شبنم همدان
به گزارش شبنم ها به نقل از مشرق نیوز، طبق قانون جدید داعش، هر زنی که فرزند خود را به این شکل به دنیا آورد، مجبور به پرداخت غرامتی به میزان 15 هزار لیر سوری خواهد شد، علاوه بر آن حقوق پزشکی که این عمل جراحی را انجام دهد برای دو ماه قطع خواهد شد.
قانون جدید موج وسیعی از تمسخر در عراق و سوریه را به همراه داشت، زیرا این قانون علاوه بر این که نوعی زیر پا گذاشتن حقوقی فردی محسوب می شود، در اغلب اوقات منجر به فوت زنان بارداری خواهد شد که نمی توانند کودکان خود را با استفاده از روش طبیعی به دنیا آورند.
گروه داعش با توزیع تابلو نوشته و برچسب هایی اطمینان داد که در جهت تامین ابزار کمکی به زنان باردار تلاش خواهد کرد تا آنان فرزندان خود را به شکل طبیعی به دنیا آورند.
به گزارش شبنم ها به نقل از پايگاه اطلاعرساني KHAMENEI.IR بهمناسبت فرارسيدن روز طبيعت (۱۳ فروردين) در اين يادداشت دغدغه رهبر انقلاب درباره «عدالت اجتماعي در بهرهبرداري از منابع طبيعي» را بررسي كرده است:
از جمله تفاوتهاي تفكر انقلاب اسلامي و مكاتب ديگر در زمينهي محيط زيست، توجه به «عدالت اجتماعي در بهرهبرداري از منابع طبيعي» است. رفع محروميتها در اين زمينه و بهرهمندي عموم مردم بهخصوص اقشار كمتر برخوردار از اين مواهب خدادادي يكي از دغدغههاي اصلي و تذكرات پربسامد رهبر انقلاب در ۲۵ سال گذشته بوده و از انگيزههاي اصلي مقابله با زمينخواريها و «كوهخواريها» را همين حق برخورداري و استفادهي عمومي مردم از كوه و جنگل و دشت تشكيل ميداده است.
حضرت آيتالله خامنهاي در همين ديدار ضمن هشدار دربارهي تملك منابع طبيعي توسط اشخاص حقيقي و حقوقي، بهعنوان يك نمونه از منطقهي «گردنهي قوچك» در شمال شرق تهران در انتهاي بزرگراه شهيد بابايي نام بردند و نسبت به تملك و نابودي اين منطقه هشدار دادند و فرمودند: «اينجا مال مردم است؛ اينجا بايد بهصورت يك گردشگاه عمومي مردمي دربيايد.» همين تذكر، مسئولين را بر آن داشت تا با رفع تملك و آمادهسازي اين منطقهي زيباي كوهستاني، امكانات لازم براي استفادهي مردم از آنجا را فراهم آورند:
«يك جاهايي هم هست در اطراف تهران - حالا اين را من اينجا بگويم - طرف شرق تهران، يك بوستان بزرگي است، يك منطقهي خيلي وسيعي است بين بزرگراه بابايي تا ارتفاعات قوچك؛ يك زميني است متعلق به ارتش. بنده گاهي اوقات در اين مسيرهاي صبحگاهي در بعضي از روزها از آنجا ميرويم و ارتفاعات را حركت ميكنيم، راه ميرويم؛ من هروقت آنجا ميروم، دلم ميلرزد! چون ميدانم دهها چشم طمعكار متوجه اينجا است. كارهايي هم شروع كردند، ما جلويش را گرفتيم، يك تشري زديم، دعوايي كرديم؛ ميدانم موقتاً دست برداشتند، اما منتظرند يك غفلتي صورت بگيرد؛ يا اين حقير نباشم، يا غفلتي پيش بيايد، بالاخره بروند اينجا را تصرف كنند؛ واقعاً انسان دلش ميلرزد؛ يك بوستان بزرگِ شايد چند صد هكتاري - نميدانم چقدر است - كه اصلش هم ظاهراً متعلّق به ارتش بوده لكن الان مورد استفادهي ارتش نيست و مورد اختلاف بين ارتش و وزارت اطلاعات و اينها است.
