25. مهر 1396 - 16:16   |   کد مطلب: 19051
معرفی رمان؛
کتاب; زن در ریگ روان
این کتاب داستان عجیبی است از برهه‌ای از زندگی مردی به نام "نیکی جومپی" که همراه زن جوانی در ده ساحلی دورافتاده‌ای در گودال شنی پهناوری گیر افتاده‌اند.
معرفی رمان,زن در ریگ روان,نویسنده,معرفی کتاب زن در ریگ روان,shabnamha.ir,شبنم همدان,afkl ih,شبنم ها
به گزارش شبنم همدان به نقل از مهرخانه : با توجه به رسالت خود جهت معرفی جامع اقدامات و فعالیت‌های صورت‌گرفته در حوزه زنان، مبادرت به معرفی کتب منتشره از طرف جریان‌های مختلف اندیشه‌ای می‌کند. بدیهی است این اقدام صرفاً جهت اطلاع‌رسانی به علاقه‌مندان حوزه زنان صورت گرفته و لزوماً بیانگر دیدگاه‌های مهرخانه نیست.
 
پگاه روشان‌شمال
 
زن در ریگ روان
نویسنده: کوبو آبه
مترجم: مهدی غیرائی

کوبو آبه، نمایش‌نامه‌نویس و نویسنده ژاپنی در توکیو به دنیا آمد (1924)، اما در موکون‌منچوری بزرگ شد. کوبو آبه در جوانی به ریاضیات و گردآوری حشرات و همچنین به آثار پو، داستایوفسکی، نیچه، هایدگر، یاسپرس و کافکا علاقه‌مند بود. او در 1948 از دانشگاه توکیو در رشته پزشکی فارغ‌التحصیل شد اما در طول عمر خود هرگز طبابت نکرد. در همان سال (1948) نخستین کتابش، "علامت جاده در انتهای خیابان" را منتشر کرد. در سال 1951، جایزه آکُتاگاوا، مهم‌ترین جایزه ادبی ژاپن را برای رمان "جنایت آقای س. کاروما" دریافت کرد. در سال 1960 رمان پرآوازه او یعنی "زن در ریگ روان" جایزه یومیوری را در ادبیات گرفت و 3 سال بعد، هیروشی تشیگاهارا، فیلمساز هموطنش، از روی این رمان، فیلمی اقتباسی ساخت که جایزه هیأت داوران جشنواره فیلم کن را به‌دست آورد. این کتاب معروف در ایران با ترجمه مهدی غبرایی در سال 1395 به چاپ ششم رسید. 

"زن در ریگ روان" یکی از برترین رمان‌های معاصر ژاپنی است. شاید همین اثر سبب شد که کوبو آبه به «کافکای ژاپن» شهرت یابد. این کتاب داستان عجیبی است از برهه‌ای از زندگی مردی به نام "نیکی جومپی" که همراه زن جوانی در ده ساحلی دورافتاده‌ای در گودال شنی پهناوری گیر افتاده‌اند. او به دنبال یافتن گونه جدیدی از حشرات در عرصه علم است اما با دور شدن از فضای مدرن شهری، چنان درگیر وقایع دور از ذهن می‌شود که تمام زندگی‌اش در هم می‌پیچد. آن‌چه به جذابیت داستان می‌افزاید؛ خطر ریگ روان است که باد هر لحظه ممکن است با خود بیاورد و زندگی آن‌ها را به ورطه نابودی بکشاند. این رمان به نحو چشم‌گیری عناصر داستان دلهره‌آور را با اصول رمان‌های اگزیستانیالیستی معاصر درهم‌می‌آمیزد. به نقل از بوک‌ویک باید گفت «این رمان خصوصیت اسطوره‌های بزرگ را دارد که با دقت داستان‌های واقعی روایت می‌شود. در داستان کوبو آبه، استعدادی نمایش داده می‌شود که محدود به مرزهای جغرافیایی نیست بلکه دستاوردی است عظیم برای تمام بشریت».

قهرمان داستان به دنبال کشف گونه‌ای ناشناخته و جدید در علم جانورشناسی است. او برای یافتن چنین موجودی، پا به دهکده‌ای ناشناخته گذاشته است. جومپی با جاه‌طلبی می‌خواهد نام خود را پس از کشف بر روی حشره بگذارد تا بتواند برای ابد نامش را زنده نگه دارد. اما آن‌چه در گودال و در ارتباط با زن بومی رخ می‌دهد، به‌تدریج قهرمان داستان را تبدیل به حشره‌ای جدید می‌کند. حشره به‌واقع استعاره از موجودی است که در تلاش برای شناخت مردمان اطرافش است. او همچون حشرات به زندگی در شن‌زار عادت کرده و به‌تدریج اسیر جبری خودخواسته می‌شود. 

