7. شهريور 1394 - 8:30   |   کد مطلب: 7163
شاگردی حضرت ام البنین(س) هم عالمی دارد

- روزهایی که بی‌درنگ یادمان می‌آورد سال‌ها و ایام جنگ 10 ساله‌مان با جانفشانی چگونه مردانی خلق شد. آری! حکایت این روز‌های ما روایت همان جانفشانی‌های مردان و زنان دیروز سرزمین‌مان است. اما این بار در جهادی مقدس که مرزها را درنوردیده و مقاومت اسلامی در سراسر جهان را تداعی می‌کند. چندی پیش نیز دیدن تصاویر دو برادر شهید مدافع حرم که هر دو در یک زمان به شهادت رسیده بودند، دل‌مان را لرزاند. از این رو راهی مشهد مقدس شدیم تا گوشه‌ای از زندگی تا شهادت این دو برادر شهید مدافع حرم را از زبان خانواده‌اش بشنویم. شب هفتم شهیدان مصطفی و مجتبی بختی به مسجد امام حسین(ع) محله قاسم‌آباد مشهد رفتیم. سخنران این مراسم آیت‌الله صدیقی بود و در همین محفل، با خانواده شهید نیز همصحبت شدیم. گزارش ما از این مراسم را پیش‌رو دارید.

 

مســجــــــد امام حسین(ع) ‌ مملو از جمعیت است. سخنران مراسم بزرگداشت هفتمین روز شهادت برادران بختی آیت‌الله صدیقی امام جمعه موقت تهران است. وقتی آیت‌الله صدیقی از راه می‌رسد، جماعتی دوره‌اش کرده‌اند. هر طور شده خودم را به ایشان می‌رسانم و از غربت شهدای مدافع حرم و خانواده‌های‌شان می‌پرسم که پاسخ می‌دهد: شهادت توفیق و رزق الهی است که به هرکسی عطا نمی‌شود. همان گونه که دشمنان ما ائمه اطهار(ع) را به شهادت رساندند، اگر می‌توانستند و شهدای ما نبودند، حرم‌های آنها را نیز از بین می‌بردند. شهادت در غربت، مظلومیتی مضاعف دارد. زیرا شهدای مدافع هم از کشور خود و هم از خانواده و زن و بچه خود دور هستند و به دست شرورترین افراد که ادعای مسلمانی دارند و در حالی که بویی از اسلام نبرده‌اند به شهادت می‌رسند. آیت‌الله صدیقی در ادامه می‌گوید: شهدای مدافع حرم به دست حرمله‌های زمان، به دست ابن زیاد‌های زمان، شهید می‌شوند. هر شهیدی که قاتلش رذل‌تر باشد، مقامش بالاتر است. اینها هم از آن جهت که در کشور خود نیستند و در کشور اسلامی دیگری در حال جهاد هستند و هم اینکه از حضرت زینب(س) و شهدای کربلا که از مظلومین عالمند، دفاع می‌کنند و در راه دفاع از مظلومین عالم به شهادت می‌رسند، اجر شهادت شان بسیار مضاعف است. امام جمعه موقت تهران همچنین خطاب به مادر شهیدان بختی می‌گوید: خداوند بحق حضرت ابوالفضل(ع)‌ شهیدان بختی را با حضرت ابوالفضل‌(ع)‌ محشور کند. ان‌شاءالله خداوند آرامش و نور به شما بدهد که شما شاگرد حضرت ام‌البنین(س) هستید.

پا در رکاب ولایت

بعد از گفت‌وگو با آیت‌الله صدیقی به داخل مسجد می‌روم. پیدا کردن خدیجه شاد مادر مصطفی و مجتبی بختی کار سختی نیست. وقتی به او می‌رسم حالش را می‌پرسم و او در پاسخم می‌گوید: بهتر از این نمی‌شوم! در باورم نمی‌گنجد هنوز چند روزی از شهادت دو فرزندش نگذشته اما او خود به خانواده، دوستان و بستگانش که بی‌تابی می‌کنند، آرامش و دلگرمی می‌دهد!