به نظر من اينجا مال مردم است؛ اينجا بايد بهصورت يك گردشگاه عمومي مردمي دربيايد. مكرر هم من اين را پيغام دادم به مسئولين گوناگون، شهرداري بايد برود اينجا را تصرف كند، دراختيار مردم بگذارد. جاي بسيار وسيع، خوب، خوشآبوهوا در شرق تهران، پُردرخت. حتي من يكوقتي آنجا ديدم يك گلهي آهو يا بز كوهي بود كه از دور ديده ميشد؛ يك جاي اينجوري. [اين] در اختيار مردم قرار بگيرد، مردم بروند استفاده بكنند. اگر كوتاهي بشود، آنجا هم مثل بعضي جاهاي ديگر [خواهد شد] كه متأسفانه كوتاهي شد و يكوقت ديديم كه ساختمانها آنجا سر بلند كردند و مدعي پيدا شد، بعضي از دستگاهها هم متأسفانه از روي غفلت - نه از روي غرض - فلان زمينها را به كارمندان خودشان دادند، آنها هم به يكي ديگر فروختند؛ اين كارهايي و بيانضباطيهايي كه متأسفانه در زمينهي زمينها و در زمينهي اين منطقهي تنفسي شهرهاي بزرگ بهوجود ميآيد و از اين قبيل [قبلاً هم] بهوجود آمده است.» ۱۳۹۳/۱۲/۱۷ [۲]
البته اين اولين بار نبود كه رهبر انقلاب، مسئولين را به تسهيل استفادهي مردم از طبيعت سفارش ميكردند. ايشان چهار سال پيش در ديدار با مردم چالوس و نوشهر به مسئولين در مورد حفاظت از دريا و جنگل در اين منطقه تذكر دادند و به آنها يادآوري كردند كه دريا و جنگل متعلق به همهي ملت است:
«در مورد مازندران دو ثروت عظيم و دو فرصت بزرگ براي اين استان عبارت است از دريا و جنگل؛ دو تا منبع ثروت عظيم، هم براي مردم اين استان و هم براي كل كشور. از اين دو ثروت عظيم، از اين دو فرصت بزرگ بايد هم بهدرستي حفاظت بشود، هم بهدرستي بهرهبرداري بشود. اين سفارش من به مسئولان كشور است: اين جنگل متعلق به ملت است، اين دريا متعلق به ملت است و مسئولان دولتي متوليان ساماندهي كار ملت و كار كشورند؛ مراقب باشند؛ مراقب باشند. بهرهبرداري بهينه و اقتصادي و صحيح و جلوگيري از سوءاستفادههاي گوناگون از جنگل يا به شكلي از دريا - كه بيشتر از جنگل سوءاستفاده ميشود - وظيفهي مسئولان كشور است. ايني كه دستهاي طمعگار و طالبان منافع شخصي به عناوين گوناگون اين ثروت ملي را به سمت جيبهاي خودشان بكشند، قابل قبول نيست. اين منطقه عموماً و اين شهر كه در كنار جادهي چالوس و تهران قرار گرفته است، و اين مناطق زيبا و خوش آبوهوا در اطراف اين منطقه، اينها همه نعمتهاي خدائياند؛ از اين نعمتها بايد استفاده كرد، ولي درست؛ بايد استفاده كرد، ولي با رعايت حريمهاي الهي؛ بايد استفاده كرد، ولي با احترام به ارزشها و دين و اخلاق اين مردم؛ ارزشهائي كه آنها را در طول ساليان دراز در ميدانهاي سخت نگه داشته.» ۱۳۸۸/۷/۱۵ [۳]
يك مصداق ديگر در اين زمينه توصيهي حضرت آيتالله خامنهاي به جوانان - بهخصوص جوانان تهراني- براي استفاده از نعمت خدادادي كوه و اهتمام به ورزش كوهنوردي است. توصيهاي كه مخاطب آن هم جوانان هستند كه بايد همت كنند و از اين نعمت خدادادي استفاده كنند و هم مسئولين كه بايد امكانات و شرايط لازم را براي استفادهي عموم مردم فراهم كنند:
«شما امكانات و اتوبوس بگذاريد كه اگر كسي خواست از پايين شهر و از راههاي دور به اين ارتفاعات بيايد، بتواند. ارتفاعات بعضي از شهرها يك خرده با شهر فاصله دارد؛ بنابراين، وسايلي فراهم كنيد كه اگر كسي خواست، بتواند بيايد - حالا اگر كسي همت نكرد و اراده نكرد؛ آن، بحث ديگري است - و تشويق بشوند؛ نگويند وسيله نداشتيم و نيامديم.» ۱۳۸۴/۸/۳۰
«من هر وقت چشمم به ارتفاعات شمال تهران ميافتد و ميبينم كه در اين منطقهي ضلع شمالي تهران - يعني از منتهاي شرق تا منتهاي غرب - شايد حدود ۱۰ معبر وجود دارد كه مردم را به اين سلسله كوههاي با عظمت و بسيار مصفا متصل ميكند؛ اما مردم استفاده نميكنند، تأسف ميخورم. هر وقت به كوه ميآيم، وقتي ميبينم خلوت است، تأسف ميخورم كه چرا جوانها و حتي غيرجوانها از اين نعمت الهي و اين فرصت كمياب استفاده نميكنند...
توصيهي من اين است كه جوانها به من نگاه كنند. من وقتي به كوه ميآيم و گاهي ميبينم حتي از من مسنتر هم كساني ميآيند كه با استحكام و استقرار جسماني و قرص و محكم اين راه را طي ميكنند، واقعاً لذت ميبرم.» ۱۳۷۵/۶/۲ [۴]
«بنده گاهي اوقات كه بر همان تنبلي مورد بحث و بر ضعفهاي مربوط به سن و پيري فايق ميآيم، چند قدمي از كوهستانهاي اطراف تهران ميروم بالا و ميبينم هيچكس نيست! غصه ميخورم!
در كوهستان، جاهايي هست كه ساختمانها در زير پا پيداست؛ اين همه آدم در اتاقها خوابيدهاند كه در بين آنها جوان هست، در بين آنها كساني هستند كه ظاهر جسمشان اقلاً ده برابر ما توان و قدرت دارد؛ اما از اين اتاقها بيرون نميآيند، ولي ما از اين گوشهي شهر با سنِ نزديك به هفتاد سال، ميرويم آنجا. دل انسان خيلي غصهدار ميشود كه چرا آنها در آنجا چهار قدم بالا نميآيند و از اين امكان استفاده نميكنند.
