به گزارش شبنم همدان به نقل از مهرخانه : هیأت داوران این دوره از جشنواره محمدرضا هنرمند، شهرام اسدی، محمدمهدی دادگو، محمدرضا تختکشیان، رؤیا نونهالی، ایرج رامینفر و اکبر نبوی بودند که یکی از نکات اعتراضی برخی از اصحاب سینما و کاندیداها، به نظرات هفت داور این جشنواره و انتخاب این داوران توسط مدیران سینمایی و جشنواره بود.
از ویژگیهای بارز این دور از جشنواره فجر حضور پررنگ و برجسته سینماگران زن بود که با فیلمهایی با مضمون اجتماعی بسیار خوش درخشیدند و حضور نرگس آبیار در هیأت انتخاب فیلم های جشنواره امسال نیز میتواند نشاندهنده ارتقای زنان در عرصه هنر و به خصوص سینما باشد.
در مجموع عوامل فنی و اجرایی هفت فیلم جشنواره امسال را زنان سینماگر برعهده داشتند که عبارتند از: زیر سقف دودی به کارگردانی پوران درخشنده، فیلم آذر به تهیهکنندگی نیکی کریمی، ویلاییها به کارگردانی منیر قیدی، خانه دیگر به کارگردانی بهنوش صادقی، دریاچه ماهی به کارگردانی مریم دوستی، اسرافیل به کارگردانی آیدا پناهنده و مادری به کارگردانی رقیه توکلی.
رشد چشمگیر کارگردانان زن در سی و پنجمین جشنواره فجر نقطه تفاوت امسال با سالهای گذشته را رقم زده است. البته سال گذشته نیز در جشنواره سی و چهارم فیلم فجر زنان کارگردان حضوری فعال داشتند که میتوان به فیلم «نفس» ساخته نرگس آبیار و فیلم «نیمه شب اتفاق افتاد» ساخته تینا پاکروان اشاره کرد.
در این گزارش نگاهی کلی میکنیم به موضوعات اجتماعی برخی از فیلمهایی که مورد توجه قرار گرفتند و در بخش سودای سیمرغ نامزد دریافت جایزه شدند.
ضربههای طلاق عاطفی به خانواده در «زیر سقف دودی»
«زیر سقف دودی» جدیدترین ساخته پوران درخشنده که اولین بار در سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر نمایش داده شد مثل بیشتر آثار کارگردانش مضمونی اجتماعی دارد و به ماجرای طلاق عاطفی بین زن و شوهرها میپردازد. داستان فیلم، زندگی زوج متمولی را نشان میدهد که پدر خانواده در آستانه ورشکستگی است. زن خانواده که همه زندگی خود را فدای بزرگکردن فرزندش کرده و حالا که او بزرگ شده، هیچ ارتباط عاطفی بین مادر و پسر وجود ندارد. این سه عضو اصلی خانواده، هر سه با هم بیگانهاند، حرفی برای گفتن با هم ندارند و در انزوا و تنهایی خود بهسرمیبرند. مادر خانواده در تلاش است تا به این وضع ناامیدکننده پایان دهد اما تلاشش سرانجامی ندارد. آنچه در خانه آنها گرم است، روابط بین افراد نیست، بلکه غذا است.
طلاق عاطفی همیشه در کمین زندگی مشترک بسیاری است و کارگردان این فیلم سعی کرده است این نکته را نشان دهد که در این امر هر دو طرف میتوانند مقصر باشند. شیرین با توجه بیش از حد به فرزندانش و فراموش کردن نقش همسری خود و بهرام با افراط در کارکردن و تأمین مالی خانواده بدون توجه به نیازهای عاطفی همسرش، هردو در ایجاد این روابط سرد دخیل هستند.
پوران درخشنده روابط و نوع زندگی فرزند خانواده را نیز به تصویر میکشد. البته نکتهای که در این فیلم وجود دارد این است که میخواهد به تماشاچی نشان دهد که فرزندان طلاق چندان سرنوشت خوشایندی ندارند با این تفاوت که شخصیت آرمان در این فیلم، از طلاق عاطفی میان مادر و پدرش رنج میبرد نه طلاق قانونی.
