20. بهمن 1396 - 14:05   |   کد مطلب: 20746
پیش از وقوع انقلاب اسلامی تحولات سیاسی داخل کشور به بازی‌های استعمارگرانه قدرت‌های بزرگ وابسته بود و نقش مردم مفهومی نداشت.
انقلاب اسلامی,امام خمینی(ره),دیکتاتوری,مردم سالاری دینی,shabnamha.ir,شبنم همدان,afkl ih,شبنم ها;

به گزارش شبنم همدان به نقل از باشگاه خبرنگاران جوان : پیش از وقوع انقلاب اسلامی، وضعیت سیاسی کشور پیش از آنکه منطبق با رخدادهای درونی و تغییرات ساختار داخلی باشد به سیاست خارجی و روابط با قدرت‌های بزرگ وابسته بود. لذا هرگونه تغییر در سطح نظام بین‌الملل، تاثیرات گسترده و عمیقی را بر وضعیت داخلی کشور داشت. این موضوع به‌ویژه در دوران پس از جنگ جهانی دوم و شروع جنگ سرد بین دو ابرقدرت آمریکا و شوروی تشدید شد، به طوری که با توجه به موقعیت ژئوپلتیک ایران در منطقه غرب آسیا، دامنه کُنش این دو ابرقدرت به عرصه داخلی ایران نیز کشیده شد و هر دو قدرت برای جلوگیری از  نفوذ دیگری، سعی در ایجاد سد نفوذی برای ممانعت از ورود طرف مقابل  در ایران داشتند. به عبارت بهتر، ایران با دارا بودن مولفه‌های راهبردی، برگ برنده‌ای بود که قدرت‌های آن روز در بازی استعمارگرانه خود می‌توانستند از این کشور بهره لازم را ببرند بدون آن‌که ملت کوچکترین نقشی در آینده خود داشته باشند.

در این میان اوضاع داخلی ایران نیز به گونه‌ای بود که زمینه مناسبی را برای حضور قدرت‌های بیگانه فراهم کرده بود. شاه ایران که پس از کودتای 28 مرداد سال 32، تخت و تاج خود را مدیون آمریکا می‌دانست، در عرصه تصمیم‌گیری توانایی هیچ‌گونه اقدام مستقلی را نداشت و این موضوع باعث شده بود که نه تنها مردم ایران به عنوان صاحبان اصلی کشور، نقشی در تحولات سرزمین خود نداشته باشند، بلکه ایران ماهیت سرزمینی بدون استقلال و آزادی را داشت که جزئی‌ترین مسائل حکومتی نیز با مشورت سفرای کشورهای غربی به خصوص آمریکا و انگلیس انجام می‌شد. 

*فقدان استقلال و وابستگی مفرط

فقدان مشروعیت سیاسی حکومت پهلوی در میان مردم شاخصه اصلی آن روزگار کشور بود. مولفه مشهود دیگر در فضای سیاسی آن سال‌ها، تجربه حکومت مصدق بود که  به‌عنوان نشانه‌هایی از استقلال‌طلبی ظهور پیدا کرد، اما بلافاصله از هم پاشید و نظم حاکم بر سیاست بین‌الملل و جنگ سرد، ایران را به یک کشور وابسته به کشورهای سرمایه‌داری مثل آمریکا تبدیل کرد. این وابستگی به‌ اندازه‌ای افراطی و از حد گذشته بود که خود کارگزاران رژیم طاغوت هم دکترین اجرا شده توسط محمدرضا شاه را در سیاست خارجی تبعیت کامل از دستورات آمریکا و انگلیس تعریف می‌کردند.

پس از کودتای 28 مرداد شاه جوان که پیش از این نسبت به پایه‌های حکومت خود نگران بود با اتکای کامل به یک قدرت خارجی سعی کرد سلطنت خود را احیا کند و همین امر در درجه نخست، استقلال عمل و قدرت تصمیم‌گیری را از او گرفت به طوری که مفهومی مانند استقلال و اعتماد به نفس ملی، همه فدای سلطنتی شد که مجبور بود برای بقای خودش تفکر استقلال‌خواهی و بیگانه‌ستیزی مردم را قربانی کند. 