خدیجه شاد متولد 1343 است. حاصل زندگی او چهار فرزند، سه پسر و یک دختر است که دو تن از پسرها به درجه رفیع شهادت نایل آمدند. خدیجه خانم با رویی باز و صمیمی از اولین‌های زندگی‌اش اینگونه روایت می‌کند: «زمانی که پدر بچه‌ها در روزهای جنگ و جبهه راهی میدان نبرد می‌شد، همواره حسرت می‌خوردم که چرا نمی‌توانم در کنارش در خط مقدم جبهه‌ها حاضر شوم. به حال خانواده رزمندگان غبطه می‌خوردم که فرزندان‌شان را رهسپار جهاد می‌کردند. به خود می‌گفتم کاش پسر‌ها بزرگ بودند و همراه پدرشان می‌رفتند.»

مادرشهیدان بختی از سختی‌های حضور همسرش در جبهه‌های جنگ تحمیلی می‌گوید: «نبودن‌های حاج آقا برای من که آن زمان سه فرزند قد و نیم قد داشتم کمی سخت بود، مصطفی، مریم و مهدی. مرتبه آخری که حاج آقا راهی منطقه شد من مجتبی را باردار بودم. آن زمان امکانات زندگی محدود بود و من هم تمام تلاش خود را می‌کردم محیط خانه و خانواده را آرام نگه دارم تا مشکلات و مسائل روزمره، پدر بچه‌ها را از جهاد و رزم باز ندارد. اما خدمت به اسلام و رزمنده‌ها، خدمت به کشور و مملکتم همواره آرزوی من بود. می‌دانستم تربیت بچه‌هایی که در دست من به امانت هستند هم کمی از جهاد ندارد اما دوست داشتم بیشتر از اینها خدمت کنم.»

اینجاست که به فرموده امام خمینی‌(ره‌) می‌رسیم که از دامن زن مرد به معراج می‌رسد، چه نیک فرمود بنیانگذار جمهوری اسلامی. آری از دامن چنین زنانی مردان مبارز و فرزندانی تربیت شدند که نه برای دفاع از خاک وطن بلکه سال‌ها بعد برای دفاع از مقاومت اسلامی که در آن سوی مرزها مورد هجوم سلفی‌ها و استکبار جهانی قرار گرفته، پا در میدان می‌گذارند.

مادر شهیدان مصطفی و مجتبی بختی در ادامه می‌گوید: «همواره به حال مادران شهدا غبطه می‌خوردم، به حال شهدا حسادت می‌کردم. وقتی به بهشت رضا و گلزار شهدا می‌رفتم می‌گفتم خدایا چقدر اینها سعادت دارند و چرا من بی‌نصیب ماندم. اما به خودم هم نهیب می‌زدم که زن حسابی جنگ کجا بود و شهادت کجا؟ الان که ما جنگی در میان نداریم، ‌اماامروز از لطف بی‌بی زینب‌(س) شکرگزار خدا هستم که مادر شهید شدن هم نصیب من شد.»

خدیجه شاد از تربیت فرزندانش نیز می‌گوید:«من خیلی نگران تربیت بچه‌ها بودم. روی حیا و حجب آنها خیلی تأکید داشتم. پدر بچه‌ها که در میدان رزم بود برای همین احساس مسئولیت سنگینی می‌کردم. خدا را شکر بچه‌ها ولایتی تربیت شده و صراط منیری را برای زندگی برگزیدند. آنها هم عاشق راهی بودند که پدرشان رفته بود. همواره از خاطرات پدر می‌شنیدند و پای حرف‌های جبهه و جهاد تلمذ می‌کردند. همواره هم می‌گفتند که‌ ای کاش ما آن زمان بزرگ بودیم و همراه پدر می‌رفتیم. مصطفی و مجتبی پای روضه اباعبدالله‌الحسین(ع)‌بزرگ شدند. از همین رو تعدی به حرم بی‌بی زینب‌(س)‌را تاب نیاوردند. بعد‌ها خود ما از بچه‌ها الگو می‌گرفتیم. می‌گفتند کار باید برای رضای خدا باشد. کاری که رضایت خداوند در آن نباشد را انجام نمی‌دادند. آنها ما را به نماز شب، دائم الوضو بودن و نماز اول وقت سفارش می‌کردند. در میان گفت‌وگو با مادر شهیدان بختی دیدن صلابت مادرانه و صبوری‌اش بغض را در گلوی‌مان می‌فشارد. مادر شهیدان از رهسپاری فرزندانش به دفاع از حرم اهل بیت می‌گوید:«وقتی برای اولین بار با من از رفتن و دفاع از حرم صحبت کردند من سجده شکر به جای آوردم. بعد هم گفتم بروید، هر چه پیش آید خوش‌ آید. دوست ندارم به دست آن تروریست‌های وهابی اسیر شوید. مجتبی به شوخی گفت مامان نگران نباش ما زرنگیم، اسیر نمی‌شویم. قرار بود بیایند مرخصی اما زمزمه عملیات را که می‌شنوند می‌مانند تا به رزمندگان مدد برسانند و در همان حین شهید می‌شوند.»