البته از لحاظ ساختاری و نوع شخصیتپردازی در این فیلم با افراط بیش از حد مواجه هستیم تا جایی که مخاطب نمیتواند واقعیت نقشها را باور کند و این نکته در ارتباطگیری مخاطب با فیلم تاثیرگذار است. صحبتهای مشاور در طول فیلم، مخاطب را به یاد برنامههای آموزشی تنظیم خانواده و زناشویی میاندازد که از تلویزیون پخش میشود. روانشناس صریحترین حرفها و آموزهها را درباره عشقورزی مانند یک پیام آموزشی دیکته میکند. میشد انتظار داشت کارگردان این دست پیامها را در قالب محتوای فیلم روایت کند نه اینقدر ابتدایی و خستهکننده.
در مجموع این فیلم یک فیلم اثرگذار و موشکافانه است که با توجه به مؤلفش که جنسیت زن دارد، اسیر بیانیههای ضدمرد نشده و با نگاهی تحلیلگرایانه و آگاه، پوسته ظاهری زندگی را کنار زده و با دقت به وارسی معضلات و مشکلات عاطفی و روحی روانی خانواده میپردازد و به دلیل اینکه هم به نسل گذشته و نیز نسل جوان به طور توأمان پرداخته است، اسیر شعار علیه نسل یا جبهه یا قشری نشده و تنها با نگاهی آسیبشناسانه به شدت همذاتپنداری مخاطب را بر میانگیزد. نکته دیگر نشان دادن «حس تسلطخواهی» بر زن موضوع تازهای است که در فیلم درخشنده مطرح میشود. این الگوی رفتاری آرمان در مقابل نامزدش، میراث پدرش محسوب میشود که به نوعی یک آرمانخواهی مردانه است که مؤلف سعی دارد آن را منسوخ نشان دهد.
به تصویر کشیدن دنیای زنانه از جنگ در «ویلاییها»
بیشترین فعالیت منیر قیدی در سینما پیش از کارگردانیاش، به عنوان منشی صحنه و دستیار کارگردان بوده است. شروع فعاليت هنري او به عنوان منشي صحنه در سال 1368 با فيلم «زير بام هاي شهر» ساخته اصغر هاشمي بود تا اینکه او تصمیم گرفت به عنوان کارگردان در سینما ادامه فعالیت بدهد و در اولین تجربه فیلمسازی بلندش، سراغ فیلم سینمایی «ویلاییها» برود. فیلمی که تهیهکنندگیاش را سعید ملکان برعهده دارد و طناز طباطبایی، پریناز ایزدیار، علی شادمان، ثریا قاسمی و صابر ابر بازیگران آن هستند. داستان فیلم «ویلاییها» درباره خانوادههای فرماندههان سپاه و ارتش در سال ۱۳۶۵ است. عزیز، زن ۵۰ سالهای است که همراه نوههایش وارد مجموعه ویلاها میشود. الیاس نیز راننده بسیجی است که هر وقت وارد مجموعه میشود همه نگران این میشوند که شاید خبر شهادت یکی از فرماندهان را بدهد. پس از مدتی سیما که عروس عزیز است از تهران میآید تا بچههای خود را به خارج از کشور ببرد.
در این فیلم، زنان نقش مؤثری دارند و عوامل مختلف این اثر سینمایی معتقدند که این اثر یک فیلم زنانه است. «ویلاییها» دنیای زنانهای از جنگ را نشان میدهد، زنانی که انتظار مردانشان را میکشند تا از جنگ برگردند. در این فیلم بازیگر به معنای نقش اول و دوم وجود ندارد، نقش اول و آخر برای زن است.
این فیلم اولین اثر در سینمای ما است که اینگونه زنان را مهرههای اصلی خود قرار داده است. زنانی که در دوران دفاع مقدس همسران و فرزندان خود را تنها نگذاشتند و شاید نگاهی دیگر به پشت صحنه هشت سال دفاع مقدس و نقش زنان در این رویداد است. موقعیت دراماتیکی که منیر قیدی در «ویلاییها» به تصویر کشیده در سینمای ایران همتا ندارد؛ هرچند که پیش از این برخی از فیلمسازان همانند انسیه شاهحسینی در «شب بهخیر فرمانده»، پرویز شیخطادی در «روزهای زندگی»، احمدرضا درویش در «کیمیا» و... سعی داشتند تا بخشی از سایه مهیبی که جنگ بر سر زنان این مرز و بوم در خاکریزها و پشت جبهه ها انداخته را به تصویر بکشند اما تاکنون کسی نتوانسته این چنین نمای تماماً زنانهای در سایهسار هشت سال دفاع مقدس را در سینمای ایران متبلور سازد.