شما امكانات و اتوبوس بگذاريد كه اگر كسي خواست از پايين شهر و از راههاي دور به اين ارتفاعات بيايد، بتواند. ارتفاعات بعضي از شهرها يك خرده با شهر فاصله دارد؛ بنابراين، وسايلي فراهم كنيد كه اگر كسي خواست، بتواند بيايد - حالا اگر كسي همت نكرد و اراده نكرد؛ آن، بحث ديگري است - و تشويق بشوند؛ نگويند وسيله نداشتيم و نيامديم.» ۱۳۸۴/۸/۳۰ [۵]
يكي از مصاديق ديگر استفادهي عمومي مردم از طبيعت، استفاده از فضاي سبز شهري و بوستانهاي داخل شهرها است. رهبري در مقاطع مختلف درمورد توسعهي فضاي سبز شهري و لزوم برخورداري مردم از اين امكانات - بهخصوص مناطق كمتر برخوردار شهرها - تذكر دادهاند و از توصيههاي پرتكرار ايشان در روز درختكاري همين موضوع بوده است. مردم تهران حضور ايشان در مراسم افتتاح بوستان ولايت در جنوب شهر تهران را هنوز به خوبي به ياد دارند:
«بهخصوص آن چيزي كه بنده را تشويق كرد كه امروز در اين جلسه با حضور شما دوستان شركت كنم، اين بود كه اينجا متعلق به بخش كمبرخوردارترِ از شهر تهران است؛ بخش محروم تهران. وجود يك چنين بوستاني، يك چنين امكاني در اين بخش از تهران، به نظر فرصت بسيار خوب و مغتنمي است. خرسنديم كه بحمداللَّه در نهايت بين مسئولين امر - يعني كساني كه اين مجموعه متعلق به آنها بود، و كساني كه امروز از آن بهرهبرداري ميكنند؛ يعني شهرداري و نيروهاي مسلح - توافق برقرار شد و اينجا انشاءاللَّه سرانجامِ خوبي خواهد يافت.» ۱۳۸۹/۱۲/۱۷ [۶]
به گزارش شبنم ها به نقل از نمناک ، زنان ژاپنی در این حمامها به مدت ۱۵ الی ۲۰ دقیقه خود را در خاک اره دفن میکنند.به گفته زنان ژاپنی این روش علاوه بر زیبایی و جوانی پوست اندامهای داخلی را نیز تقویت و جوان میسازد.
این کار آنها سبب داشتن پوستی صاف، گردش خونی متعادل، تسکین درد عضلات وآرامش اعصاب و روان میشود.
پس از این ۲۰ دقیقه آنزیمهای مخصوص میوه به خاک ارهها اضافه شده و زنان باید درجه حرارات حدود ۸۰ درجه سانتیگراد را تا دقایقی تحمل کنند . مرحله دوم برای فعال شدن اندامهای داخلی کم کار ، افزایش و بهبود متابولیسم بدن و تقویت سیستم ایمنی انجام میشود.
این روش از حدود ۷۰ سال پیش از هوکایدوی ژاپن آغاز شده است و هم اکنون به طور گسترده در کشورهای دیگر هم مورد استفاده قرار میگیرد.
وقتی خدا زن را آفرید، او تا دیر وقت روی ساختن آن کار می کرد
یکی از فرشتگان نزد خدا آمد و عرض کرد:
چرا اینهمه زمان صرف این مخلوق می کنید؟
خداوند فرمود:
آیا از تمام خصوصیاتی که برای شکل دادنش می خواهم در او بکار ببرم اطلاع دارید؟
او باید قابل شستشو باشد، اما نه از جنس پلاستیک، با بیش از دویست قسمت متحرک با قابلیت جایگزینی.
او آنها را باید برای تولید انواع غذاها بکار ببرد، او باید قادر باشد چند کودک را همزمان در بغل بگیرد، آغوشش را برای التیام بخشیدن به هر چیزی از یک زانوی زخمی گرفته تا یک قلب شکسته بگشاید. او باید تمام اینکارها را با دو دست خود انجام بدهد.
[,معجزه ای به نام زن, مطالب خواندنی, آفرینش زن,خواندنی ها و دیدنی ها]
فرشته تحت تأثیر قرار گرفت
"فقط با دو دستش… این غیر ممکن است!"و آیا این یک مدل استاندارد است؟
"اینهمه کار برای یک روز … تا فردا صبر کن و آنوقت او را کامل کن"
خدا فرمود: اینکار را نخواهم کرد و خیلی زود این موجود را که محبوب دلم
است، کامل خواهم کرد
"اما ای خدا، او را بسیار لطیف آفریدی"
خداوند فرمود: بله او لطیف است، اما او را قوی نیز ساخته ام
نمی توانی تصور کنی که او چه سختیهایی را می تواند تحمل کند و بر آن فائق شود
فرشته پرسید آیا او می تواند فکر کند؟
خداوند پاسخ داد: نه تنها می تواند فکر کند، بلکه می تواند استدلال و بحث کند
فرشته گونه های زن را لمس کرد
خدایا، بنظر می رسد این موجود چکه می کند!
شما مسئولیت بسیار زیادی بردوش او گذاشته ای
او چکه نمی کند…. این اشک است" خداوند گفته فرشته را اصلاح کرد."
فرشته پرسید "این اشک به چه کار می آید؟"
خداوند فرمود:
"اشکها وسیله او برای بیان غم ها و تردیدهایش، عشق اش و تنهایی اش، تحمل رنجها و غرور اش است
[,معجزه ای به نام زن, مطالب خواندنی, آفرینش زن,خواندنی ها و دیدنی ها]
این گفته فرشته را بسیار تحت تأثیر قرار داد و گفت "خدایا تو همتا نداری"
تو فکر همه چیز را کرده ای. زن واقعا موجود شگفت انگیزی است
آری او واقعاً شگفت انگیز است! زن تواناییهایی دارد که مرد را شگفت زده میکند
او مشکلات را پشت سر می گذارد و مسئولیتهای سنگین را بر دوش می کشد
او شادی ، عشق و اندیشه را با هم دارد.
او می خندد هنگامی که احساسی شبیه جیغ کشیدن دارد
او آواز می خواند وقتی احساسی شبیه گریه کردن دارد، وقتی که خوشحال است
گریه می کند و وقتی که ترسیده است می خندد
او برای آنچه اعتقاد دارد مبارزه می کند و علیه بی عدالتی می ایستد
وقتی که راه حل بهتری بیابد، برای جواب دادن از کلمه "نه" استفاده نمیکند
عشق او مطلق و بدون قید و شرط است
وقتی فرزندانش موفق می شوند گریه می کند
ولی او برای فائق آمدن بر زندگی نیرو می گیرد
او می داند که یک بوسه و یک آغوش می تواند یک دل شکسته را التیام بخشد
او فقط یک اشکال دارد .