خدیجه خانم ادامه می‌دهد:«خدا را شکر می‌کنم که نظر کرد و من مادر شهید شدم. در حال حاضر هم می‌گویم کاش 10 پسر داشتم، که بروند فدای زینب‌(س) شوند. ما در برابر بی‌بی هیچ هستیم. برای من و خانواده‌ام اسلام مرزی ندارد. ائمه متعلق به همه مسلمانان هستند. مگر امروز عصر عاشورا و کربلاست که حضرت زینب تنها بماند. همیشه میان زیارت عاشورا و زمزمه‌های یا زینب‌مان می‌گفتیم کاش ما بودیم... خدا هم این کاش گفتن‌هایمان را ورطه‌ای برای امتحان قرار داد و به لطف خدا سربلند شدیم.»

مادر برادران شهید بختی، از روزی برایمان می‌گوید که پیکر فرزندانش به دستان حضرت زینب‌(س)‌تبرک می‌شوند و به آغوش خانواده باز می‌گردند:«زمان تشییع پیکر شهدا، در میان قبور شهدای بهشت رضا قدم می‌زدم. شهدا را که آوردند میانه هر دو تابوت نشستم تا نکند یک کدام از بچه‌ها به دلش بگیرد و فرقی میانشان گذاشته باشم. فقط می‌گفتم که هر چه زودتر به خاک بسپارید بچه‌ها را که اربابشان منتظرشان است.» شهید مصطفی بختی دو فرزند دارد که خدیجه خانم با اشاره به آنها می‌‌گوید: «محدثه و فاطمه یادگارهای آقا مصطفی هستند. بچه‌هایی که باید راه پدرشان را ادامه بدهند و به لطف خدا تقوا، حجاب و ایمان شان هم از من بالا‌تر و بهتر است. من بچه‌ها را هم زیارت امام حسین(ع‌)برده بودم و هم زیارت حضرت زینب (س)‌. فقط مجتبی را به زیارت خانم حضرت زینب(س)‌نبرده بودم. یک بار خندید و گفت مادر من را سوریه نبردی. من هم گفتم پسرم داماد که شدی با همسرت برو زیارت خانم. الحمدلله که خانم هم در حقش مادری کرد و همانجا دامادش کرد.»

باعث افتخارم شد

همکلامی‌مان را با همسر شهید مصطفی بختی ادامه می‌دهیم. زهرا سرایی، 30سال بیشتر ندارد که همسرش شهید می‌شود. زهرا خانم از اولین‌های زندگی‌اش اینگونه می‌گوید: «من و مصطفی با هم نسبت خانوادگی داشتیم. ازدواج ما هم خیلی سنتی و ساده برگزار شد. آن زمان مصطفی در حوزه درس می‌خواند. سال 1378 عقد کردیم. دو سالی عقد بودیم. من آن زمان 14 سال داشتم. مصطفی همیشه می‌گفت: دوست ندارم به مرگ طبیعی از دنیا بروم. می‌خواهم با شهادت با خدا ملاقات کنم. زمان حمله امریکا به عراق خیلی مشتاق بود در عراق به عنوان مدافع حضور داشته باشد. زمانی که کاظمین را بمباران کردند خیلی حالش خراب بود می‌گفت باید بروم. الان هم زمان امام حسین است نباید امام را تنها بگذارم. من به درستی به حر ف‌ها و کارهایش ایمان داشتم. می‌دانستم از روی هوا هوس نیست، فقط برای شهادت نیست که می‌خواهد برود. انگیزه‌های بالاتر از شهادت دارد. یک ماهی رفت عراق و بازگشت.»