در «ویلاییها» ما با زنانی مواجه هستیم که با وجود آن که از لحاظ سنی و فرهنگی با هم هیچگونه تشابهی ندارند، اما هریک در تنهایی خود بهسر می برند و این تنهایی و چشمانتظاری است که آنها را به هم متصل میکند. پس به طور کلی میتوان درونمایه فیلم را «درد تنهایی زنان» قلمداد کرد.
البته در کنار ویژگیهای مثبت، ویژگیهای منفی نیز وجود دارد. این فیلم در همان 10 دقیقه ابتدایی تمام داستان را روایت میکند و مخاطب با مواجهه با این اتفاقات منتظر جرقه اصلی فیلم مینشیند که اصلاً زده نمیشود و یا شاید فیلمساز تصور کرده است که این جرقه زده شده است .فیلم با یک درجه مشخص و نرمال آغاز و به پایان میرسد و تکلیفش را نه با خود و نه با مخاطب مشخص نمیکند و هیچ چرا و سؤالی را در ذهن مخاطب ایجاد نمیکند.
روایت عشق و مرگ در «اسرافیل»
«ناهید» اولین فیلم بلند سینمای آیدا پناهنده بود که در سال 1393 ساخته شد و در بسیاری از جشنوارههای خارجی مورد توجه قرار گرفت و حالا پناهنده در دومین تجربه کارگردانیاش سراغ ساخت فیلمی با عنوان «اسرافیل» رفته است که درامی درباره چالشها و نیازهای عاطفی و روابط انسانی است و عاشقانهای از نگاه زنانه است که در آن جرقههای عشقی فراموششده از زیر خاکسترش شعله میکشد. «مردی که ماهی را دوست داشت، برگشته است. دختری که بهروز را دوست دارد بر میگردد... مردگان زنده میشوند»؛ این جمله خلاصهای از سازندگان «اسرافیل» است که از داستان فیلمشان منتشر کردهاند و گره از راز نام فیلم باز میکند.
آیدا پناهنده در فیلم «ناهید»، به خوبی توانسته بود به انزلی هویت ببخشد و از خانه قهرمانش، کاراکتر بسازد و این تجربه در «اسرافیل» هم تکرار شده است. فیلم با ضرباهنگی آرام شروع میشود و مخاطب را ناخواسته با آدمهای آن درگیر میکند؛ آدمهایی که به شدت تنها و تهی هستند و به دنبال ذرهای امید و انگیزه برای ادامه زندگی میگردند.
کارگردان این فیلم احوال خوبی از میانسالی یک زن را تصویر میکند؛ از یاد عشق سالهای جوانی، از غمباد درد از دست دادن فرزند و از بار روانی یائسگی اما تمام اینها فقط یک احوال ساده است و گویی پناهنده تنها خواسته است این احوال را تصویر کند و بار دراماتیک خاصی برای آن تدارک ندیده است.
«اسرافیل» از عشق و مرگ میگوید؛ عشقهای گذشته مثل مردگانی از قبر برخاسته که به دنبال فرجام خود آمدهاند. داستان عاشقانه ماهی و بهروز که در نوجوانی به دلیل رفتارهای سنتی یک جامعه روستایی ناتمام مانده است و حالا که ماهی عزادار مرگ پسرش است، بهروز بازگشته و زخمهای قدیمی را گشوده است. تا اینجای داستان به شباهتهای محتوایی «ناهید» و «اسرافیل» میتوان پی برد. این همان مضمونی است که پناهنده در فیلم اولش بر آن انگشت گذاشت؛ اما ماهی آشکارا فاقد جسارتی است که ناهید را به کاراکتری جذاب و خاص خودش تبدیل میکرد. ماهی منفعل است و در برابر اتفاقات پیش رویش واکنش چندانی ندارد و در بیشتر قسمتهای فیلم، دوگانگی شخصیت ماهی آزاردهنده میشود. ماهی آزادانه و رها با مردی که قبلاً عاشقانه دوستش میداشته وقت میگذراند و به نظر میرسد نگاه اطرافیان برایش اهمیتی ندارد اما در قسمتهای دیگر در مقابل افراد خانوادهاش سکوت میکند و یا در سکانسی بهروز را از ورود به شهر منع میکند، مبادا باهم دیده شوند.