در همان صفحات ابتدایی کتاب، خواننده با داستان این نویسنده ژاپنی خوش‌ذوق همراه می‌شود؛ داستان واقعی و قابل درک. هر چه جلوتر می‌رویم، صفحات کتاب، خواننده را بیش از پیش مسخ می‌کند. در دنیایی فرو می‌رویم که پر است از ریگ روان. کوبو آبه با قلم خود، چنان مخاطب را با خود همراه می‌کند که گویی همراه زن و مرد داستان، ما هم در گودال برهنگی و پوچی گیر افتاده‌ایم. راه به جایی نداریم. نه راه پیش داریم و نه راه پس. شاید دچار همان نهیلیسم معروف شده‌ایم. همان پوچ‌گرایی ابدی که امروزه بشر را در زوایای مختلف حیات احاطه کرده است.

بررسی شخصیتی و روان‌شناختی زنی که در داستان با قهرمان ما همراه شده است نیز خالی از لطف نیست. زنی که در ابتدا اصلاً او را نمی‌شناسیم و خواننده با زن ارتباط برقرار نمی‌کند. رفتار و برخوردش چنان مرموز است که هیچ جای نفوذی برای مخاطب باقی نگذاشته است. به‌تدریج، خواننده نسبت به زن احساس ترحم پیدا می‌کند. گاه با او همراه می‌شود و گاه در فکرش بر علیه او جبهه می‌گیرد. زنِ داستان، فراز و فرود اصلی است که قهرمان را هر روز قوی‌تر می‌کند اما نکته متناقض آن‌که مرد داستان در ریگ روان گرفتار شده! زن نشانه‌ای از گرفتاری و ناراحتی ندارد. او به زندگی در میان شن‌های روان خو گرفته اما این مرد است که برای رهایی دست و پا می‌زند، پس چرا اسم کتاب باید زن در ریگ روان باشد؟ 

شاید بهترین توجیه این باشد؛ زن در این داستان نیمه‌ای تأثیرگذار، اما در خدمت مرد است. ديالوگ‌هايش با مرد، ظاهرش، سكوتش، حمايت و دلسوزي‌اش نسبت به مرد، انجام دادن كارهايش، باردار شدنش از مرد، نگاه‌هايش و... همه و همه براي اين است كه مرد را نشان دهد، او را به خواننده معرفي كند، تغييرات و تحولاتش را بررسی کند و مسير داستان را به پيش برد. اوج داستان همين‌جاست. نياز مرد براي فرار به انگيزه‌اي تبديل مي‌شود و به رفتار و كرداري متفاوت می‌انجامد. با همه تلاش‌های بی‌سرانجام و گاه بیهوده نکته قابل تأمل آن‌که، مرد در پایان داستان دقیقاً به نقطه‌ای می‌رسد که زن در ابتدا با قاطعیت در آن‌جا ایستاده یود. این آرامش و ثبات و تصمیم به ماندن در مرد در طول داستان در پیوند با زن و معاشرت با او شکل گرفته است. پس به هیچ عنوان نباید تأثیرگذاری قهرمان زن را کمتر از مرد دانست. زنی که پایان ارتباط‌اش با جومپی (قهرمان داستان)، منجر به حامگلی خارج از رحم شده است و در انتها ناخواسته از گودال خارج شده و راهی بیمارستان شهر می‌شود. 


 
برشی از کتاب؛
"گودال های برهنگی حالا در یک ردیف سمت چپ جاده بود. زنبیل‌کش‌ها جابه‌جا کوره‌راه‌های چندشاخه ساخته بودند، و آن طرف‌تر کیسه‌های شن نخ‌نما نشانه نزدیکی گودال‌ها بود. از دیدن این صحنه دلش به درد آمد. در بعضی جاها نردبان طنابی به دور کیسه‌ها نبود اما در بیشترشان بود. با خود گفت برده‌ها کم نیستند و دیگر تمایل به گریز را از دست داد. هیچ لزومی نداشت در فرار عجله به خرج دهد. در بلیت دوسره‌ای که حالا در دست داش
ت، مقصد و زمان سفر خالی گذاشته شده بود تا به دل‌خواهش پر کند. به علاوه پی برد دلش دارد می‌ترکد که با کسی از تله آب حرف بزند. اگر می‌خواست رازش را فاش کند، شنونده‌هایی بهتر از دهاتی‌ها پیدا نمی‌شد. بالاخره به یکی می‌گوید، امروز نشد، فردا..."
 
انتهای پیام/ص
معرفی رمان,زن در ریگ روان,نویسنده,معرفی کتاب زن در ریگ روان,shabnamha.ir,شبنم همدان,afkl ih,شبنم ها

دیدگاه شما

آخرین اخبار