برای روشن‌تر شدن موضوع وابستگی تمام‌عیار شاه به کاخ‌سفید و بی‌اختیاری در عرصه تصمیم‌گیری‌های کشور به چندین مولفه اشاره‌ می‌کنیم؛ لازم به‌ذکر است که با به اصطلاح ابقای سلطنت پهلوی این موارد از همان ابتدای حاکمیت شاه کلید زده شد؛

_ روی کارآمدن شاه با حمایت همه‌جانبه آمریکایی‌ها وانگلیسی‌ها بعد از سقوط پدرش

_حمایت آمریکا از رژیم طاغوت در مورد خروج نیروهای شوروی از ایران

_تحمیل نخست وزیران متعدد، ازسوی آمریکا و انگلیس به محمدرضا

_تحمیل رزم‌آرا هنگام بحران ملی شدن صنعت نفت

_کودتای 28 مرداد  1332 و بازگرداندن شاه از ایران گریخته به اریکه قدرت

_تحمیل نخست وزیری امینی در اوج بحران‌های سیاسی و اقتصادی در آخرین سال‌های دهه 30

_اجرای دکترین کِنِدی درمورد اصلاحاتی با عنوان انقلاب سفید

_اجرای دکترین نیکسون و ژاندارمی منطقه و همراهی با دکترین حقوق بشر کارتر

وابستگی شاه به مقامات غربی و به‌ویژه آمریکا به‌قدری مشهود و نخ‌نما شده بود که ژنرال هایزر در این‌باره می‌گوید: "فکر نمی‌کنم کسی شاه را بشناسد و احترام و وفاداری او را نسبت به آمریکا مورد شک و تردید قرار دهد".

همین امر موجب شده بود تا مردم با حکومت احساس بیگانگی کرده و به نوعی حکومت پهلوی را جدا از خود و توده‌های مختلف ملت ببینند. تحمیل خواسته قدرت‌های خارجی برای تامین منافع سیاسی و اقتصادیشان موجب شده بود نامی از مردم حتی به‌صورت نمایشی هم وجود نداشته باشد. کم‌رنگ بودن نقش  مردم در تعیین سرنوشت کشورشان به قدری واضح بود که حتی جابه جایی شاهان پهلوی نیز به صورت خبر به گوش آنها می‌رسید و همه منتظر بودند دلیلی بیرونی  برای این جابه‌جایی پیدا کنند. 

 در این میان محمد رضا پهلوی  چنان در غرب‌زدگی پیش رفته بود که ایدئولوژی حکومتش را منطبق با ایدئولوژی بلوک غرب اعلام کرد و معتقد بود که "ایران از لحاظ ایدئولوژی به اردوگاه قدرت‌های دموکراتیک غربی وابسته است." او این پندار باطل را تا پایان عمر به‌همراه داشت، به‌طوری‌که در لحظات واپسین روزهای حیاتش می‌نویسد: پس از سی‌وهفت سال سلطنت خیال می‌کردم ایران را از چنین بلاهایی رهانیده و سیستمی غربی را بنیادین کرده‌ام. در حالی که حتی کم‌ترین نمودی از لیبرال دموکراسی در دیکتاتوری او  مشاهده نمی شد، دولت‌های غربی این داعیه را داشتند که مردم ایران در صحنه سیاسی حضور دارند و حاکمانشان را خودشان انتخاب می‌کنند، بنابراین نسبت شاه با لیبرال دموکراسی به نظر وصله ناجوری  محسوب می شد.

* خیزش برای استقلال 

مردم ایران  شاهد چنین وضعیتی بودند و با مرور تاریخ را در ذهن خود، و به این نتیجه رسیدند اگر می خواهند عزت نفس و اعتماد به نفسشان برگردد باید جلوی چنین وابستگی‌هایی را گرفته و خود زمام امور کشورشان را بر عهده بگیرند. البته مبارزه با نفوذ بیگانگان در ایران به پایان سده نوزدهم و رویارویی علمای دینی با امتیاز رویترز باز می‌گردد. این بدبینی و مخالفت سابقه‌دار با نفوذ خارجی در ایران، پس از کودتای 28 مرداد 1332 و جایگزینی آمریکا به جای انگلیس ادامه یافت و در انقلاب 1357 به اوج خود رسید و در  نهایت کاپیتولاسیونی که دین اسلام و کشور را به قهقرا می‌برد، ضربه پایانی را بر پیکر سلسه پهلوی زد. روح کاپیتولاسیون در واقع حاکمیت آمریکا بر ایران بود و به همین علت بود که امام‌ (ره) از این مصوبه به عنوان «سند بردگی» یاد کردند.

