به گزارش شبنم همدان به نقل از طنین یاس : دعوا جذاب است؟ خوشتان میآید ببینید دونفر به جان هم بیفتند؟ واقعا چرا آدمها دعوای دو نفر را تماشا میکنند؟ اگر پشت فرمان باشید و با یک ترافیک غیرقابل پیشبینی مواجه شوید، حتما پیشبینی میکنید یا تصادف شده یا دعوا!
بندآمدن راه در این موقعیتها بهکنار، اینکه آدمها دوست دارند همینطور بایستند و نظارهگر این بحرانها باشند، از دلایل تجمع و ترافیک ذکر شدهاست. اساسا آدمها آن چیزهایی را بهدقت و با جذابیت تماشا میکنند که متداول و همیشگی نیست، اما با این وضعی که این روزها در جامعه با آن روبهرو هستیم، دعوا به یک موضوع پیشپا افتاده تبدیل شده و دیگر باید کمکم توقع تجمع و ترافیکشدن بهدلیل دعوا و نزاع خیابانی را از خود دور کنیم. نکته جالب در این نزاعها هم این است که افراد انگشتشماری برای جدا کردن پیشقدم میشوند و بقیه یا نگاه میکنند یا فیلم میگیرند.
حال این اوضاع در آستانه پیش پا افتادن است و آن هم نه برای مردان بلکه جنس لطیف هم به این سمت گرویده و این روزها شاهد گیس و گیسکشی، چنگ انداختن و دعواهای زنانه در خیابان هستیم. مثلا در مترو اگر زنی به زن دیگری در شلوغی جمعیت فشار وارد کند، آن فرد تاب نمیآورد و سریع واکنش نشان میدهد. صدای جیغ و دعوا تا واگن مردان هم میرود و درنهایت خروجی این اتفاق، آسیبدیدن هر دونفر است. هرچه باشد، پایین آمدن آستانه تحمل آدمها و فشار عصبی از مهمترین دلایلی است که این نزاعها را افزایش و به گروه زنان هم تسری یافتهاست. به هر صورت این اوضاع به هیچعنوان در قاموس کشوری با تمدن و بافرهنگی مثل ایران نمیگنجد که همیشه خانمها به نجابت و سر به زیری معروف بودند.
جنسی که دیگر لطیف نیست
اگر خانم باشید و یکی از متروسواران همیشگی، حتما هراز گاهی شاهد صحنه جر و بحث کلامی خانمها یا دختران در قطار بهدلایل مختلف مثل شلوغی و ازدحام جمعیت بودهاید که نهایتا با یک صلوات ختم بهخیر میشود یا بعد از رد و بدل شدن الفاظ زشت و توهینهای رنگارنگ بالاخره یک نفر کوتاه میآید؛ در معدود مواردی هم ممکن است کار به جاهای باریک و کتککاری بکشد. درگیری زنان و دختران در خیابان و مکانهای عمومی هم دیگر برای هیچکس صحنه عجیبی نیست. خانمها با دیدن این صحنهها به حال جنس خودشان تاسف میخورند و آقایان هم با دیدن دست به یقهشدن دو زن، خندهشان میگیرد و آنها را مسخره میکنند. خشونت، عکسالعمل طبیعی انسان در برابر کنشهایی است که او را رنج میدهد و در باور خود تنها واکنش مؤثر در برابر آنها را اعمال خشونت نسبت بهخود یا نسبت به اطرافیان میداند.