منبع: آکا
به گزارش شبنم ها، سیدمحمد حسینی وزیر ارشاد دولت دهم با تکذیب برخی اخبار منتشره مبنی بر مجوز وزارت ارشاد دولت دهم به آلبوم خواننده زن اظهار داشت: مطلب نقل شده مبنی بر اینکه در دولت دهم مجوز تکخوانی زن داده شده به هیچ وجه درست نیست و ادعای کاملاً نادرستی است.
وی افزود: خوب است افرادی که اینگونه مطالب را مطرح میکنند یک بررسی بیشتری انجام دهند و همانطور که امام جمعه محترم تهران از وزیر فعلی ارشاد سؤال کردند، خوب بود که در مورد گذشته هم اگر ابهامی وجود داشت، سؤال میکردند تا توضیح داده شود.
وزیر ارشاد دولت دهم در پایان تأکید کرد: در دوره مسئولیتم در وزارت ارشاد دولت دهم در بخش موسیقی ضوابط رعایت میشد و به هیچ وجه موردی نداریم که به تکخوانی زن مجوز داده شده باشد.
فارس
به گزارش شبنم ها به نقل از خبر گزاری فارس، سیلوانا صلحمیرزایی با اشاره به اینکه دوران سالمندی برای همه افراد است، اظهار کرد: این دوران برای سالمندان نباید تنها با انتظار مرگ سپری شود.
وی با بیان اینکه سازمان داوطلبان جمعیت هلال احمر توجه خاصی را به این قشر از افراد جامعه مبذول داشته، از اجرای طرح ملی نیابت در همین راستا خبر داد و افزود: این طرح به منظور ارائه خدمات فرهنگی، سلامت، اجتماعی، روحی و عاطفی به سالمندان بی فرزند، خانواده شهدا و ایثارگران صورت میگیرد.
معاون امور داوطلبان جمعیت هلال احمر همدان ترویج فرهنگ نوعدوستی، کمک به خانوادههای بیفرزند و سالمند، تکریم مقام والای شهدا و جانبازان و افزایش فعالیت داوطلبان در یاری رساندن به همنوع را از جمله اهداف اجرای این طرح ملی عنوان کرد.
وی با بیان اینکه برای اجرای طرح نیابت در واحدهای داوطلبان شعب 9گانه هلالاحمر استان، داوطلبان متقاضی در چندین تیم هفت نفره دستهبندی شدهاند، از تشکیل تیم درمانی بهداشتی، تیم رفاهی اجتماعی و تیم عمرانی بازسازی به عنوان نمونه نام برد.
صلحمیرزایی خاطرنشان کرد: در مدت اجرای این طرح، داوطلبان با حضور در سراهای سالمندان یا منازل سالمندان و ایثارگران شناسایی شده، ضمن همدلی و همدردی با آنها از طریق بیان خاطرات، انجام امور شخصی آنها مثل رفع احتیاجات معیشتی و امور خارج از خانه مثل کارهای بانکی و خرید را در قالب تیم رفاهی- اجتماعی بر عهده میگیرند.
وی تهیه دارو و تجهیزات توانبخشی، کنترل فشار خون، تست قند خون و انجام مشاوره و روان درمانی سالمندان را از جمله وظایف تیم درمانی- بهداشتی نیابت برشمرد و افزود: در موارد نیاز، بستههای بهداشتی و غذایی نیز به این سالمندان اهدا میشود.
معاون داوطلبان هلالاحمر همدان از لزوم تعمیر و بازسازی محل سکونت، تعمیر وسایل منزل، بازسازی سرویسهای بهداشتی و دفع صحیح زباله منازل سالمندان سخن گفت و افزود: تیم عمرانی- بازسازی نیز ارائه این خدمات بشردوستانه را برعهده دارد.
به گزارش شبنم ها به نقل ازخبرگزاری خبر آنلاین، میثم بهرامی / یکی از مشکلات همیشگی ورزشکاران حرفهای، زمان زیادی است که باید برای ورزش بگذارند و طبیعتا به نسبت همین زمانی که برای ورزش میگذارند، مجبورند کمتر کنار خانواده خود باشند. البته به نسبت مردم عادی که روزی حداقل 8 ساعت کار میکنند، ورزشکاران در طول روزهای عادی ساعات کمتری را خارج از خانه هستند، اما مشکل بزرگ آنها زمانی است که باید به اردو بروند.
اردوهای شبانهروزی تیمهای ورزشی که گاهی ممکن است تا یک ماه هم طول بکشد، مشکلی است که ورزشکاران باید آن را با خانواده خود حل کنند. همسر ورزشکاران به ندرت از این شرایط خسته میشوند و در بعضی موارد دیده میشود که همسر ورزشکار از او میخواهد ورزش را کنار بگذارد و به زندگیاش برسد. یک نمونه آن فرهاد ظریف بازیکن تیم ملی والیبال بود که همسرش در کافه خبر اعتراف کرد از او خواسته ورزش را کنار بگذارد اما ظریف با این خواسته او مخالفت کرده بود.
بعضی از ورزشکاران اما برای این مشکل چاره اندیشی کرده اند. راهی که آنها انتخاب کردهاند، ازدواج با یک ورزشکار است. ورزشکاران شرایط یکدیگر را درک میکنند و حداقل از نظر الزامی که برای حضور در اردوها وجود دارد، با همسر خود کنار میآیند. البته تعداد زوجهای سرشناس ورزش ایران کم است اما مطمئنا همین تعداد کم، مشکلات بقیه ورزشکاران را ندارند و از نظر درک وضعیت، تعامل خوبی با هم دارند.