در واقع امام راحل (ره) برای مقابله با سناریوهای غربی که هدفشان به بند کشیدن دائمی ملت ایران بود، توانستند تمام توان مردم را برای رسیدن به خواسته‌هایشان تجمیع کند. ایشان با سخنرانی‌های روشنگرانه خود ابتدا به نصحیت شاه مخلوع پرداخت اما زمانی که دید وی گوش شنوایی برای پند و اندرزهای عالمانه ندارد راه مبارزه و بسیج مردم را در پیش گرفت تا کشور را از بند وابستگی و جهالت آزاد کند و استقلال عمل را برای مردم به ارمغان بیاورد. آنچه که پیش از همه برای یک کشور درد‌ناک است وابستگی سیاسی است  که موجب می شود سایر بخش ها نیز تحت تاثیر آن قرار گیرند.

مبارزات  علیه رژیم شاهنشاهی به  پیروزی در بهمن سال 57  منتهی شد به طوری که  مردم ایران پس از چند دهه وابستگی و بی‌اختیاری طعم استقلال و آزادی  را چشیدند. با انقلابی که رخ داده بود مردم مالک کشور و تعیین کننده سرنوشت خود شده بودند. در این رابطه رهبر معظم انقلاب  در مهر 1396 در دیدار با نخبگان فرمودند: «بایستی وابستگی را از بین ببریم. البتّه وابستگی، وابستگی سیاسی، اقتصادی، فرهنگی -همه‌جور- است؛ [امّا] اساسش، وابستگی سیاسی است. در درجه‌ی اوّل، وابستگی‌های سیاسی است که بقیّه‌ی چیزها را فراهم می‌کند. خب وابستگی سیاسی موجب می‌شود که طبعاً فرهنگ هم نفوذ کند، اقتصاد هم نفوذ کند و در همه‌ی بخش‌ها وابستگی به‌ وجود بیاید، حتّی در بخش امنیّت؛ کما اینکه در دوران طاغوت این‌جوری بود. در بخش امنیّت هم وابسته بودیم، در بخش اقتصاد که به‌طریق‌‌اولیٰ، در بخش فرهنگ همین‌جور. خب وابستگی سیاسی به برکت انقلاب از بین رفت؛ [امّا رهایی از] وابستگی‌های دیگر دشوار و سخت است؛ تلاش می‌خواهد. این حرفی نیست که من امروز بزنم، من زمان ریاست جمهوری در خطبه‌ی نمازجمعه این حرف را زدم، که وابستگی سیاسی‌ ما از بین رفت، الحمدلله نجات پیدا کردیم امّا وابسته‌ایم؛ ازلحاظ اقتصادی وابسته‌ایم، از لحاظ فرهنگی وابسته‌ایم؛ باید فکر کنیم روی این زمینه. وابستگی بیچارگی می‌آورد.»

همچنین رهبر معظم انقلاب در مرداد سال 1392 به این موضوع اشاره کرده‌اند که، "اینکه در نظام مقدس جمهوری اسلامی، قدرت اجرائی، با متانت، با آرامش، با صفا و صمیمیت، بین خدمتگزاران نظام دست‌به‌دست می‌شود، یک پدیده‌ی بسیار ارزشمند و مهمی است؛ این پدیده ناشی است از مردم سالاری اسلامی که امام بزرگوار ما با درایت خود، با حکمت خود، آن را اساس کار نظام جمهوری اسلامی قرار دادند. کار دست مردم است، انتخاب در اختیار مردم است و محور و مدار کارها هم اسلام عزیز است؛ مردم‌سالاری اسلامی. ملت ما تا قبل از انقلاب اسلامی مزه‌ی حاکمیت مردم را نچشیده بود. از اعلام مشروطیت در ایران تا سالی که انقلاب پیروز شد، هفتادوپنج سال طول کشید؛ از این هفتادوپنج سال، پنجاه‌وپنج سال دیکتاتوری خاندان پهلوی بود؛ دیکتاتورىِ خشن و وابسته به قدرت‌های جهانی؛ یعنی اول به انگلیس، بعد به آمریکا.  بدون ملاحظه‌ی خواست مردم، در این پنجاه‌وپنج سال، زمام امور کشور در دست انسانهائی قرار گرفت که نه به سرنوشت این ملت، نه به منافع این ملت  نه به عظمت و شکوه و عزت کشور  اعتنائی نداشتند و به منافع شخصی خود و منافع قدرت‌هائی که از آنها حمایت می‌کردند، دلبسته بودند. بیست سال قبل از آن هم کشور دچار هرج و مرج بود.