زنانگی و زندگی پس از طلاق در «رگ خواب»
«رگ خواب» به کارگردانی حمید نعمتالله داستان زنی را روایت می کند که دچار مشکلاتی میشود و زندگی شخصی او با تغییراتی همراه است. فیلمنامه آن را معصومه بیات همسر نعمتالله نوشته است که با فضای سرخوشانه و شیطنتآمیز «بیپولی» و «آرایش غلیظ» کاملاً فرق دارد و این بار ما با جهانی جدی و تلخ مواجهیم و نقش قهرمان اصلی را لیلا حاتمی برعهده دارد.
فیلم روایتگر مسیر حرکت یک زن جوان به نام مینا (لیلا حاتمی) در مقطعی حساس از زندگیاش است. اولین جملهای که از او میشنویم در رابطه با پایان زندگی زناشوییاش مطرح میشود: "امروز رفتیم و توافقی طلاق گرفتیم، این تنها چیزی بود که روش توافق داشتیم". شوهر سابق او را در فیلم نمیبینیم. همه اتفاقات قبل از جدایی، از بحث مورد نظر فیلم خارج میشوند و زندگی مینا در روزهای بعد از طلاق به محور اصلی داستان تبدیل میشود. چنین پرداختی در مختصات سینمای ایران کاملاً تکراری به نظر میرسد اما با مشاهده فیلم با فضایی کاملاً متفاوت روبهرو میشویم.
«رگ خواب» از منظری متفاوت زنانگی را به تصویر کشیده است. زنی با تمام ویژگیهای ملموس زنانه. زنی که دوست دارد ستایش شود، دوست دارد زیبا باشد، دوست دارد خانواده داشته باشد و گاهی اعتماد به نفسش را از دست میدهد و گاه مأیوس و سرخورده از همه کس و همه جا، به اضمحلال میرود...
طلاق، بیپولی، بیکاری، بیخانمانی، تنهایی، سوءاستفاده جنسی، سقط جنین، مرگ پدر و... اتفاقت ناخوشایندی است که همگی برای شخصیت اصلی زن فیلم رخ میدهد اما بعد از تمامی این اتفاقات، چارهای جز ادامه زندگی نیست. درست در جایی که مخاطب از او ناامید شده، او به داستان برمیگردد. بلند میشود و عزمش را جزم میکند تا زندگی کند.
باید گفت که «رگ خواب» هشداری آگاهانه و فکرشده است که با همه تلخیاش قشری از جوانان جامعه را نشانه رفته که قربانی کسانی میشوند که به درستی رگ خواب آنها را در دست دارند. فیلم را میتوان ملودارمی اجتماعی دانست که با پایان تلخ خود در روایتی عاشقانه به تراژدی انسانی بدل میشود که تنهایی و فردیت انسان را محکم بر سر دوستیها و احساسات پاک انسانی میکوبد. این فیلم را شاید بتوان به عنوان تلخترین اثر فیلمساز بازشناخت؛ فیلمسازی که همیشه عشق را در آثارش ستوده و آن را مقدس شمرده است. فیلم خوشساخت و خوشریتم است؛ بهگونهای که نمیتوان متوجه گذر زمان شد و موسیقی احساسی پورناظری با ترانه میانی فیلم با شعری از منزوی و صدای همایون شجریان سکانسی درخشان و فراموشنشدنی را رقم میزنند.