لیلا رجبی و پیمان رجبی
دوومیدانی ایران یک زوج سرشناس دارد. تاتسیانا ایلیوشچانکا بانوی نقرهای پرتاب وزنه آسیا حدود 7 سال قبل ایرانی شد. او در تیم ملی بلاروس حضور داشت و با پیمان رجبی، دونده 400 متر ایران که در اردوی تیم ملی ایران بود آشنا شد. آنها با یکدیگر ازدواج کردند و تاتسیانا ملیت خود را عوض کرد و ایرانی شد. او نام لیلا را برای خود انتخاب کرد و حالا همه او را با نام لیلا رجبی میشناسند. لیلا رجبی در مورد ازدواج با یک ورزشکار ایرانی و تغییر ملیت خود میگوید: «من به خاطر پیمان به ایران آمدم. خیلی ها این سئوال را از من می پرسند که چه حسی داشتید قبلا زیر پرچم بلاروس بودید و حالا در ایران، من در ایران زندگی می کنم و ایران را دوست دارم و آن را کشور خودم حساب می کنم. الان هم اگر بخواهم بین بلاروس و ایران انتخاب کنم، ایران را برای زندگی انتخاب می کنم.»
پوریا فیاضی و مهتا محمدی
پوریا فیاضی توسط خولیو ولاسکو به والیبال ایران معرفی شد. یک بازیکن جوان و آیندهدار که البته میتوانست الان وضعیت بهتری در والیبال ایران داشته باشد. فیاضی اوایل دوران سرمربیگری ولاسکو در تیم ملی ایران، در بسیاری از بازیها فیکس تیم ملی بود اما در حال حاضر یکی دو سالی میشود که زیاد فرصت بازی پیدا نمیکند. فیاضی سال 1390 با مهتا محمدی ازدواج کرد. محمدی هم یک والیبالیست حرفهای و عضو تیم ملی والیبال بانوان ایران بود. آنها در حال حاضر یک دختر به نام جانان دارند. این زوج ورزشکار، برای فصل 93-94 هر دو با تیم شهرداری ارومیه قرارداد دارند.
مجتبی میرزاجانپور و نیلوفر ابراهیمی
در میان تمام ورزشکاران ایرانی، طی دو سه سال گذشته بیشترین سفرها را والیبالیستها رفتهاند. اعضای تیم ملی والیبال آن قدر به مسافرتهای طولانی رفتهاند که خانوادههایشان حق دارند به آنها اعتراض کنند. یکی از اعضای تیم ملی والیبال مجتبی میرزاجانپور است. او هم با یک ورزشکار حرفهای ازدواج کرده است. نیلوفر ابراهیمی یکی از اعضای تیم ملی والیبال بانوان ایران، همسر میرزاجانپور شده است. اولین اردوی ورزشی میرزاجانپور بعد از متاهل شدن، چند روز بعد از مراسم ازدواج او با نیلوفر ابراهیمی بود. آنها سوم فروردین مراسم ازدواج برگزار کردند و میرزاجانپور هفتم فروردین، همراه تیم ملی به لیگ جهانی رفت.
احسان قائم مقامی و شایسته قادرپور
زن و شوهر معروف شطرنج ایران، شایسته قادرپور و احسان قائم مقامی هستند. احسان قائم مقامی ابتدا به مدت 4 سال استاد شایسته قادرپور بود. قائم مقامی در مورد ازدواجش با قادرپور میگوید: «من مربی همسرم بودم. البته آن زمان هنوز زن و شوهر نبودیم. از آنجا رابطه ما آغاز شد و ازدواج کردیم و مسیر زندگیمان را ادامه دادیم. ما به عنوان همسر، در شطرنج به یکدیگر کمک میکنیم.» احسان قائم مقامی اولین استاد بزرگ شطرنج ایران است که در سال 2001 به این مقام دست یافت. شایسته قادرپور هم درجه استاد بین المللی زنان را دارد.
آتوسا حجازی و سعید رمضانی
آتوسا حجازی، دختر مرحوم ناصر حجازی هم جزو افرادی است که با یک ورزشکار حرفهای ازدواج کرد. خود آتوسا بازیکن فوتسال بود و به واسطه پدرش، در زمانی که فوتسال بازی میکرد سرشناسترین فوتسالیست خانم ایران بود. همسر او سعید رمضانی، فوتبالیست حرفهای است که در تعدادی از تیمهای مطرح فوتبال ایران از جمله ذوب آهن، سپاهان، استقلال اهواز و فولاد خوزستان فوتبال بازی کرده است.
زهرا نعمتی و رهام شهابیپور
یکی از جالبترین ازدواجهای ورزشکاران در ایران، ازدواج زهرا نعمتی و رهام شهابیپور بود. آنها جشن پیوند خود را پس از دریافت مدال طلای زهرا نعمتی در مسابقات پارالمپیک لندن گرفتند. زهرا نعمتی عضو تیم ملی جانبازان و معلولان بانوان تیروکمان ایران است. او البته ابتدا تکواندو کار میکرد اما در یک تصادف آسیب دید و ویلچر نشین شد. رهام شهابی پور همسر او هم در همین رشته عضو تیم ملی جانبازان و معلولان ایران است. او هم به دلیل سقوط از ارتفاع معلول شده است.
مهسا جابر و محسن محمدسیفی
برخلاف اکثر ورزشکاران که اگر قصد ازدواج با یک ورزشکار دیگر را داشته باشند به سراغ هم رشتههای خود میروند، دو ورزشکار ایران از رشتههای مختلف با یکدیگر ازدواج کردهاند. مهسا جابر قایقران تیم روینگ بانوان ایران با محسن محمدسیفی عضو تیم ملی ووشو ازدواج کرده است.