شاید عرف جامعه در شرایط بروز خشم زن را نسبت به مرد باحیاتر و خوددارتر بداند، ولی به گفته صاحبنظران پدیدهای به نام تمایل بهخشونت در میان دختران و زنان در ایران رو به افزایش است. تا همین چندسال پیش، با اینکه برخی موارد حاد خشونت خانوادگی در مطبوعات انعکاس مییافت، اما خشونت بهعنوان رفتار نابهنجار فردی در نظر گرفته میشد نه پدیدهای اجتماعی. اما بهتدریج ضرورت انجام بررسیهای جامعهشناختی درمورد خشونت نهفته در جامعه مورد توجه سازمانها و محافل علمی قرار گرفت. اما چرا؟ چهچیزی زنان را تا این حد عصبانی کردهاست که در شرایط خاص میتوانند مثل یکبمب ساعتی عمل کنند؟
از کتککاری در مدرسه تا شوهرآزاری
افزایش «تمایل بهخشونت در میان دختران» موضوعی است که آبان امسال معصومه ابتکار، معاون امور زنان رئیسجمهوری در همایش سلامت زنان به آن اشاره کرد.معاون امور زنان رئیسجمهوری با اشاره به اینکه باید روی بحث خشونت در جامعه کار شود، به اهمیت ارائه آموزشهای پیشگیرانه لازم در این باره اشاره کرد و گفت: «متأسفانه پیمایشها نشان میدهند که تمایل بهخشونت در دختران رو به افزایش است. امیدواریم بتوانیم اقدامات درست و مؤثری در اینباره انجام دهیم و کارگروهی را در این زمینه ایجاد کنیم.
خشونت مصادیق زیادی دارد؛ چیزی که در مورد زنان بیشتر دیده میشود، خشونت کلامی در محیطهای شهری است؛ «خشونت فیزیکی» بین دختران و در مدارس دخترانه و جمعهای دخترانه اتفاق میافتد تا در معرض عموم.» یکی دیگر از مصداقهای خشونت زنان علیه جنس مخالف است. براساس گزارشها «شوهرآزاری» در کشور افزایش یافته است تا جایی که پزشکی قانونی برای اولینبار در سال ۹۳ از شوهرآزاری، آمار ارائه داد. این اخبار حکایت از افزایش جرم در میان زنان دارد. بااینحال در حالت کلی براساس آمار میزان جرم درمورد زنان بسیار کمتر از مردان است. در آمار چندسال گذشته در کشور، زندانیان زن تنها حدود ۶درصد از جمعیت زندانها را تشکیل میدادند. همچنین نوع جرائم در زنان بیشتر مربوط به موادمخدر و جرائم اعمال منافی عفت است که در شمار جرائم خشن تقسیم بندی نمیشوند.
تبعیضهایی که بر اعصاب فشار میآورد
آمار دقیقی از شکل و میزان خشونتها وجود ندارد. پروانه مافی، نماینده مجلس است که تمایل بهخشونت در میان دختران را نتیجه تبعیضهایی میداند که بر آنها وارد میشود. همه گروههای اجتماعی از زنان و مردان گرفته تا دختران و پسران وقتی تبعیض، نابرابری و بیعدالتی میبینند خشونت از خود نشان میدهند. در این موضوع هم مثل هر پدیده دیگری باید علت را در ریشههای اجتماعی دنبال کرد؛ باید ببینیم چه شرایطی بهوجود آمده که خشونت در میان دختران زیادشده، جامعه چه نوع رفتارهایی را به آنها تحمیل کرده و چه رفتارهایی از طرف گروههای اجتماعی و خانوادهها نسبت به دختران اعمال شده که نتیجه بارز آن خشونتی شدهاست که اکنون از آن نام برده میشود.این نماینده مجلس معتقد است وقتی دختران در جامعه احساس ناامنی میکنند و شاهد مسائلی مثل فقر، جدایی یا اعتیاد والدین هستند در کنار نبودنظارت والدین بهطور ناخواسته به سمت خشونت سوق پیدا میکنند.
خشم ناشی از نیازهای برآورده نشده
واقعیت این است که خشونت در بین کل افراد جامعه افزایش پیدا کردهاست، اما در دختران بهدلیل شرایط اجتماعیشان نمود بیشتری دارد. افسر افشارنادری در این باره میگوید: «چون نیازهای دختران در جامعه به طور هنجارمند رفع نمیشود خشونت در بین آنها افزایش یافتهاست. دختران ما نیاز بهکارکردن، تفریح و ازدواج دارند و هیچکدام از اینها آنطور که باید تامین نمیشود.قطعا پسرها هم به شغل و تفریح نیاز دارند، اما نسبت به دختران راحتتر میتوانند این نیازها را برآورده کنند.