قدرت زنانه در «آباجان»
فیلم «آباجان» به کارگردانی هاتف علیمردانی درباره زن جاافتادهای است که در سالهای جنگ در شهر زنجان زندگی میکند. پسرش «خلیل» در جبهه مفقودالاثر شده اما او امیدوار است که پسر بازگردد. شخصیت اصلی فیلم که فاطمه معتمدآریا نقش آن را بازی میکند زنی مقتدر، مدیر، بادرایت و درعین حال لطیف است که تلاش دارد خانواده بزرگ خود را اداره کند. زنی که تازه چند وقتی است از زمان زمینگیر شدن شوهرش توانسته خودی نشان بدهد و در عین حال، رابطهای دوستانه با هوویش هم دارد.
«آباجان» به معنی مادرجان است. آبا، مشکلگشای جمع خانواده است. فرخ که تریاک میخورد، آباست که به دادش میرسد و شیر به حلقش میریزد و او را به بیمارستان میرساند. فرزانه که خرابکاری میکند، آبا است که هاشم را آرام میکند و به فرزانه تذکر میدهد. اعلامیهها که پیدا میشود، آبا التهاب را میخواباند و تأثیرگذارترین سکانس فیلم صحنهای است که او خبر اسارت فرزندش را میشنود و مخاطب را درگیر احساس مادرانه خود میکند. این باعث میشود که مخاطب حس کند چقدر جای زنانی که زنانه به پای مفقودی فرزندان و همسرانشان ایستادند، در سینمای ما خالی است.
این فیلم درواقع روایتی منشوری از همه موضوعات اجتماعی است. از دفاع مقدس گرفته تا مسائل اجتماعی و سیاسی، از آسیبشناسی روابط دختر و پسر تا نقد ریاکاری و... کارگردان همه مسائل اجتماعی را در فیلمش به نمایش گذاشته است.
از نکات منفی فیلم «آباجان» این است که مثل بسیاری از آثاری که فضای آنها در دهه ۶۰ میگذرد، بخش زیادی از انرژی فیلم صرف نشانهشناسی آن دوران شده است اما از قضا «آباجان» هیچ نشانهای از روح و جنس زندگی اجتماعی مردم در آن مقطع از تاریخ را ندارد. شاید یکی از حکمها درباره دهه ۶۰ که همه به آن اذعان داشته باشند، استحکام خانوادگی و اجتماعی جاری در آن سالها باشد. اما برخلاف این واقعیت، تمرکز فیلم بر خانوادهای است که دچار تنش و ازهمگسیختگی است. تا آنجا که تقریباً هیچ آدم سالم و بههنجاری در این خانواده حضور ندارد؛ همه در حال دروغ گرفتن و پنهانکاری از هم هستند و همه با هم درگیر و مشغول جنگ و جدال هستند.
«نگار»؛ زنی خارج از نرمهای زنانه
فیلم «نگار» به کارگردانی رامبد جوان و بازیگری نگار جواهریان، محمدرضا فروتن، مانی حقیقی، افسانه بایگان، اشکان خطیبی، آتیلا پسیانی و علیرضا شجاعنوری؛ یک درام جنایی- معمایی، که قهرمانش یک زن است. نگار که از خانوادهای ثروتمند و بااصالت است، به طرز مشکوکی پدرش را از دست میدهد. پلیس اعتقاد دارد که پدر، به خاطر فشارهای روانی ناشی از شکست اقتصادی جان باخته، اما دختر این روایت را نمیپذیرد و در پی کشف حقیقتی دیگر است. او دختر جوانی است که به جنگ مردانی بیرحم و خشن میرود و شاید به خاطر همین درونمایه، فیلم به لحاظ فمینیستی نیز مورد توجه قرار بگیرد.
شخصيت اصلي فيلم يعني «نگار» در دو جهان زندگي ميكند. همان ابتدا مشخص ميشود كه اين جهان، جهان تخيل نيست. چراكه بعد از بازگشت نگار در نخستين رفت و برگشت به آن جهان، يك برگ «چك» در دستش است. مسلماً و منطقاً از رفت و برگشت به عالم تخيل كسي نميتواند مابهازاي عينياي همراه خود بياورد. پس منطقاً براي تماشاگر يقين حاصل ميشود كه تخيل نيست. ادامه داستان را ميبينيم، «نگار» گاهي در كالبد پدر فوتشدهاش ميرود و خود را در جاي او احساس ميكند. جغرافياي زمان و مكان را در هم ميشكند. گاهي خود نظارهگر خودش در زمان و مكان ديگري است. فضاهايي شبيه به فضاهاي روانپريشي در فیلم بسیار برجسته است. آنچه اين دو حدس را به كل باطل ميكند اصرار خود فيلم بر تمايزگذاري ميان دو فضا است. يعني فيلم به تماشاچي مدام ميگويد كه كجا «اكنون» است و «واقعي» و كجا آن ديگر جايي كه نميدانيم چيست. تنها توجيهي كه باقي ميماند، اين است كه حتماً با امور ماوراءالطبيعي روبهرو هستيم.
