به گزارش شبنم ها به نقل از جهان نیوز، سلمان صالحی، پیشینه هنر تئاتر در ایران به تعزیه بر می گردد. هنری که دو ویژگی دارد یکی مردمی بودن و دیگری قرابت با ویژگیهای اعتقادی و دینی و ملی اما به مرور همراه با ورود مدرنیسم نه تنها تعزیه در سایه قرار گرفت که تئاتر مدرن با همه اقتضائات روشنفکرانه اش در هنرنمایشی ایران جا باز کرد و نتیجه آن شد که هم مردم را به عنوان مخاطب هنرنمایشی کنار زد و به حاشیه برد و هم هنر نمایش را به عرصه جولان روشنفکران فرنگی زده تبدیل کرد. نامفهوم بودن در فرم و ارائه محتوا در لایه های زیرین سوغات فرنگیها در هنر نمایش است که حالا دیرزمانی است در سالنهای تنگ و تاریک پایتخت جمهوری اسلامی مخاطبان محدود و خاص خود را دارد و در بیشتر مواقع هم ربطی به واقعیتهای زندگی مردم ندارد. جالب است که این گونه از تئاتر در میان نسل نوپای تئاتر طرفداران زیادی دارد.
پس از کش و قوسهای پشت پرده مدیر سابق مرکز هنرهای نمایشی و آشکار شدن اختلافات او با معاون هنری وزارت ارشاد انتظار می رفت با آمدن مهدی شفیعی به عنوان یکی از مدیران معتقد به هنر انقلاب شاهد تحول نسبی در هنر تئاتر باشیم اما به نظر می رسد حالا و پس از گذشت چند ماه از استقرار شفیعی در ساختمان این مرکز هنوز همان اختلافات پشت پرده مانع تحول اساسی هنر تئاتر به سمت مضامین همخوان با فرهنگ ایرانی اسلامی باشد.
گرچه شفیعی در مراسم معارفه اش گفته بود که قرار نیست با مدیریت او اتفاق معجزه آسایی در تئاتر بیفتد اما انتظارها از او بیشتر از کارنامه چندماهه اخیرش بود. ظاهرا به تدریج باید اینطور تلقی شود که او نیز جزو مدیرانی است که فقط برای تمشیت امور جاری به میدان آمده و همانطور که در بیانش پیداست تغییر در وضع موجود انتظار بی جایی از او محسوب می شود.
هنر انقلاب که نسبت مشخصی با عامه مردم پیدا می کند البته مدتهاست که قافیه را به سود شبهه روشنفکران عرصه تئاتر باخته و این هنر را به فرنگی زده گان واگذارده است تا جایی که آنچه در متن و پیرامون تئاتر می گذرد نوعی وادادگی مایوس کننده را القا می کند اما در واقع آنچه درحال اتفاق افتادن است ریشه در تفکر و رویکردهای مدیران ارشد هنری از جمله معاون هنری وزارت ارشاد دارد.
علی مرادخانی از ابتدای قرار گرفتن بر راس معاونت هنری وزارت ارشاد با اتخاذ مواضع و رویکردهایش نشان داد که اصولا اعتقادی به تقویت هنر انقلاب اسلامی ندارد و رویکرد او در زمینه هنر تئاتر بیش از همه در ورطه سرگشتگی و وادادگی غوطه ور است. دیده ها و شنیده ها درباره برخی اجراهای تئاتر حکایت از پیش گرفتن سیاستهای باری به هر جهت در این حوزه دارد. جالب است که حتی بیان صریح رهبر معظم انقلاب درباره وضعیت نامناسب این هنر که باید به منزله حکم حکومتی قلمداد شود و به سرعت در پروسه اجرایی قرار بگیرد نیز با بی توجهی گستاخانه ای مواجه می شود و چرخ نابسامانی ها همچنان بر همان پاشنه سابق می چرخد.
وزیر و معاونی که پنبه در گوش عمل می کنند
بی اعتنایی به دغدغه های فرهنگی رهبر معظم انقلاب از سوی مدیران البته موضوع تازه ای نیست. امام خامنهای چند ماه پیش در جریان بازدید از نمایشگاه کتاب تهران به طور صریح به وزیر ارشاد فرمودند که «اخیرا گزارشهایی از نمایشهای روی صحنه به من رسیده که خوب نبود و باید به این موضوع توجه جدی کنید» اما ظاهرا گوش وزیر ارشاد و معاون هنری ایشان برای شنیدن دغدغه های فرهنگی ولی فقیه سنگین است که پس از گذشت چند ماه هنوز شاهد اجرای نمایشهایی در سطح شهر هستیم که به رعایت بدیهیات شرعی بی اعتنا هستند و در کمال بی پروایی سبک زندگی غیر دینی را ترویج می کنند.
