به گزارش شبنم همدان به نقل از طنین یاس : خیلیها را میبینم که بسیار نا امید از وضعیت کار هستند و من به همین خاطر اسمم کارگاهم را امید به زندگی گذاشتم تا به آنها بگویم انسان در هر شرایطی باید به خدا و پشتکارش امید داشته باشد.
با همان حالت درازکش همش مشغول بافتن است. لحظه ای بیکار نمینشیند. از صبح تا دوازده شب در غرفه خود مشغول به فروختن کار دست خود است. فریبا معصومی دختر دارای معلولیتی که در خانه به اصرار مادرش تنها به خاطر حرف مردم خودش را در خانه محبوس کرده بود امروزه با هنرهای دستی زیبایی که از خود ارائه میدهد به عنوان یک فروشنده برتر شناخته شده است و مردم بسیار زیادی در نقاط مختلف به خصوص در غرفه او در قلعه رودخان شهرستان فومن با او عکس یادگاری میگیرند. مصاحبه ای با او ترتیب دادیم که تقدیمتان میگردد:
از وضعیت الانت بگو؟
خیلی خوبم و خداروشکر خیلی پر انرژی مشغول به کسب روزی حلال هستم.
فریبا معصومی دختر هنرمند دارای معلولیت جسمانی، از صبح تا شب به چه کارهایی مشغوله؟
من صبح از خواب بلند میشوم و به کمک خواهرم و خواهرزادم و گاهی روزها دختر خاله ام به قلعه رودخان محل تفریحی در نزدیکی رشت میآیم و در غرفه ای که در آنجا کارهایم را ارائه میدهم آثار دستی خودم شامل عروسک، لباس، دستگیره و سایر چیزهای بافتنی به فروش میرسانم. خوشبختانه استقبال خوب است و مردم در کنار خرید با من هم عکس میگیرند.
از اینکه مردم مدام باهات عکس یادگاری میگیرند چه احساسی داری؟
احساس خاصی ندارم. من بیشتر دوست دارم مردم عزیز از هنر و استعداد من حمایت کنند تا محصولاتم به خوبی به فروش برسد چون برای تک تک آنها زحمت کشیدم.
رابطتت با خدا چجوریه؟
خیلی خوب و همیشه باهاش درد و دل میکنم.
گلایه ای از خدا بابت وضعیت جسمانیت نداری؟
نه اما گاهی اوقات از بندههای خدا گلایه دارم که از دور و نزدیک تیکه میاندازند که خانم معصومی از وضع جسمانی که داره سواستفاده میکنه اما خبر ندارند من با چه رنج و تلاشی به این مرحله رسیدم که با این وضعیت در حال فروش کارهایی هستم که همگی از زحمات دستانم بافته شده اند و صبح تا شب در حال فروختن آنها هستم و برای فروش کارها زحمت میکشم.
از مدیریت کارگاه امید به زندگی بگو؟
خیلیها را میبینم که بسیار نا امید از وضعیت کار هستند و من به همین خاطر اسمم کارگاهم را امید به زندگی گذاشتم تا به آنها بگویم انسان در هر شرایطی باید به خدا و پشتکارش امید داشته باشد و این در خودم هم صادق است و همیشه سعی کرده ام با امید زندگی کنم.
در این کارگاه چه کارهایی صورت میگیرد؟
شروع به کار در کارگاه امید به زندگی نزدیک است و قرار است در این کارگاه به افراد به خصوص معلولین عزیز آموزش هنر داده شود.
فریبا خانم چطور شد که تصمیم گرفتی که اینگونه با اشتیاق کار تولید کنی و به فروش برسانی؟
به خاطر سختیهای زندگی و فقر و مریضیهای مادرم که زندگی را برای ما دشوار کرده بود و من مجبور شدم مدتی در منزل خواهرم زندگی کنم تا شرایط آسان تر شود. صبح و شب گریه میکردم تا اینکه خواهرم به من پیشنهاد کار کردن داد و من به خاطر استعداد ذاتی که خداوند بهم داده بود به بافتنی و سرمه دوزی و کارهای دیگر روی آوردم و شاید باورتان نشود بدون اینکه آموزش ببینم شروع به کار کردن کردم.ابتدا کارم را با بافتن دستگیرههای ساده شروع کردم و کم کم به مرحله بافت جوراب و پاپوش رسیدم و یادم است به همسایههای خواهرم فروختم و همینطوری مشتریهایم زیاد شد و کم کم اعتماد به نفسم بالا رفت تا اینکه به این مرحله از کارآفرینی رسیده ام.