بسیاری عقیده دارند، اغلب بازیگران فیلم در نقشهایی ظاهر شدهاند که با تصویر آشنای سینماییشان متفاوت هستند اما به هرحال فیلمنامه دارای حفرههای زیادی است و کارگردان سعی دارد با تقطیع پلانها و کارگردانی پرتحرکش حفرههای فیلمنامه پوشانده شود. به نظر ميرسد كه بزرگترين نقطهضعف «نگار» نداشتن قصهاي استوار است و به عبارتی داستان منطق روايي درستی ندارد و هيچ منطقي پشت اتفاقاتي كه در داستان در حال وقوع است، وجود ندارد.
فراز و نشیبهای زندگی مشترک در «ایتالیا ایتالیا»
«ایتالیا ایتالیا» به کارگردانی کاوه صباغزاده نیز با روایت یک زن شروع میشود که درصدد ساخت فیلمش است، گرچه او با عشق ازدواج میکند اما بعد از مدتی وقتی نمیتواند رؤیای خود را محقق کند با مشکلاتی روبهرو می شود. سارا بهرامی نقش اصلی زن داستان را بازی میکند و این فیلم اولین تجربه بلند سینمایی کاوه صباغزاده است که در جشنواره با واکنشهای مثبتی روبهرو شد.
«ایتالیا ایتالیا» به روایت یک داستان عاشقانه میپردازد. داستانی که از آشنایی نادر (حامد کمیلی) و برفا (سارا بهرامی) در جریان تولید یک فیلم سینمایی آغاز میشود و در ادامه بحرانهایی که بر زندگی این دو تأثیر میگذارد را نمایش میدهد تا به سرنوشت رابطه برسد و در حاشیه این محور اصلی، شاخ و برگهایی مانند عشق و علاقه نادر به کشور ایتالیا و فرهنگ و تاریخ آن و همچنین مشکلات برفا در عرصه فیلمسازی به میان کشیده میشوند.
تزلزلی که بهتدریج در زندگی برفاب و نادر هویدا میشود، ناشی رفتار دوگانه برفا است، شخصیتی که به بهانه مشکلات روحی از همراهی زندگی زناشویی با نادر سرباز میزند و تنها به ساخت فیلم اول سینمایی خود اهمیت میدهد. زندگی این دو نفر بیشتر از اینکه واقعی و درگیرکننده به نظر برسد، یک بازی بدون برد است زیرا در انتها هم نادر و هم برفا آن تصور و رؤیایی که از هم در ذهن میپروراندند را عبث و پوچ و توخالی میبینند، حتی چاپ کتاب چندجلدی نادر هم نمیتواند چیزی را عوض کند.
نمایش روزهای خوش و خرم قبل از ازدواج و درگیریها و ناامیدیها و فاصلههای عاطفی بعد از ازدواج، تعریفی است که از امر ازدواج در فیلم ایتالیا ایتالیا استنباط میشود. اشاره به زندگی زناشویی که چه آسان میتواند پا بگیرد و یا از هم بپاشد، اشاره به نقش فرزند در استحکام خانواده و از طرفی دیگر روایت صادقانه روابطی که در فضای فیلمسازی کشور بین فیلمسازان برقرار است از نکتهها و مؤلفههای برجسته این فیلم است.
شاید بتوان ایتالیا ایتالیا را فرصتی کمرنگ شده در میان اهالی سینما ارزیابی کرد. توجه به عنصر سرگرمی که یکی از حلقههای مفقوده سینمای ایران است و درگیر کردن مخاطب در یک فضای مفرح و از طرفی دیگر روایت صادقانه روابطی که در فضای فیلمسازی کشور بین فیلمسازان برقرار است و کارگردان تلاش کرده به واقعیات نزدیک باشد.