علیرضا استکی و پریسا بهزادی
علیرضا استکی از قهرمانان سابق بوکس ایران است. او که در حال حاضر سرمربیگری تیم ملی جوانان ایران را برعهده دارد، با پریسا بهزادی عضو سابق تیم ملی دوومیدانی ایران ازدواج کرده است. بهزادی از رکورد داران قدیمی پرتاب وزنه ایران است که تا پیش از حضور لیلا رجبی، رکورد دار ایران در این ماده بود. او در حال حاضر نایب رئیس بانوان فدراسیون دوومیدانی است.
شهربانو منصوریان و امید نوابی
یکی از چهرههای مطرح ورزشهای رزمی بانوان در ایران، شهربانو منصوریان است. او و الهه، دو خواهری هستند که هر دو در تیم ملی ووشو ایران عضویت دارند. شهربانو با یک کشتیگیر ازدواج کرده تا در دوران متاهلی، مشکلی از نظر حضور در اردوها نداشته باشد و همسرش شرایط او را درک کند. شوهر منصوریان، امید نوابی است که البته جزو کشتیگیران مطرح ایران محسوب نمیشود.
به گزارش شبنم ها به نقل از خبر گزاری آنا، اتاق ۳۳ اورژانس زنان بیمارستان فارابی تهران چند ماهی است، محل بستری «سهیلا جورکش» دختر زیبایی است که پاییز سال گذشته قربانی اسیدپاشی زنجیرهای در اصفهان شد؛؛ اسیدپاشان جنجالی که معلوم نیست چرا هیچ وقت شناسایی نشدند. سهیلا که به خاطر از دست دادن توانایی بیناییاش حالا کارهای معمول را هم نمیتواند انجام دهد، میزبان ماست تا بر روی تخت بیمارستان با هم گفتوگو کنیم. او ورزشکار و دانشجوی رشته حقوق در دانشگاه اصفهان بود ولی چشمهایش طیف رنگهای پاییز را ندید. پاییز، زمستان، بهار، تابستان و دوباره پاییز دیگر برایش معنایی ندارد. بدنش هنوز بعد از سوختگی شدید با اسید میسوزد و هنوز هم نمیداند انگیزه اسیدپاش یا اسیدپاشهای ناشناس اصفهان چه بوده است؟
سهیلا درباره روز حادثه 9 مهر سال 93 می گوید: با دوستانم به استخر رفته بودم. راستش را بخواهید دیگر نمیخواستم به آن استخر بروم و به خودم گفته بودم این بار آخری است که به آن استخر میروم. همه دوستانم را رساندم خانههایشان و داشتم به خانه خودمان میرفتم که یک موتوری کنارم توقف کرد و بعد سوختم.
مرد موتوری کلاه کاسکت به سر داست او را به یاد نمیآورد. اسیدپاشی که هیچ کس او را به یاد نمیآورد.
سهیلا در لحظات اولیه روی دادن حادثه نمیدانسته چه بلایی سرش آمده است. او درباره تجربه خود از برخورد مردم میگوید : وقتی دوستم را در خیابان بزرگمهر به منزل رساندم و در حال مکالمه تلفنی با مادرم بودم ناگهان مرد موتورسواری در یک لحظه چیزی به صورتم پاشید که از بوی تعفن و شدت سوزش متوجه شدم اسید بوده است. از شدت سوزش فریاد میزدم «سوختم سوختم، اسید اسید» اما به خاطر تاریکی شب هیچکس متوجه من نشد و به دادم نرسید. به دنبال ماشینها میدویدم تا کمکی بگیرم اما تنها یک خودرو سفید که حتی مدل ماشین را به یاد ندارم، ایستاد و وقتی متوجه وضع من شد گازش را گرفت و رفت. در حالی که جیغ میزدم و کمک میخواستم لباسهایم را از تن در آوردم و کف خیابان دراز کشیدم، پیش خود فکر میکردم یا کف خیابان میمیرم و یا کسی به دادم میرسد. تا اینکه بالاخره مردم اطرافم جمع شدند اما بازهم هیچ کس قطره آبی روی صورتم نریخت و با اینکه این اتفاق در نزدیکی آتشنشانی رخ داده بود اما هیچ کس برای امدادرسانی کمکی نطلبید. کسی نمی دانست چه بکند! با اینکه چشمانم بینایی کمی داشت حرکت میکردم. لباسهایم را از تن در می آوردم. میسوختم. حتی در این حین چند بار به شمشادهای کنار خیابان برخوردم. زمین خوردم. زخمی شدم! خانمی بر سرم فریاد میکشید «خانم حجابت را رعایت کن، خجالت بکش، لباسهایت را بپوش، قیامت را چه میکنی» اما من میگفتم دارم میسوزم، اسید به من پاشیدند... او نمی فهمید! مردم پتویی دورم پیچیدند و مرا دوباره روی صندلیهای ماشین گذاشتند. صندلیها هم اسیدی بود کمرم هم از اسید سوخت! یک خانم پس از گذشت زمان زیادی خواست به روی صورتم آب بریزد پس از ۴۵ دقیقه آمبولانس اورژانس در محل حاضر شد و حتی آن خانم دلش نیامد آب را بریزد.
سهیلا، آرزو میکند همه این اتفاقات خواب باشد. چشمهایش سو سو میکند. انگار بخواهد از زیر آن خروار گوشت و پلکهای سوخته ما را ببیند. میگوید: بالاخره پس از گذشت زمانی طولانی مرا به بیمارستان کاوه اصفهان رساندند که در آنجا مرا کمی شستوشو دادند و گفتند مرخص هستی. حتی برای انتقال به یک بیمارستان دیگر ماشین اورژانس در محل موجود نبود و با ماشین داییام به مرکز دیگری منتقل شدم.
