به گزارش شبنم همدان به نقل از جام جم : کتاب یکی از ابزارهای غنی و باشعوری است که میتواند دنیای تخیل بچهها را عمق و جهت دهد.
برای همین است که اهالی فرهنگ و هنر و کارشناسان حوزه انسانشناسی و روانشناسی تاکید میکنند برای بچهها کتاب بخوانید و آنها را تشویق به مطالعه کنید.
برای ایجاد این عادت در بچهها، کتاب خوب مثل خوراکی خوب و لذیذی است که کودکان با انگیزه زیاد به سمت آن میروند.
با طاهره ایبد، نویسنده کودک و نوجوان همصحبت شدیم تا از دنیای کودکی خودش و ادبیات کودک و نوجوان برایمان بگوید؛ نویسندهای که در کارنامه خود آثاری چون حسنک کجایی، آخرین نامه، دوره گردون، بچههای عاشورایی، شیشههای شکسته، ماه من ماه او و... را دارد و جوایزی مثل جایزه کتاب سال پایداری و جایزه دوسالانه کتاب کودک و نوجوان و... را از آن خود کرده است. او جزو هیات داوران جوایزی مانند جایزه غنیپور نیز بوده است.
متولد شب چله در شیراز هستید، بهاصطلاح« آنچه همه خوبان دارند، تو تنها داری» شب یلدا و شیراز و ...
تولدم در شب یلدا کمی جای تردید دارد! راستش مادرم دقیقا یادش نیست که من کی به دنیا آمدهام! شناسنامهام برای اول مهر است، اما مادرم میگوید دی ماه به دنیا آمدهام. توی خانواده برای اینکه تولدم تاریخ مشخصی داشته باشد، گفتند تولدم را شب یلدا قرار بدهند که از سردرگمی دربیاییم!
یعنی مادرتان واقعا یادش نمانده شما بچه پاییز هستید یا زمستان؟
مادرم 9 بچه به دنیا آورده، اما جالب اینجاست که فقط تاریخ تولد من را یادش نمانده !
بچه چندم هستید؟
بچه ششم!
جنوبیها معمولا خانوادههای شلوغی دارند و به اصطلاح پر اولادند، این خانواده بزرگ تاثیری در نویسندهشدن شما داشت؟
بخشی به ژن بستگی دارد که نوشتن باید در ذات تو باشد و بخشی از آن هم به محیط اطراف بستگی دارد. خانواده در تجربهاندوزی خیلی موثر بود. ما خانواده شلوغ و پر رفتوآمدی بودیم، ارتباطمان با فامیل خیلی زیاد بود. مسلما این باعث شد که من شناخت بیشتری نسبت به پیرامون و آدمهای اطرافم بهدست آورم. بچه شیرازم و شیراز آن زمان با شیراز اکنون خیلی فرق داشت. شیراز فضای بازتری داشت و رودخانه بزرگی که از پشت خانه ما رد میشد، همیشه پر آب بود. ما در بهار و تابستان به آب میزدیم و از رودخانه رد میشدیم و به آن طرف میرفتیم تا به باغوحش، باغ ملی و حافظیه و... برویم، مسلما چنین تجربههایی، به نویسنده در فضاسازی و شخصیتپردازی کمک میکند.
شاید به همین دلیل است که چنین داستانهایی برای مخاطب جذابتر است و همذاتپنداری او را بر میانگیزد؟
بله! داستان بشدت نیاز به ارتباط با مردم و شناخت آدمهای دیگر دارد. داستان به اجتماع وابسته است، وقتی نویسنده با مردم و اجتماع نزدیکتر است، داستان عمق بیشتری پیدا میکند و همه چیز واقعیتر جلوه میکند چون همه جزئیات داستان ریشه در تجربیات خود نویسنده دارد. زمانی که تجربه وجود داشته باشد، تخیل هم شکل منطقیتری به خود میگیرد.