یعنی از آغاز دوران مشروطیت تا انقلاب اسلامی، بجز یک فرصتِ حدود دو ساله‌ای در این میان ،که یک دولت ملىِ ضعیفی تشکیل شده بود - که این هم با توطئه‌ی مشترک انگلیس و آمریکا از بین رفت - بقیه‌ی این مدت، تمام به استبداد و دیکتاتوری گذشت. مزه‌ی مردم‌سالاری را مردم در جمهوری اسلامی چشیدند. از آغاز پیروزی انقلاب تا امروز، در همه‌ی مسائل مهم، در همه‌ی مسئولیت‌های اساسی کشور، مردم بودند که نقش ایفا کردند. یازده بار انتخابات ریاست جمهوری، نُه بار انتخابات مجلس شورای اسلامی، چند بار انتخابات مجلس خبرگان و شوراها؛ یعنی در این سی‌وچهار سال، تقریباً هر سال یک انتخابات انجام گرفته است. مردم احساس میکنند که بر سرنوشت خود در مدیریت کشور و در برنامه‌های کلان کشور، آنها هستند که تصمیم‌گیرند و نظارت می‌کنند و عمل می‌کنند؛ این مردم‌سالاری دینی است.

یکی از خصوصیات این مردم‌سالاری این است که رابطه‌ی مردم و مسئولان به صِرف رابطه‌ی قانونی منحصر نمی‌شود؛ بلکه علاوه بر آن، رابطه‌ی عاطفی و ایمانی است؛ که ناشی از اعتقادات مردم، ناشی از بینش دینی مردم، ناشی از تعهد مردم به مبانی و اصول انقلاب است. این چیزی است که در دنیا ما نظیری برایش نمی‌شناسیم، که رابطه‌ی مردم با مسئولین، یک چنین رابطه‌ی مستحکمِ عاطفی و ایمانی و نشانه‌ی پایبندی به مبانی باشد؛ و همین است که مسئولین را هدایت میکند."

 مردم سالاری دینی چیست؟

یکی از مهم‌ترین ابتکارات حضرت امام خمینی (ره) شجاعت ایشان در ساخت مفاهیم بدیع بود. ایشان در پی تعریف مفاهیم تازه، مناسب و کارآمد ملت در شرایط روز بوده‌اند. یکی از این مفاهیم عبارت جمهوری اسلامی بود. حضرت امام خمینی (ره) با تاکید بر دموکراسی و گره زدن مردم‌سالاری  به  اسلام، حکومتی را پایه گذاری کردند که توانسته به عنوان الگوی حکومتی مردمی و در عین حال نشات گرفته از شریعت مقدس اسلام، امروز به‌عنوان نمونه‌ای موفق در عرصه حاکمیتی و مدیریت سیاسی دنیا تلقی شود.

از دیدگاه امام خمینی(ره) جوهره اصلی اینکه مردم سالاری در جامعه اسلامی پذیرفته شود این است که سالار بودن یعنی ولایت داشتن، یعنی صاحب نفوذ بودن. اما نکته مهم این است که در نظام اسلامی مردم صاحب نفوذ هستند، اما نفوذ و اراده و ولایت مردم در یک نظام جامعی شکل می‌گیرد که بالا‌تر از ولایت مردم، ولایت ولی فقیه است و بالا‌تر از آن ولایت معصومین (ع) و بالا‌تر از آن ولایت خدای متعال قرار دارد. این‌ها در پیوند باهم معنا پیدا می‌کنند، به همین دلیل مردم‌سالاری معنا دارد؛ اما معنای آن استقلال ولایت مردم از ولایت حقه الهی نیست بلکه به معنای مسئولیت پذیری مردم در جریان ولایت الهی است. از یک سو می‌فرمایند مردم ولی نعمت ما هستند یا میزان رأی ملت است.

و در ادامه متذکر می شوند که پشتیبان ولایت فقیه باشید تا مملکت شما آسیب نبیند و این نشان دهنده آن است که برای ولایت فقیه جایگاه ویژه‌ای در سرپرستی جامعه قائل هستند و مردم را موظف به تبعیت از ولی فقیه می‌دانند. بنابراین ولی فقیه در خدمت به مردم و برای رشد دادن آنها تلاش می‌کند و در مقابل مردم هم مسئولیت دارند تا همراهی کنند و حمایت کنند در آنچه که در جامعه اتفاق می‌افتد در عین حال  ولی فقیه هم حافظ ارزش‌های اسلامی در جامعه است.

