19. شهريور 1395 - 8:59   |   کد مطلب: 12286
نویسنده‌ای که ادبیات رسمی و روزنامه‌ای را شکست و یادمان داد طور دیگری هم می‌شود نوشت و خواند. طور دیگری هم می‌شود زندگی کرد و طور دیگری هم می‌شود حرف زد.

به گزارش شبنم همدان به نقل از جام جم : جلالی که زندگی‌نامه، خاطره و داستان می‌نوشت. جلالی که ترجمه می‌کرد و فلسفه می‌خواند. جلالی که برای اولین‌بار سلین و ادبیات تلخ او را به مردم معرفی کرد و جلالی که تا انتهای سیاست رفت و برگشت.

جلالی که من هم مثل خیلی‌های دیگر هم عاشق نوشته‌هایش بودم و هم قبرش. سنگ یکدستی که روی آن فقط امضایش بود و زیر آن ریز نوشته بودند 1302-1348

گاهی پنجشنبه‌ها سری می‌زدم به مسجد فیروزآبادی و سنگ قبری که نه بوی مرگ می‌داد و نه غم. سنگ سفیدی که بوی زندگی می‌داد و دور و برش پر از امضا و اسم بود. اسم خیلی‌ها؛ شاعر، نویسنده، محقق و ....

سه چهار سال پیش اما خبری خواندم که همه رویاهای من و خیلی‌های دیگر را که عشقشان جلال بود به باد داد. سنگ قبر را برداشته بودند و جای آن یک سنگ به اندازه یک موزائیک 30 در 30 سانت گذاشته بودند و بی هیچ ذوقی روی آن نوشته بودند «جلال آل‌احمد».

موزائیک زشتی که بی‌ذوق گذاشته بودند روی پیکر یک مرد. مردی که حقش خیلی بیشتر از اینها بود. آنقدری که کتاب‌هایش باعث عوض شدن تفکر و نگاه و قلم خیلی‌ها شد و بعد از انقلاب بدرستی کلی اتوبان و خیابان و پارک را با نام او تزئین کردند.

اما حالا سنگ قبر این مرد بزرگ مثل پتکی شده بود و روی سرت خراب می‌شد. تو گویی اصلا آن جلالی که می‌شناختیم نبوده است. گویی یک نویسنده ساده بوده با چهار تا کتاب معمولی. انگار نه انگار که جلال به تنهایی یک تاریخ 46 ساله است. تاریخ 46 ساله دوره‌ای که مردم سردرگم بودند و جرات نقد نداشتند. انگار نه انگار جلال مردی بود که تا انتهای حزب توده رفت و بعد بی‌ترس از دشنام و طرد شدن و بایکوت، بازگشت و در سفر به خانه کعبه همچون خسی شد در میقات.

حالا گرچه خیلی از نویسنده‌ها و شعرا و اهل سیاست تلاش می‌کنند ادای جلال را دربیاورند و عشقشان این است که بگویند فلانی مثل جلال می‌نویسد.

آن یکی رویه‌اش مثل جلال است و این یکی مثل جلال تکیه کلامش «رئیس» است اما هیچ‌کدام انگار ککشان هم نمی‌گزد که همه نام و نشانمان از «جلال» شده است یک موزائیک 30 در30...

 

انتهای پیام/ص

دیدگاه شما

آخرین اخبار