وضعیت فروش پس مطابق میلت جلو میرفت؟
از ابتدا نه و من از برخی مدیران شهرم که توجهی به یک دختر دارای معلولیت که خودش میخواهد کار کند خیلی گلایه مند بودم به همین خاطر چند تا نامه به بهزیستی فومن نوشتم اما با بی توجهی و سردی برخی آقایان روبرو شدم. تااینکه مجبور شدم به شهر رشت بروم و گلایه خودم را به مدیر کل بهزیستی رشت مطرح کردم و آقای مدیر به طور جد پیگیر خواستههای من شد و کارهای اولیه برای من مثل یادگیری سواد و تسهیل در کار مثل برگزاری نمایشگاهها برای من فراهم شد که در آن نمایشگاه، کمک خبرنگاران خیلی در دیده شدن من تاثیر داشت.
قبول داری خواهرت مهمترین نقش در پیشرفتت داشته؟
قبول دارم و آن زمان که من خیلی روزهای خوبی نداشتم کمک مادی و معنوی خواهرم خیلی به من کمک کردو یادم است روزهای اول به ارزش پنجاه هزارتومن برایم کاموا خرید و من کار را شروع کردم و بهزیستی از من کارها را خرید و یک قرآن هم هدیه گرفتم و من همان روز از قرآن خواستم که یک روزی خودم و کارهایم دیده شود و از طرف بهزیستی پیشنهاد جایزه شد که من در جواب گفتم من بلیط سفر برای رفتن به حرم آقا علی ابن موسی الرضا میخواهم که منم مثل خودش غریب هستم و باید برم شفاعت مادرم را از آقا بگیرم. تا اینکه با خانواده به پابوس حرم رفتیم و همان جا جلوی حرم فقط سلامتی مادرم را خواستم.
از کی به شهرت رسیدی؟
خب به هر حال خبرنگاران و مخصوصا برنامه ماه عسل در دیده شدن من نقش بسیار داشتند و من از همه خبرنگارانی که من را به مردم معرفی کردند تا کارهایم دیده شود صمیمانه کمال تشکر دارم و از آنجا بود که با اعتماد به نفس بالا پشت هم کار تولید کردم و در حال حاضر که در مجموعه تفریحی قلعه رودخان هستم به فروش انبوه میرسانم.
مادرم دوست نداشت من بیرون از خانه بروم و من روزها حبس در خانه بودم
نگاه آدمها اذیتت نمی کرد؟
برای خودم به آن صورت اذیتی نبود اما برای مادرم سخت بود مخصوصا روزهای اول که کسی از مردم من را نمیشناخت و مادرم دوست نداشت من بیرون از خانه بروم و من روزها حبس در خانه بودم اما در حال حاضر مادرم به چشم میبیند که مردم با من حتی عکس یادگاری هم میاندازند.
چه صحبتی با دختران جامعه دارید؟
به جای گفتن نمیتوانم و گذراندن وقت در چای و قلیان خانهها و فضای مجازی یا در خانه، شروع به یادگیری هنر و حرفه ای هر چند کوچک کنند که همان روزی برایشان بزرگ دیده خواهد شد. درست مثل زندگی فریبا معصومی که از چند تا فروش محصولا ت بافتنی به کارآفرین تبدیل شد. پس خواستن توانستن است.
در پایان چه صحبتی داری؟
از شما خبرنگاران عزیز و والدینم و مسئولین شهرستان رشت و همچنین معاون شهرداری منطقه پنج تهران آقای لطفی، پروین لو و انصاری کمال تشکر را دارم.
انتهای پیام/ص
دیدگاه شما