دختران با محدودیتهایی روبهرو هستند و براساس نظریه «محرومیت» عدمرفع نیازها را جور دیگری مثلا بهصورت خشونت در جامعه نشان میدهند.» محرومیت را میتوان در سخت برآوردهشدن نیازهای اساسی جوانان در جامعه تعریف کرد. ازدواج و کاریابی در شرایط فعلی برای جوانان سخت یا حتی غیرممکن است. دختران در این میان آسیبپذیری بیشتری دارند چون با تبعیض جنسیتی در استفاده از امکانات تفریح و سرگرمی نیز مواجهند. در گذشته پدر و مادرها بیشتر میتوانستند نیازهای فرزندان خود را تامین کنند، اما امروزه بهدلیل مشکلات مالی و...
توجه والدین به فرزندان خود کمتر شدهاست. به گفته افشار نادری چون امکان ازدواج هم برای فرزندان وجود ندارد در نتیجه آنها بدون اینکه نیازهایشان برطرف شود و پدر و مادر با روی خوش پذیرای آنها باشند در خانواده میمانند؛ که این مسئله روی دختران تاثیر بیشتری میگذارد.یعنی فشار ساختاری چه از نظر خانوادگی، چه از نظر اجتماعی و چه فرهنگی روی دختران آنقدر زیاد است که باعث میشود آنها دست به عکسالعملهایی بزنند که شاید «انعکاسی» باشد مثل خشونت.
به طور کلی برای بررسی میزان خشونت در دختران نیاز به ارائه شواهد دقیق و عینی است و باید در این زمینه پژوهشهای مؤثری انجام شود که بتوان با درک دقیق، صورت مسئله ابعاد آن را شناخت و در مرحله بعد به عوامل و ریشههای پیامدهای آن پرداخت و در نهایت در جستوجوی راهکارهای کارآمد و مؤثر برای پیشگیری و درمان این آسیب اجتماعی بود.
خشونتهایی که از خانه به جامعه رسیده است
آزاده باقری: دعواهای خیابانی زنانه، به زبان آوردن الفاظ رکیک و فحشهای زشت بین زنان، بالا رفتن میزان بزهکاری و خلافهایی که از سوی زنان اتفاق میافتد، کتک خوردن شوهر توسط همسر و... ازجمله مواردی است که در سالهای اخیر شاهد آن هستیم و هر کس به نوبه خود در سطح شهر با چنین پدیدههایی روبهرو بوده است. پدیدههایی که به عقیده کارشناسان باید سریعتر ریشهیابی شود و برای آن بهدنبال یک راهکار اساسی بود. آیا خشونت لفظی و بدنی بهتازگی بین زنان جامعه رشد پیدا کرده است؟ آیا اجتماع باعث به وجود آمدن این پدیده شده است؟ آیا سطح فرهنگ خانوادهها به حدی پایین آمده که باید نتیجهاش را در جامعه شاهد باشیم؟ آیا سبک رفتاری زنان امروز با زنان دیروز فرق کرده و زمانه باعث به وجود آمدن این تفاوتها شده است؟
این سوالات و دهها سوال دیگری که مطرح میشود پاسخهای متنوعی را همراه دارد؛ پاسخهایی که برخی از آنها همراه با راهکار است و برخی دیگر آنقدر ریشهاش قوی شده که به این سادگی نمیتوان برای آن راهکاری یافت. شهلا کاظمیپور، جامعهشناس بر این عقیده است که در گذشته مطالعات آماری در این زمینه صورت نگرفته و برای همین نمیتوان بهراحتی این معضل را یک معضل تازه دانست چون در سالهای اخیر نسبت به سالهای گذشته هم با جامعه بزرگتری روبهرو بودهایم و هم زنان بیشتر از قبل وارد اجتماع شدهاند؛ برای همین باید ریشهایتر برای حل این معضل آستینها را بالا زده و اتفاقا بد نیست که از خودمان شروع کنیم.
خانم کاظمیپور، مطالعات نشان داده در سالهای اخیر خشونت بین زنان افزایش چشمگیری داشته است. نظر شما دراینباره چیست؟
من نمیدانم این آمار چقدر درست است. نمیشود فقط از روی یک آمار برداشت کلی کرد. مسئله این است چون در گذشته در این زمینه مطالعهای صورت نگرفته، برای همین آماری هم در دست نیست تا با امروز مقایسه شود. از سوی دیگر زنان در گذشته کمتر وارد جامعه و اجتماع میشدند و در محیطهای بسته خانه بودند؛ زود ترک تحصیل کرده، وارد زندگی مشترک میشدند و بعد هم مشغول به بچهداری؛ بنابراین نمیتوان با اطمینان درباره این پدیده صحبت کرد و چه بسا همین زنانی که بیشتر در خانه با همسر و فرزندان بودند با خانواده خود زد و خورد و پرخاشگری داشتهاند؛ اما دیده نشده است.