دغدغهای بهنام ایدز در «پشت دیوار سکوت»
«پشت دیوار سکوت» به کارگردانی مسعود جعفریجوزانی و نقشآفرینی سحر جعفریجوزانی روایتی با مضمون اجتماعی است. این فیلم نگاهی متفاوت از بیماری ایدز را به تصویر میکشد و سحر جعفریجوزانی در نقش یک مددکار حضور دارد. از دیگر بازیگران مطرح این فیلمسینمایی میتوان به امین تارخ، و رؤیا تیموریان اشاره کرد.
تیتراژ فیلم با مستندی درباره پرونده معروف خونهای آلوده هموفیلیها شروع میشود و دختری به نام ستاره که مددکار اجتماعی هم است و تقدیر پای او را به سمت انجمن ایدز باز می کند. او در این انجمن تلاش به ایجاد تغییرات مثبت در زندگی خود و مبتلایان به این بیماری دارد؛ مبتلایانی که بیشترین مشکلشان برخورد اطرافیان با آنها است. «پشت دیوار سکوت» پر از دغدغهها و موضوعات بهجا و مهمی است که بهجای نشان داده شدن به مخاطب، برای او توضیح داده میشود که این نکته میتواند از نقاط ضعف فیلم بهشمار آید و رابطه صمیمی مخاطب با فیلم را دچار اختلال کند.
عصر فقدان عاطفه و بیداد تنهایی در «خفهگی»
«خفهگی» به کارگردانی و تهیهکنندگی فریدون جیرانی است که فیلمنامه این فیلم را جیرانی خود به نگارش درآورده است و دارای مضمونی اجتماعی است. الناز شاکردوست و نوید محمدزاده ایفاگر نقشهای اصلی این فیلم هستند و در کنار آنها پولاد کیمیایی، ماهایا پطروسیان و پردیس احمدیه نیز حضور دارند.
در ابتداي فيلم، راهروي تاريك با يك چراغ كه دایم خاموش و روشن ميشود به مخاطب نشان داده ميشود و به نوعي ژانر وحشت و ترس را بياد مخاطب سينما ميآورد. محور اصلي فيلم شخصيت صحراست. دختري كه سالهاست تنها زندگي ميكند، برعكس ساير شخصيتهاي فيلم كه همگي از ابتدا ابعاد شخصيتي پيچيده و مبهمي دارند. فيلم در كل فضاي سردي از روابط عاطفي را نشان ميدهد و نكته جالب توجه داستان اين است كه صحرا در دنيايي از سردي روابط عاطفي بدنبال عشق ميگردد، دختري كه ظاهراً سالهاست كه تنهاست و مردي در زندگي او نيست. صحرا درحال بيخانه شدن است و شايد همين، عاملي براي پناه بردن به يك پيرمرد باشد.
دنيايي كه در خفهگي ترسيم ميشود، همچون سرماي هوا و برف كه در كل فيلم از ابتدا تاانتها وجود دارد، سرد و بدون احساس است. جايي كه عشق معنا ندارد و اگر هم عشقي باشد در راستاي رسيدن به ثروتي است. علاوه بر این موارد، خفهگی از نظر محتوا میتواند فیلمی درباره زنانی باشد که در عصر فقدان عشق و مهربانی در جستوجوی اندک تکیهگاهی، هر یک به نوعی تحت سیطره مردان قرار دارند و منفعلانه بازیچه تصمیمات مردان قرار میگیرند.
«آذر»؛ روایتی از پایبندی زنان به زندگی مشترک
فیلم سینمایی «آذر» به تهیهکنندگی نیکی کریمی و کارگردانی محمد حمزهای در بخش سودای سیمرغ سیوپنجمین جشنواره فیلم فجر حضور داشت. در این فیلم نیکی کریمی، حمیدرضا آذرنگ، هستی مهدوی، فرید سجادیحسینی، مهران نایل، شیرین آقاکاشی، پریسا هاشمپور، مانیا علیجانی و لیلا زارع با حضور پژمان جمشیدی و هومن سیدی به ایفای نقش میپردازند.