همسر شهید مصطفی بختی ادامه می‌دهد: «اولین فرزندم محدثه سال 1383به دنیا آمد. مصطفی راننده آژانس بود. چند سال بعد که فتنه داعش در سوریه، سامرا و عراق شکل گرفت، مصطفی دوباره عزم رفتن کرد. ابتدا مخالف رفتنش بودم. اما بعد با خودم گفتم من چه فرقی با زنان زمان امام حسین‌(ع)‌ دارم که اجازه نمی‌دادند همسرانشان راهی جنگ با یزیدیان شوند و در رکاب مولایشان باشند. امروز هم خواهرش حضرت زینب از ما یاری می‌خواهد. می‌دانستم خداوند امتحانم می‌کند. برای همین راضی شدم که برود، برود برای به اهتزاز درآمدن پرچم اسلام. راضی شدم به رضای خدا و او هم رفت. اما ته دلم می‌دانستم که این رفتن را بازگشتی نیست. همیشه مصطفی می‌گفت: «توکل کن به خدا اگر تو خدا را باور داشته باشی، چیز سختی برایت وجود نخواهد داشت.» زهرا خانم از تحمل داغ دوری همسر شهیدش نیز می‌گوید: «می‌دانم صبری که دارم لطف خانم زینب(س) است و من مصطفی را در کنار خودم حس می‌کنم و او را زنده می‌دانم. اگر کنارم نبود نمی‌توانستم آنقدر آرام و صبور باشم.

سه ماه نبودن‌هایش هم برایم سخت گذشت اما به خاطر محدثه و فاطمه تحمل کردم. نگاه بچه‌ها به من بود. نباید از خود ضعفی نشان می‌دادم. در مورد بچه‌ها سفارش می‌کرد که نماز و حجابشان را رعایت کنند. بنده‌ای باشند که خدا از آنها راضی باشد. من در حرم امام رضا گفتم که من به شهادتش افتخار می‌کنم. خیلی خوشحالم که به آرزویش رسید. می‌خواست کاری انجام بدهد، جهاد کند و مزد جهادش بشود شهادت...

خوشحالم برای دفاع از حرم عمه سادات رفت. تشییع جنازه‌اش را که می‌دیدم افتخار می‌کردم. سرم را بالا گرفتم و از او ممنونم که باعث افتخارم شد. نبودنش اذیتم می‌کند اما از رفتنش ناراحت نیستم چون می‌دانم جایگاه خوبی دارد.

من دو یادگار از او دارم که با نگاه کردن به آنها می‌توانم دلتنگی‌هایم را بر طرف کنم. محدثه 10 سال دارد و فاطمه هفت ساله است.»

محدثه بختی و خواهرش فاطمه دو یادگار شهید مصطفی بختی در کنار مادر قرار دارند. محدثه در مورد پدر شهیدش می‌گوید:«بابا وقت رفتن می‌گفت حضرت زینب در کربلا تنها بوده اما الان که دیگر نباید تنها باشد. ما هستیم، ائمه نباید تنها باشند و ان‌شاءالله نیستند. جهاد همه اینها را دارد، اسارت، مجروحیت و شهادت. پیکر بابا را که آوردند نمی‌دانستم باید به بابا سلام بدهم، یا از او خداحافظی کنم. بین همین سلام و خداحافظی کردن من با بابا، چند ساعت بیشتر فاصله نبود.»

