نمایش 1 - 1 از 1
رمانی که آخرش را همه می‌دانند/ نامیرا؛ عاشقانه‌ای از کربلا
خواست برود. لختی مکث کرد و دوباره رو به عبدالله برگشت و گفت: «و اما من! هرگز برای امام خویش تکلیف معین نمی کنم، که تکلیف خود را از حسین می پرسم؛ و من حسین را نه فقط برای خلافت که برای هدایت می خواهم.
07/12/1399 - 14:09
اشتراک در نامیرا