کتابی دارید به نام «حسنک کجایی» این همان شبه داستانی است که در کتابهای درسی هم بود؟
حسنک کجایی داستان طنزی است که شروع و شخصیت اصلی داستان همان حسنک کتابهای درسی است اما ماجرای داستان به شکل طنز و جور دیگری پیش میرود.
داستانهایی مانند حسنک کجایی به نوعی حس مسئولیتپذیری را در بچهها تقویت میکرد، آیا داستانهای کودک باید چنین هدفی را دنبال کند؟
من زمانی که داستان مینویسم از همان ابتدا برنامهریزی نمیکنم که مثلا چنین پیامی را به خواننده منتقل کنم، شاید در ابتدای شروع کار نویسندگی چنین روشی داشته باشی و تصمیم بگیری پیامی را به خواننده منتقل کنی اما بعد از سالها تجربه نویسنده ذهن و قلم خود را باز میگذارد تا داستانش چند بُعدی شود؛ پیامی را منتقل کند یا نقدی بر اتفاقی داشته باشد و... به قول رونالد بالت، مضمون در جمله به جمله روایت تنیده میشود. بهنظرم اگر اثر قوی باشد، هر خوانندهای برداشت خود را از داستان خواهد داشت.
به نظرتان لازم نیست نویسندهها، ذهن بچهها را جهتدهی کنند مثل کاری که مجموعه داستان های فسقلیها که داستانهای خارجی را شامل میشود، انجام میدهد؟
گروههای سنی مختلف نیازهای متفاوتی دارند، نویسنده باید متوجه این نکته باشد که برای چه گروه سنی مینویسد. الان علم روانشناسی آنقدر پیشرفت کرده که به ما میگوید هر سنی به چه محتوایی نیاز دارد و آن محتوا چه تاثیری بر مخاطب حتی کودک یکساله و دو ساله میتواند داشته باشد.حتما باید نیاز مخاطب در نظر گرفته شود و آنقدر جاذبه داشته باشد که خواننده را جذب کند. نویسنده اگر در کارش تبحر داشته باشد، دیدگاه خود نسبت به هستی و جهان را در اثرش منعکس میکند و هوشیار و آگاه دست به قلم میشود. متاسفانه در برخی آثار تالیفی ما این آگاهی دیده نمیشود و نویسنده به بهانه نوشتن برای کودک و نوجوان فقط از تخیل فانتزی خود استفاده میکند.
میگویند اگر میخواهیم نسل آینده کتابخوان شود باید پدر و مادرها کتاب بهدست بگیرند تا فرزندان این رفتار آنها را بیاموزند. شما به عنوان یک نویسنده برای والدین چه نقشی در این زمینه در نظر میگیرید؟
نقش والدین بسیار مهم است. بچه از دوره نوزادی تا دو سالگی نوع نقش پدر و مادر را در ذهن خود ثبت میکند. اگر بچهای پدر و مادر خود را در این دوره در حال مطالعه ببیند زمانی که به سنی میرسد که یاد میگیرد کتاب بخواند، امکان ندارد کتاب را از خودش جدا کند.اگر در کشورهای دنیا نرخ مطالعه بالاست به این دلیل است که زیرساختها درست چیده شده و بچهها از همان خردسالی با کتاب آشنا شدهاند.وقتی زیربنا درست باشد دیگر لازم نیست نوجوانان و جوانان را با هزار تمهید به سمت کتابخوانی هل داد. به نظرم بهترین کار این است که والدین وقت بگذارند و هر شب دست کم یک داستان کوتاه برای بچهها بخوانند یا درباره یک کتاب با کودکان خود صحبت کنند. البته نقش صداوسیما و آموزش و پرورش را در اینباره نمیتوان نادیده گرفت. این دو بهاندازه خانواده در کتابخوان کردن بچهها موثر هستند.
انتهای پیام/ص
دیدگاه شما