سهیلا تنها قربانی اسیدپاشی اصفهان نبود. زنان دیگری به صورت زنجیرهای قربانی همین شیوه شدهاند؛ اما دستگاههای امنیتی، قضایی و انتظامی هنوز ردی از این جنایت نیافته است. این پرسش سهیلا و همه دخترانی است که قربانی اسیدپاشی اصفهان هستند. سهیلا می گوید: آن شب از زور خستگی و گرسنگی فقط خوابیدم. روز بعد که برای انجام عکسبرداری، موهای سرم را تراشیدند و به آزمایشگاه بردند پرستاران با تعجب گفته بودند که هنوز باقیماندههای اسید در بین تارهای موی سرم وجود دارد. بالاخره برای ادامه درمان به تهران آمدم که در بیمارستان چمران نیز پس از گذشت دو روز رسیدگی لازم به چشمم من صورت نگرفت و نه قطرهای و نه شستوشویی و به جای اینکه به چشمم رسیدگی کنند، فقط به فکر سوختگیهای بدنم بودند.
خیاطی در اتاق عمل
خانم خیاطی در اتاق در حال گرفتن اندازه های بدن سهیلاست تا لباسهای مخصوص سوختگی را برایش بدوزد. لباسی که میخواهد مانع افزایش گوشتهای اضافه ناشی از سوختگی در بدن این دختر جوان شود. خیاط میگوید، لباس قبلی به خاطر اضافه شدن ۵ کیلو وزن و ۱۱ سانتی متر عرض بدن سهیلا دیگر قابل استفاده نیست. سهیلا شکایت میکند. او به خاطر استفاده از داروها و نشستنهای مکرر در بیمارستان گلهمند است و میگوید: در روز حادثه به دلم افتاده بود که از خانه خارج نشوم. چون حتی آن روز استخر رفتن برایم جذابیتی نداشت و قصد داشتم به دوستانم بگویم این آخرین جلسهای است که با آنان به استخر میروم اما با توجه به اینکه اعتماد به نفس کافی نداشتم برای اینکه دوستانم ناراحت نشوند و راجع به من قضاوت بدی نداشته باشند با آنها رفتم. اگر آن شب دوستم را به منزل نمیرساندم آن وقت شب در خیابان بزرگمهر نبودم. البته این دوست از روز اسیدپاشی تاکنون حتی یک بار تماس تلفنی و احوالپرسی با من نداشته است.
سهیلا جورکش از مسئولان و مقامات قضایی و امنیتی کشور میخواهد سریعتر به پرونده اسیدپاشیهای اصفهان و به پرونده خودش رسیدگی کنند و متهم یا متهمان را به مجازات اعمالش برسانند. حسن رحیمی دادستان اصفهان، 26 بهمن گفته است که وزیر کشور جلسات هفتگی برای پرونده اسیدپاشی اصفهان تشکیل می دهند اما هنوز متهمان دستگیر نشدهاند. او اما مثل دیگر مسئولان قضایی – انتظامی کشور تاکید کرد پیگیری سرنخها همچنان ادامه دارد !
سهیلا اما از دکتر حسن هاشمی، وزیر بهداشت، نیز گلهمند است. میگوید: نمیخواهم با گفتههایم دکتر هاشمی را ناراحت کنم اما من قبل از عمل ۵۰ درصد بینایی داشتم. پدرم و مادرم و حتی خود وزیر بهداشت را وقتی برای اولین بار به دیدنم آمدند با چشمانم میدیدم. چشم من خوب بود اما حالا میگویند فقط یک بار دیگر امکان عمل قرینه وجود دارد. تازه خدا میداند که آیا پس از عمل رگها پیوند بخورد یا خیر! حتی احتمال بروز عفونت نیز وجود دارد بر این اساس از وزیر بهداشت و مسئولان کشور میخواهم برای ادامه روند درمان به من اجازه خروج از کشور دهند. چون ممکن است در خارج از کشور روند درمانی بهتری را دنبال کنم.
سهیلا به گفتههای وزیر بهداشت اشاره میکند و میگوید: دکتر هاشمی به من گفت به وضع درمانی من رسیدگی میکند؛ حالا منتظرم ببینم چه کاری برای من انجام خواهند داد و اگر پزشکان کوتاهی نکنند می توانم بهتر شوم. نهایتا با درمان در خارج از کشور شاید کمی بهبود پیدا کنم و حداقل بتوانم جلوی پاهایم را ببینم.
دیدار سهیلا با قربانی اسیدپاشی دهدشت
سهیلا جورکش چندی قبل در بیمارستان مطهری با سیما افشاری قربانی اسیدپاشی در شهر دهدشت که همزمان با او بدنش سوخته بود، ملاقات و گفتوگو کرده است. او میگوید: روزی که در بیمارستان مطهری بستری بودم از صدای جیغهای مکرر یک دختر متوجه شدم که دختر دیگری مثل من قربانی اسیدپاشی شده است. از پرستارها خواستم کمکم کنند تا در بیمارستان به دیدنش بروم. سیما افشاری بود. من میدیدمش. به او گفتم سیما جان انشاءالله به زودی خوب میشوی. اما سیما به من گفت، چشمان تو میبیند اما من نمیبینم! در حالی که امروز این وضع برعکس شده و سیما به خاطر عمل جراحی که روی چشماهایش انجام شده است، میبیند و من دیگر نمیبینم!
سهیلا از مسئولان و مقامات ارشد کشور گلایه میکند و میگوید: دلم میخواست هیچ یک از این مسئولان به ملاقاتم نمیآمدند اما چشمانم بهتر میشد؛ هیچ کدام از این مقامات به دیدار سیما افشاری نرفتند و او امروز میبیند در حالی که من نمیبینم. وزیر بهداشت، معاون امور زنان ریاست جمهوری، بازیگران سینما و تلویزیون، رئیس سازمان محیط زیست و ... به دیدنم آمدند اما هیچ فایدهای برای بهبود من نداشت.