پس شما بر این عقیده هستید که خشونت زنان، خشونت جدیدی نیست و از گذشته وجود داشته و حالا نمود پیدا کرده است.
سالهاست با این معضل درگیر هستم و به مطالعه و تحقیق پرداختهام. در دهه 70 بود که یک تحقیق درباره تنبیه بدنی کودکان انجام دادیم و معتقد بودیم در آن زمان میزان این تنبیههای بدنی زیاد است و واقعا هم زیاد بود. در جامعه آماری که داشتیم به طور غیرمستقیم متوجه شدیم 70 درصد از والدین به نحوی فرزند خود را تنبیه میکنند. این کار هم به نوعی خشونت محسوب شده و این خشونت در درون خانوادهها و در چهاردیواری خانهها بود. در حال حاضر خانمها از این فضای محدود خارج شدهاند و به دلایل مختلف ازجمله تحصیل، کار و انواع فعالیتهای اجتماعی که دارند وارد جامعه شده و رفتارهای خشونتآمیز میتواند علنیتر خودش را نشان دهد. برای همین نمیشود گفت در گذشته نبوده و امروزه به وجود آمده است. در گذشته هم بوده و با توجه به اینکه یک جامعه کم سواد و بیسواد داشتیم انتظار داشتن فرهنگ بالا را از این جامعه نداشتیم و این موضوع متداول بود، اما الان از جامعه و افراد آن بهویژه زنان انتظار بیشتری میرود. زنانی که درس خوانده هستند و مدارک بالای تحصیلی دارند و شغلهای خوبی هم برای خود با درآمد مناسب اختیار میکنند.
آیا خشونت بین زنان جامعه دیگر امری درونی و عادی شده است؟ به کار بردن الفاظ رکیک و دعواهایی که به زد و خورد میانجامد برای جامعه و کشوری که به فرهنگ آن افتخار میکنیم چندان خوشایند نیست.
من بارها گفتهام نگذاشتن حرمت و احترام به یکدیگر بسیار زیاد شده و افراد با خودشان هم سر جنگ دارند و وقتی درباره خودشان هم حرف میزنند با الفاظ رکیک این کار را میکنند. بنابراین من معتقد هستم شخصی که به خودش احترام نمیگذارد به دیگران هم احترام نخواهدگذاشت. در چهاردیواری خانه خواهر و برادری که تحصیلکرده هستند و در یک خانواده با فرهنگ بزرگ شدهاند حرمت کلامی را نسبت به همدیگر نگه نمیدارند. این یک معضل غمانگیز است.
فرهنگسازی در این زمینه دچار مشکل است. باید چکار کنیم؟
نمیدانم باید از کجا شروع کرد. از خودمان شروع کنیم؟ از رسانهها شروع کنیم؟ در سالهای دور میتوانستیم این اتفاق را به گردن بیسوادی، کمسوادی و بیفرهنگی خانوادهها بیندازیم چون جامعه بستهای هم داشتیم، اما امروزه جامعه بازتر شده و مردم در اجتماع بیشتر دیده میشوند و از آنها توقع بالاتری هم میرود؛ البته در مطالعاتی که انجام دادهایم معمولا هر قدر جامعه بزرگتر و تراکم جمعیت بیشتر باشد، میزان جرایم و خشونتها در آنجا افزایش پیدا میکند. در گذشته جوامع کوچکتر بود. روستایی بودند با شهرهای کوچک. در حال حاضر ما با کلانشهرها روبهرو هستیم و این انتظار هست که خشونت هم بیشتر شود، اما درست نیست به این دلیل جامعه را رها کنیم و بگوییم چون جامعه دارای تراکم بالاتر است پس خشونت هم یک امر بدیهی است.