این فیلم دست و پا زدن زنی به نام آذر را به تصویر میکشد که بعد از به زندان افتادن همسرش میکوشد کافه رستورانی را که به کمک او راهاندازی کرده است مانند گذشته اداره کند. او در کنار امرار معاش در تلاش است رضایت خانواده مقتول را که اتفاقاً عموی همسرش نیز است، برای آزادی شوهرش بگیرد اما در این مسیر، دست به هر کاری میزند نتیجهای منفی میگیرد و بیش از پیش در مشکلات فرو میرود.
در آغاز فیلم بهویژه در پرده اول تلاش شده که شخصیت آذر ،کاراکتری شاداب به نظر بیاید اما داستان زندگی او به نحوی پیش میرود که در نهایت او را به گونهای دیگر میبینیم. منطق کلی فیلم به شدت ضعیف و زیر دهها سؤال بیپاسخ است. از سویی فیلمنامه از لحاظ محتوایی به شدت مخدوش است و رگههای از فمینیسم افراطی در آن دیده میشود که بیمنطق و دلیل به قاب تصویر درآمده؛ با زنانی در سایه که در هیچ نقشی پررنگ و واقعی نیستند و یارای مقابله با جامعه را ندارند. ظلمهایی که به آذر میشود و فشارهایی که به او از همه طرف میآید تا او نتواند در جامعه نقشی سازنده داشته باشد، بسیار ابتدایی، بیمنطق و مصنوعی است. گویی فیلمساز خواسته تا دنیایی دروغین را همانند حصاری در اطراف آذر بسازد تا او از هیچسو نتواند از فشار جامعه مردسالار خلاصی یابد. دیالوگهای بسیار کلیشهای آذر گواه همین همین مطلب است.
انتقاداتی که به فیلمهای جشنواره فجر امسال میشود
انتقاداتی که نسبت محتوای فیلمهای جشنواره فجر امسال از گوشه و کنار به گوش میرسد بیشتر به نقش کمرمق مردان در فیلمهای مختلف اشاره دارد. به عنوان مثال محمدصادق باطنی یکی از منتقدان سینما در یادداشتی عنوان کرد: مرد ستون زندگی است. ستونی که در مشکلات مهمترین تکیهگاه اعضای خانواده است. حال اگر این ستون بریزد، خانه ناامن میشود و خانواده بیتکیهگاه. متأسفانه باید بگوییم که این روزها سینمای ایران خودآگاه یا ناخودآگاه به طرز عجیبی این تکیهگاه را نشانه گرفته است.
در ادامه او به نمونههایی اشاره میکند. به عنوان مثال در تابستانداغ فرهاد، شوهر نسرین، مردی لاابالی و ژولیده است که شش ماه است به خانواده سر نزده، پولها را دود میکند و بیکار است. تنها فایدهاش در انتهای فیلم کشاندن یک جنازه از جلوی خانه به داخل یک پارک است و یا در فیلم آباجان مش سلیمان پدربزرگ خانواده روی تخت است و رو به موت، هاشم آقا (داماد مش سلیمان) کفترباز است و خانهنشین، کاظم آقا (داماد دیگر مش سلیمان) هم با اینکه معلم و رزمنده است، کمی جلوتر میفهمیم معتاد و زیرآب زن و آدم فروش و دنبال ارث و میراث هم هست.
از جمله نکات انتقادی دیگری که مطرح میشود میتوان به روابط قبل از ازدواج دختر و پسر و قرار گذاشتن در کافیشاپ که نقطه اصلی ارتباطات و تصمیمگیری افراد را تشکیل میدهد و یا مطرح شدن مواردی که خلاف موازین شرعی و فرهنگی سینمای کشور است، میتوان اشاره کرد.
با این وجود به گواهی بسیاری از کارشناسان حوزه سینما و همچنین جامعهشناسان، سینمای جشنواره فجر امسال انباشته از موضوعات و مضمونهای اجتماعی است. مضمونهایی که زنان در آن برجسته و قوی ظاهر شدند و میتواند نقطهعطف توجه جامعه به مسائل و آسیبهایی باشند که در پس بیتوجهی و انکار، هر زمان به شرایط بحرانی رسیدهاند.
انتهای پیام/ص
دیدگاه شما