انجمنی برای قربانیان اسید پاشی
سهیلا راجع به ایجاد انجمن قربانیان اسیدپاشی در کشور میگوید: هر کدام از ما میتوانیم در کنار هم از تجربههای یکدیگر استفاده کنیم و با همدردی به هم کمک کنیم. چون هیچ کس حتی پدر و مادر و نزدیکترین اشخاص به ما نیز نمیتوانند آن لحظه را تصور و تجسم کنند. همیشه به مادرم میگویم دو دقیقه چشمهایت را ببند و حرکت کن اما آنان میتوانند و میدانند که لحظهای بعد خواهند دید در حالی که من از آینده خود بیخبرم.
پدر سهیلا میگوید جا و مکان مشخصی برای استقرار در تهران ندارم و حتی برخی شبها در ماشین میخوابم تا هزینهای بر دولت تحمیل نشود و دولت تصور نکند که ما قصد داریم موی دماغش باشیم. در منزل دوستانم میخوابم چون نمیخواستم آویزان دولت بشوم که فکر کنند میخواهم خود را تامین کنم. ما فقط به دنبال درمان چشمهای سهیلا هستیم.
بیش از ۲ ماه است که دخترش در بیمارستان فارابی بستری است. قبل از این حادثه وامهایی برای مسائل شغلی از بانک گرفته بودم اما پس از بروز این حادثه حتی نتوانستم یک روز کار کنم و اقساط بانک را پس بدهم و دوستانم جور مرا میکشند و این اقساط را پرداخت میکنند.
پدر سهیلا به حضور وزیربهداشت در بالین دخترش اشاره میکند و میگوید: پس از حضور دکتر هاشمی وزیر بهداشت و درمان متوجه شدیم که روند درمان سهیلا هیچ پیشرفتی که نداشت هیچ، تازه روند درمان پسرفت هم کرده است به طوری که طبق اسناد پزشکی موجود در پرونده ۵۰ درصد بینایی چشم چپ سهیلا نیز پس از عمل از دست رفت.
وی ادامه میدهد: تا کنون ۷مرتبه عمل جراحی به منظور رگرسانی و خونرسانی و پلکسازی روی چشمهای سهیلا انجام شده است و بر اساس گفته پزشکان باید ۳ ماه دیگر صبر کنیم. که می شود فروردین 94 تا عمل بعدی انجام شود و دکتر هاشمی میگوید، فقط یک بار دیگر امکان عمل بر روی قرنیه چشم چپ سهیلا وجود دارد.
پدر سهیلا میگفت: از دکتر هاشمی خواهش کردم و به دفتر ریاست جمهوری نیز نامه نوشتم تا با توجه به اینکه فقط یک بار امکان عمل قرنیه وجود دارد و چشم چپ دخترم نیز در شرایط بغرنج و اضطراری است برای ادامه روند درمان اجازه اعزام به خارج از کشور را بدهند زیرا دخترش به توجهات ویژه پزشکی نیازمند است.
دست تکان میدهد؛ نمی بیند.
صدای زنگ اتاق سهیلا به گوش میرسد پرستار میخواهد ملاقات را به پایان برسانم چون زمان آزمایشهای مجدد دختر جوان فرارسیده است. سهیلا با کمک پدر و مادر روی ویلچر مینشیند و برای ادامه آزمایشها جدید به سمت آزمایشگاه منتقل میشود. دست تکان میدهد ولی نمیبیند. از پلههای بیمارستان پایین میآیم و به حرفهای سهیلا فکر میکنم که می گفت: امروز جز سیاهی چیزی نمیبیند. قبل از این حادثه بیشتر آرزوهای من دنیایی بود، دوست داشتم به مال و ثروت برسم. سفرهای خارجی و مختلف داشته باشم با کسی که دوست دارم، ازدواج کنم در حالی که امروز فقط آرزو دارم یک بار دیگر بیناییام را بدست آورم. دوست دارم ببینم! چون برای من که آنقدر فعال بودم، واقعا دشوار است که کسی برای انجام سادهترین و ابتداییترین اقدامات روزانه دستم را بگیرد و مرا به دستشویی ببرد و یا حتی قاشق غذا به دهانم بگذارد اما با این حال به آینده امیدوارم و سعی دارم خوب شوم و دوباره زیباییهای دنیا را ببینم. احساس میکنم در گذشته انسان بسیار ناشکری بودم به طوری که با داشتن زندگی خوب، تندرستی و زیبایی همیشه ابراز نارضایتی میکردم اما امروز میخواهم خدا یک بار دیگر بینایی را به چشمانم باز گرداند تا فقط شکر گذارش باشم.
سلام روزتون بخير
عبور كردن از مسائلي كه بازدارنده در زندگي و اهداف است درسي بود كه از بزرگترها ياد گرفتم .
عزيزان ميدانم بعضي از شما سئوال و پرسشهايي بابت حواشي كه صحت نداشته از من داريد . پس براي شما ميگويم. و اين بزرگواري و متانت شما را محترم ميشمارم كه ديگر وقت گرانبها و ارزشمند خودتان را صرف حواشي و دغدغه هايي كه باعث ميشود از زندگي و اهدافتان دور شويد ، نكنيد
من مهناز افشار با آنچه بوده و خواهم بود با عشق بدون هيچگونه شرط و شروط كذب و ١٠ شاخه گل نرگس توسط آقاي ... عزيز به عقد همسرم درآمدم و افتخار ميكنم مردي در كنار من است كه براي در كنار من بودن ايستادگي كرد و انتخاب كرد و محافظ من شد . وشد پدر دخترم و شريك شادي و غمهايم .
ممنون از تك تك شما و متانت و صبوري كه كرديد .
پي نوشت : به احترام شما و زندگيم ديگر سئوالي در اين زمينه پاسخ نخواهم داد . وقتمان را صرف كارهايي بكنيم كه نتيجه بهتري داشته باشد و آرامش بياورد نه حرص و خشم و حتي درد .ممنونم
منبع:خبر گزاری آریا