برای مثال همین حالا نمایشی در سالن تحت اختیار بنیاد سینمایی فارابی در حال اجراست با عنوان اتاق ۴۹۸ که دو بازیگر آن در بخش اعظمی از زمان نمایش در مقابل حضار تانگو می رقصند. البته حرکات موزون بازیگران مدتهاست که به انگیزه هیجان بخشیهای آنی و عامه پسند به سبک تئاترهای لاله زاری در تالارهای بزرگ پایتخت اجرا می شود و مبنای اجرای کارگردانهایی قرار گرفته که به لطف نشریات روشنفکری مدام باد می شوند و حالا دیگر با ظهور سلیقه علی مرادخانی به رویه ای دائم تبدیل شده است.
سبکی بی مایه از نمایش که به دلیل ضعف در ادبیات و قواعد نمایشی مبنای جذب مخاطب را بر ارائه برخی قواعد عامه پسند همچون رقص و آواز قرار می دهد و به سبک فیلمهای هندی با تکیه بر موسیقی و آواز جلوه نمایی می کند چندی است که رواج زیادی یافته است و البته این رویکرد جذب مخاطب به همین سیاق محدود نمی شود و در تازه ترین مورد استفاده از کلاه گیسهای رنگی بر سر کاراکترهای زن یک نمایش به عنوان روشی برای جذب مخاطب استفاده شده است.
فرمالیست ریشه دار در هنر فرانسه که تمام فکر و ذهن بخشی از اهالی تئاتر به ویژه نسل جوان فارغ التحصیل از دانشکده های هنر را دربرگرفته گویی به قدری قدرتمند است که نسبت به تمام نشانه ای الهام بخش فرهنگ خودی نابیناست و فقط در فضای نمایشنامه های اروپایی آن هم از نوع فرانسوی غوطه ور است. همین بی ذوقی و بی هنری باعث می شود که عده ای در واکنش به سیاهی و فضای نامفهوم و غم زده آثار به فکر جذب مخاطب مبتنی بر ایجاد هیجانات غریزی بروند و بخش عمده ای از نمایش را به رقص و آواز اختصاص دهند.
تاسف انگیز اینکه استعمال ادبیات جنسی و رکیک سالهاست که بخش عمده ای از محتوای اجراهای تئاتر را به خود اختصاص داده و معلوم نیست این گرایش در دیالوگ نویسی بر مبنای چه زیبایی شناسی هنری انجام می شود. گویی که این گرایش در هنر تئاتر از این طریق می کوشد نوعی عدم ارتباط هنر با اخلاق را ترویج دهد.
بیگانگی مضامین با فرهنگ خودی
در بسیاری از نمایشها دیگر نه تنها بدیهی ترین نشانه های سبک زندگی ایرانی نظیر قوام خانواده، دیده نمی شود بلکه مولفه های فرهنگ بیگانه برجسته می شود. تنهایی و انزوا و نمایش فردیت آدمها در آثار نمایشی افزایشی تصاعدی یافته و این رویکرد بیش از اینکه برآمده از واقعیت جامعه باشد از سوی مراکز آموزشی و محافل شبهه روشنفکری به سمت بدنه تئاتر تئوریزه می شود.
یکی از ریشه های دلائل چنین روند نامیمونی در هنر تئاتر را می توان در بند ششم متن استعفای مدیر سابق مرکز هنرهای نمایشی جستجو کرد.حسین طاهری در استعفانامه خود نوشته بود که «بهای بیش از حّد دادن به سیاستهای اقتصادی هنر و تلاش در جهت درآمدزا کردن هنر به هر قیمتی» یکی از دلایل استعفای اوست.
نگاه صرف اقتصادی به هنر و واگذاری این حوزه به دستی پنهانی به مانند آنچه آدام اسمیت در اقتصاد تئوریزه کرد واقعیت تلخی است که پرده از تفکرات و گرایشات معاون هنری وزیر ارشاد بر می دارد و سبب می شود نه تنها امیدی به تغییر در میان نباشد بلکه وضع منجلاب تئاتر از اینکه هست وخیم تر شود.
جا دارد مدیران هنری یکبار دیگر شرح وظایف امور محوله را بازخوانی کرده و نسبت خود را با قوانین بالادستی فرهنگی کشور شفاف تر نمایند.
اما علی مرادخانی مدتهاست که با رفتن در قالب کاراکتری که خودش را به خواب زده برای منتقدانش تئاتر بازی می کند و خیال مستانه اش آنچنان آسوده است که پنداشته کسی را یارای بر هم زدن سنگینی این خواب زمستانه نیست.
انتهای پیام/
دیدگاه شما