اما در تفاوت بین دموکراسی غربی و مردم سالاری دینی باید گفت مهم‌ترین تفاوت  مربوط به وجود ولایت فقیه  به عنوان ستون یک جامعه دینی است، اما جریان ولایت یک غایتی را هم دنبال می‌کند. ولایت خدای متعال و در امتداد آن ولایت معصوم،  هدف اصلی این جامعه در مقایسه با جامعه غربی است، در حالی که هدف در جامعه غیراسلامی رفاه و توسعه لذت است، حتی زمانی که بحث معنویت مطرح می‌شود، در سایه امنیت و توسعه رفاه  مادی معنا پیدا می کند. اما  در نظام اسلامی  در حالی که   توسعه مادی مورد توجه قرار می‌گیرد، اما این توسعه  در خدمت اعتلای کرامت انسانی و پیشرفت و تعالی جامعه است.

 مهم ترین شاخص مردم سالاری دینی از دیدگاه حضرت امام بر مشارکت حداکثری مردم در صحنه‌های مختلف  بود که نمود این موضوع را در دعوت حضرت امام برای حضور در انتخابات‌ مشاهده می شود. البته حضور مردم فقط منحصر به انتخابات‌ها نیست و حضرت امام نیز در صحنه‌های مختلف مثل جبهه‌های جنگ یا صحنه‌های فرهنگی مثل بسیج دعوت به حضور مردم می‌کردند. به همین خاطر به نظر می‌آید امام به دنبال حضور مردم در صحنه‌های مختلف بودند، این همان چیزی بود که مردم پیش از این تشنه آن بودند، یعنی استقلال عمل و حس مالکیت بر سرنوشت و سرزمین.

 *سخن آخر

 مفهوم دموکراسی و مردم سالاری در بیانات امام به دو شکل به کار گرفته شده است: نخست، دموکراسی مطلوب و مثبت و دیگری، دموکراسی نامطلوب و به تعبیر امام، غیر حقیقی و جعلی که در مغرب زمین بنا نهاده شده و طبق نظر ایشان اساساً دموکراسی نیست. ویژگی ها و شاخصه های دموکراسی و مردم سالاری مطلوب  از نظر حضرت امام عبارتند از:

مخالفت با استبداد و دیکتاتوری از جمله صفات محوری حکومت پهلوی است و بر همین اساس، حضرت امام تحقق مردم سالاری در ایران را منوط به زوال نظام شاهنشاهی دانسته‌اند.

_تأمین و حفظ آزادی: حضرت امام  مشخصاً به دو نوع از آزادی موجود در دموکراسی مطلوب خود اشاره کرده‌اند. نخستین آزادی مدنظر ایشان را می توان، آزادی در مشارکت سیاسی دانست. آزادی بیان و عقیده دومین نوع آزادی است که حضرت امام، دموکراسی مطلوب خویش را بانی و حافظ آن معرفی کرده‌اند: «در اسلام، دموکراسى مندرج است و مردم آزادند در اسلام، هم در بیان عقاید و هم در اعمال‏.» (صحیفه امام، ج‏5، ص: 468)،پیوند با استقلال،عدالت خواهی، نشئت گرفته از اسلام است. 

حالا با گذشت تقریبا 39 سال از انقلاب اسللامی ایران، با وجود فراز و نشیب‌های زیاد مردم هم‌چنان مسیر دموکراسی را قدم به قدم آموخته اند و ادامه می دهند. این امر در حالی است که  تبلیغات زیادی از سوی  دشمنان برای زیر سوال بردن این رویکرد موفق ملت ایران صورت گرفته است، تبلیغاتی مبنی بر اینکه دموکراسی و آزادی در ایران وجود ندارد و با همین هدف هر ساله در هنگام انتخابات  شبکه‌های معاند شروع به دروغ پراکنی‌های گسترده علیه انتخابات کرده و مردم را به عدم شرکت در آن تشویق می‌کنند. نکته جالب این است که ایران در حالی از سوی دولت‌های غربی محکوم به نقض آزادی و دموکراسی می‌شود که در همسایگی‌‌اش کشورهایی با حاکمیت قبیله‌ای و پادشاهی قرار دارند. کشورهایی که حتی مردم آن‌ها برای یکبار هم که شده صندوق اخذ رای را لمس نکرده و حضور در صف انتخابات را به‌چشم ندیده‌اند.

انتهای پیام/ص

 

دیدگاه شما

آخرین اخبار