من معتقد هستم باید به جامعه به هر نحو شده تلنگری زده شود تا مسئولان رده بالا و برنامههای صدا و سیما و خانوادهها به این موضوع به طور جدیتر بپردازند. در ما حرمت کلامی وجود ندارد. زمانی هم که میخواهیم احترام بگذاریم از القاب به شکل بیشازحد استفاده میکنیم که این کار هم درست نیست. کسی که از القاب تملقآمیز استفاده میکند قطعا اگر زمان پرخاشگری و خشونت برسد از الفاظ رکیک بسیاری استفاده خواهد کرد.
چرا در جامعه به این وضعیتی که در آن هستیم گرفتار شدهایم؟ آیا هنوز راهکاری وجود دارد؟
باید روی گروههای مرجع کار کنیم. کودکی که وارد مهدهای کودک میشود بعد وارد دبستان، دبیرستان و دانشگاه میشود باید روی این اجتماعهایی که در آن ورود پیدا میکند کار شود. معلمها، استادهای دانشگاه و... باید آموزش ببینند. نباید در این فضاها توهین و بیاحترامی وجود داشته باشد. اگر ازهمان ابتدای کودکی، فرد احترام را یاد بگیرد قطعا در وجود او احترام نهادینه خواهد شد. از سوی دیگر والدین هم باید در این زمینه آموزشهای درستی ببینند. انجمنهای خانه مدرسه به طور جدی باید فعالیت داشته باشند تا والدین توجیه شوند به فرزندشان احترام بگذارند. وقتی ببینیم چنین فعالیتهایی جواب نمیدهد باید کارهای دیگری انجام شود.
همانطور که غرب هم متوجه شد دیگر فرهنگسازیها جواب نمیدهد؛ یک موسساتی را راهاندازی کردهاند که اگر کودک و نوجوانی با پرخاشگری والدیناش روبهرو شد میتوانند به این مراکز اطلاع دهند تا آنها مورد بازخواست قرار گیرند. وقتی جامعه گسترده میشود دیگر با نصیحت چیزی درست نمیشود. باید موسساتی شکل بگیرد که این میزان پرخاشگری را در خانوادهها به حداقل برساند که وقتی این فرد وارد جامعهای بزرگتر از خانواده هم شود، بتواند رفتارهای درستی از خود نشان دهد؛ البته منوط بر اینکه این پرخاشگریها در سطح جامعه کمتر شود. وقتی در سطح جامعه هر نوع رفتار غیرمتعارف را با زندان، توبیخ و انواع خشونت حل کنیم این خشونت در تمام کشور تکثیر شده و اشاعه پیدا میکند.
فکر کنم کتک زدن شوهر از سوی همسرها پدیده تازهای باشد که کمتر در گذشته با آن روبهرو بودیم. این اتفاق چرا افزایش پیدا کرده است؟ بهطوریکه وقتی پا به دادگاهها خانواده میگذاریم متوجه میشویم مرد اعتراف میکند همسرش او را کتک میزند!
نمیشود گفت این اتفاق هم جدید است، اما اگر فرض را بر این بگیریم که واقعا این پدیده نوظهور بوده شاید به این دلیل است که خانمها در گذشته همیشه در موضع ضعف قرار داشتند، تمکن مالی نداشتند و نگران فرزندانی بودند که تعدادشان هم کم نبود، اما امروزه میبینیم که زنان خودشان مستقلتر شده و بهدلیل داشتن شغل از پشتوانه مالی خوبی هم بهرهمند هستند. از یک طرف مستقل بودن و توان مالی زنان خوب است، اما از سوی دیگر میتواند این رفتارهای خشونتآمیز را هم به همراه داشته باشد؛ البته نمیشود برای همه زنان یک نسخه پیچید. به نظر من زنانی که اینطور هستند در خانوادههایی بزرگ شدهاند که مسائل اقتصادی به سرعت رشد پیدا کرده، اما بخش فرهنگی خانوادهشان دارای رشد درستی نبوده است. ممکن است یک خانواده یک شبه ثروتمند شود، اما فرهنگ یک شبه به آن خانواده تزریق نمیشود. بیشتر این بحثها به افراد نوکیسه بر میگردد و نمیشود گفت این ویژگی مختص تمام زنان و حتی مردان جامعه است. فرهنگ در این زمان است که خودش را بهخوبی نشان میدهد.
روزنامه آسمان آبی
انتهای پیام/ص
دیدگاه شما