فاطمه بختی هم رشته کلام را در دست می‌گیرد و او نیز می‌گوید: «بابا همبازی من بود. بابا قبل از رفتن به من گفت: مامان را اذیت نکن و همه آنچه گفتم رعایت کن تا من برگردم. بابا از حجاب برایم می‌گفت. برای بابا نامه می‌نوشتم تا وقتی برگشت نامه‌هایم را بخواند. امید‌وارم بتوانم آنچه بابا گفته انجام بدهم تا لایق دختر شهید شدن باشم.»

صلابتی پدرانه

گفت‌وگوی‌مان در کنار پدر شهیدان مدافع حرم ادامه پیدا می‌کند تا از رزمنده دیروز رمز و راز مردانگی و شهادت رزمندگان امروز را جویا شویم همان‌ها که اصل ولایت‌پذیری‌شان راهی‌شان می‌کند برای دفاع از حرمین شریفین: «من خود از رزمندگان دوران دفاع مقدس بودم. همه زندگی‌ام را بر اساس جهاد در راه خدا بستم. امروز افتخار می‌کنم که دو فرزندم برای دفاع از مرز اسلام تا شهادت پیش رفتند و جان خود را فدای امام‌حسین(ع) کردند. مصطفی و مجتبی ویژگی‌های اخلاقی خاصی داشتند. روی رزق حلال بسیار تأکید داشتند. بسیار به من و مادرشان احترام می‌گذاشتند و عاشق شهدا بودند.

دوست داشتند تا زمان جنگ آنقدری بزرگ باشند که همراه من حضور پیدا می‌کردند. اهل هیئت‌های مذهبی بودند. ایام دهه محرم برایشان فوق‌العاده اهمیت داشت به طوری که برایش کلی برنامه‌ریزی می‌کردند و ازکارهای روزمره خود می‌زدند تا به مراسم عزاداری ابا‌عبدالله‌الحسین برسند. من می‌دانم حضور‌شان، شهادت‌شان و همه این رفتن‌ها و ایثارشان بر گرفته از همان زیارت عاشوراهایی است که بر جان دلشان نشست و آسمانی‌شان کرد. الفتی خاص با قرآن داشتند و صراط منیرشان را هم از آیه آیه‌های قرآن برگزیدند. مصطفی و مجتبی معتقد بودند که سوریه و عراق هم مرز ما و مرز اسلام است. امروز تنها دفاع از خاک نیست بلکه رسالتی عظیم‌تر و مسئولیتی خطیر‌تر در پیش رو است که همان دفاع از مرز اسلام است. من و همه پدران ومادران شهدا، مانند موشکی هستیم که برای دفاع از اسلام همیشه آمادگی شلیک داریم و افتخار می‌کنیم که در محضر ارباب شرمنده نشدیم. شهیدان مصطفی و مجتبی بختی در جریان درگیری با تروریست‌های تکفیری در منطقه «تدمر» در سوریه به شهادت رسیدند.»

پاسخ یک سؤال

نیاز نیست اینجا از ولایتمداری خانواده شهیدان چندان پرس و جویی کنیم، اینکه خانواده شهید ادامه‌دهنده راه شهدایش خواهد بود یا نه! پاسخ سؤالاتم را مرتضی بختی برادرزاده هشت ساله شهید با همان کلام شیرین کودکانه‌اش روایت می‌کند، روایتی که اطمینان می‌دهد سربازان این راه هر روز وهرروز بیشتر خواهند شد. مرتضی می‌گوید ما نباید در فراق و شهادت عموهایم گریه کنیم و ناله سر بدهیم. بلکه ما باید حسرت بخوریم که نتوانستیم خود را به آنها برسانیم. من می‌خواهم سرباز امام مهدی (عج )‌باشم و در عصر ایشان شهید شوم. من هشت سال دارم اما می‌دانم عموهایم به کدام راه رفتند. برای همین از همه مردم می‌خواهم هر جا که اسلام در خطر بود، هر جا که لازم شد حاضر شوند، فرقی نمی‌کند ما این طرف دنیا و جنگ آن طرف دنیا باشد. جهاد برای اسلام مرزی ندارد. من هر طور شده راه عموهای شهیدم را ادامه می‌دهم. ان‌شاءالله. 

دیدگاه شما

آخرین اخبار