیباییشناسی، تکنیکی و کاربردی را در کفش میشناختند.»
«آیا ادیان و مذاهب و طبقات اجتماعی دارای کفش مختص به خود بودند؟» پرسش دیگری بود که او در مقام پاسخ اظهار داشت: «بهطور مثال معممین از نعلین استفاده میکردند که حتی رنگ آن متفاوت بوده که نارنجی و زرد برای آقایان و مشکی برای خانمها بود یا آنکه در قشم، کفشی از الیاف گیاهی به نام «کَبکاب» وجود داشت که صدای آن دقیقا کَب ـ کاب (به ترتیب بر زمین خوردن: پاشنه و پنجه) بود. اما مشخص نیست آیا نام از همین صدا آمده یا بهسبب ساخته شدن آن از برگ درختی به همین نام است. همچنین باید به کفش «سواس» هم اشاره کرد که از برگ درخت خرما ساخته میشد و در نیکشهر (استان سیستانوبلوچستان) و کهنوج (استان کرمان) مورد استفاده قرار میگرفت.»
او گونهشناسی کفشهای ایرانی را بسته به اقالیم مختلف، متفاوت میداند؛ اینکه در جنوب، اساساً کفش چرم معنایی ندارد و عموماً از الیاف گیاهی و چوب است، اما در مناطق کوهستانی، چرم گاو و مخصوصا گاومیش و شتر و الاغ رواج داشته و حتی چرم بز در میان متمولین مورد استفاده بوده، مهم بهنظر میرسد. در نواحی مرکزی ایران نیز، نخ رواج داشته که محصول آن، گیوه در سه نوع تخت لتهای، تخت چرم و تخت آجیده بوده است.
شاید جالب باشد بدانید که در ادبیات شفاهی نیز اشعار و ضربالمثلهای بسیاری هست که نشانی از کفش در خود دارد و حتی این پژوهشگر پیشکسوت کفش به این نکته اشاره دارد که خود بهتنهایی 120 واژه مرتبط با کفش را استخراج کرده است.
با این حال نمیتوان از بدایع کفشهای ایرانی گذشت که "جلیلی" تنها در ایران نمونهاش را یافته و دیده است؛ از دمپایی مخصوص حمام و یک لنگه کفش مخصوص بیلزنی تا کفشهای مخصوص برف که مانند پنجه پرندگان است و کفش مختص سوارکاری، بهطوری که سوارکار میتواند به سهولت و سرعت بتازد.
با این حال کیست که نداند، ایران صاحب هنر کفشدوزی در میان زنان هنرمندش بوده است. جلیلی این مهم را نهتنها بهلحاظ زیباییشناسی مهم میداند، بلکه میگوید توجه کفشدوزان به قالب پا و اقلیم جغرافیایی، نشان از بینش آنان دارد. مثلا چاروقهای شمال خراسان ـ بهویژه چاروق قوچان که در زمره زیباترین چاروقِ ایرانی است ـ و گیوههای کرمانشاه را ببینید که اِلمانهای روی آن شامل نمادهای اسطورهای حیرتآوری است.
شعله جلیلی که در یکی از بزرگترین موزههای کفش دنیا در تورنتو کانادا با عنوان «باتا» (Bata Shoe Museum) با بیش از دو هزار جفت کفش در سه طبقه و همچنین موزه رومَنس در 800 کیلومتری پاریس در فرانسه ـ با هدف احیای روستاهای گردشگری و همچنین شهرت کفش آن در فرانسه ـ، موزه کلارک در 200 کیلومتری لندن در انگلیس ـ که آن هم روستایی کوچک است ـ و موزههای گاوچرانان و سرخپوستان آمریکا جلساتی داشته و پژوهشها و گنجینهاش شایسته توجه دانسته شده، نگران آن است که اگر برای برگزاری نمایشگاه در این موزهها، بلایی بر سر مجموعهاش بیاید، هیچ حمایت حقوقی ندارد.
هرچند در ایران هم هیچگونه حمایتی نمیشود. یعنی نهتنها ادارات میراث فرهنگی مانعتراشی میکنند، بلکه کفشهایی که او بهدشواری بهدست آورده را میخواهند که به ثمنبخس داشته باشند. معتقد است جانش را در کف دست گرفته و تنها میخواهد انگیزهکُشی نشود. در دنیا هم همین مسئله برایشان سوال است که چگونه یک زن، بهتنهایی، بیش از 5 بار ایران را دور زده تا به اهداف پژوهشی خود برسد. در این میان نکته جالب توجه برای آنها تنوع کفش ایرانی است.
او که از هر 31 استان ایران، نمونه کفشهایی و به قول خودش گلچینی از ایران دارد و در این میان، گیلان با 5 نوع کفش در مجموعهاش بیشترین تنوع را دارد، اگرچه آرزو دارد کفش ایرانی به ثبت جهانی برسد و به «ماهنامه مهرپارسه» میگوید: کفش ایرانی میتواند مانند فرش، میتوان نماد و نماینده صنایع دستی ایران در جهان شناسانده شود، اما معتقد است تا مانند هلندیها و مراکشیها که بهترتیب کفشهای چوبی و دمپاییهایشان رواج میدهند، کفشهای ایرانیرا رواج ندهیم و مثلاً در هتلها بهعنوان دمپایی، مورد استفاده عملی و عینی گردشگران قرار ندهیم، این شناخت جهانی به کُندی و سختی صورت میگیرد.
بنابراین باید شرایطی فراهم شود که کفشهایمان مانند گیوه و چاروق در همان محل، دوخته و فروخته شوند. حتی او معتقد است میتوان روستای هَجیج در استان کرمانشاه را بهعنوان موزه زنده گیوه ایرانی در نظر گرفت و به جهان معرفی کرد.
"جلیلی" در پایان این آرزو را نیز مطرح میکند که اگر کفش ایرانی مانند گیوه و چاروق در هتلها مورد استفاده قرار گیرد، نهتنها در میان گردشگران معرفی شده و میتواند بهعنوان یکی از جاذبههای گردشگری جهت شناخت ایران مطرح شود، بلکه میتواند میان زنان روستایی، اشتغالآفرین باشد.
انتهای پیام/ص
دیدگاه شما