22. فروردين 1394 - 12:38   |   کد مطلب: 5512
خانم سیده فاطمه ربانی حسینی، مادر طلبه مجاهد شهید سید مصطفی الحسینی در روز مادر از فرزند خود برایمان می گوید.
گفتگو با مادر اولین شهید بیداری اسلامی

به گزارش شبنم ها به نقل از صبح الوند، شهید حجت الاسلام سید مصطفی الحسینی که لقب سردار بیداری اسلامی را دارد، یکی از جوانان مؤمن، انقلابی و پرشور دارالمومنین همدان بود که در این شهر همچون ستاره ای درخشید و در راه پیروزی انقلاب از هیچ تلاش و کوشش و مجاهدتی دریغ نکرد و چند صباحی را هم در کشورهای مختلف اسلامی به مبارزه پرداخت و سرانجام تنها یک سال طعم شیرین انقلاب را چشید و در 13 دی ماه 1358 مصادف با اربعین سالار شهیدان به شهادت رسید.

به مناسبت روز مادر گفتگویی خواندنی با خانم سیده فاطمه ربانی حسینی، مادر طلبه مجاهد شهید سید مصطفی الحسینی و خواهر جانباز شهید سید جلال الحسینی فرصت را غنیمت شمردیم و گفتگوى کوتاهى را با ایشان به انجام رساندیم.

 

*خانم حسینی، ضمن تشکر از شما، لطفا از خودتان و زمان تولد فرزند شهیدتان براى ما بگویید:

بنام خدا من فاطمه ربانی مادر شهید سید مصطفی الحسینی هستم، سید مصطفی اولین فرزند زندگی مشترک ما و پدر ایشان مرحوم سید علی آقا الحسینی بود.

سال ۱۳۳۳ بود که خدا او را به ما داد. زمانی که مصطفی متولد شد ما در محله ی بنه بازار همدان که به مسجد آقای آخوند ملا علی می رسید، بودیم. در آن جا روز پنجم عید بود که مصطفی متولد شد.

اسمش رو هم عمو محمدش انتخاب کرد گفت که اسم من محمد هست این هم مصطفی می شود. دومین و آخرین فرزندم منیر السادات در سال ۱۳۳۵ به دنیا آمد.

*چطور شد که از همان اوان کودکى با اسلام و قرآن آشنا شد؟

بعد از تولد مصطفی تا سن پنج سالگی من کم کم از سوره های قرآن را آهسته آهسته به او آموزش می دادم که یاد بگیرد؛ بسم الله و حمد و سوره را خوب بخواند. بعدا که یاد گرفت او را به مکتب گذاشتم تا برود و قرآن بخواند، خودم از اول تا آخر سوره ی یس را به او درس دادم.

بعد از این که مصطفی به سن ۷-۸ سالگی رسید من در حیاط خودمان که خیلی بزرگ بود تکیه گاهی درست می کردم و در آن بچه های ۶ تا۱۰ ساله را جمع می کردم و به آن ها چائی و نخود کشمش هم می دادم که دلگرم بشوند و بیایند بعد خودم برای آنها اشعار و مدح اهل بیت رو می خوندم و آنها رو آموزش می دادم.

مصطفی کودکی اش را در هیئت ها و تکایا گذراند. به این شکل ازاول محرم تا دهم محرم برنامه منظمی داشتیم. به یاد ندارم هیچ وقت مصطفی توی کوچه رفته و اوقاتش را با بازی بچه ها بدون هدف سپری کرده باشد. جای مصطفی یا در مکتب خانه ها بود یا در مجالس روضه خوانی، نماز خواندن را هم خودم یادش دادم. ازکودکی وقتی قرآن می خواند خودش را موظف می دانست تا معنی اش را هم بخواند.

*لطفا درباره فعالیتهای انقلابی وی برای توضیح بدهید:

در سرای گلشن در بازار همدان کلاس قرآن دایر کرده بود و در کلاس قرآن و کتابفروشی جوانان انقلابی را جمع میکرد. یک نسخه رساله حضرت امام(ره) را از نجف آورده بود که هنوز هم به یادگار دارم گفتم مامان جان چطور می ری به نجف؟ گفت: من می رم خرمشهر بعد از اونجا به عراق میرم.

اعلامیه ها را مچاله می کرد و داخل دستکش خود قرار می داد و در منزل آن ها را روی سینی صاف می کرد و از روی آن ها می نوشت و پخش می کرد گاهی اوقات دخترم نیز کمک می کرد و بعضی وقتها آن ها را به قم می برد برای آیت الله گلپایگانی و آیت الله مرعشی نجفی. مصطفی رفقائی هم داشت که مبارزه می کردند که بسیاری از آنها به شهادت رسیدند از جمله شهید تقی بهمنی ، شهید خضریان ، شهید فراهانی و..

*از تحصیل وى در حوزه علمیه بگویید؟

با تشویق ها و راهنمائی های آیت الله فاضلیان امام جمعه معظم ملایر که بعد از آیت الله آقای آخوند ملا علی همدانی و دیگر بزرگان با آنها رفت و آمد داشت با سختی و تلاش زیادی به قم رفت و در انقلابی ترین مدرسه علمیه وقت یعنی مدرسه حقانی ثبت نام کرد و مشغول تحصیل شد و در آنجا با بزرگان زیادی رابطه داشت و چند سالی در قم بود. حتی زمانی که آیت الله جنتی در اطراف همدان تبعید بود با ایشان هم در ارتباط بود و با دوستان مبارزش به خدمت ایشان می رفتند.

* در مورد فعالیت های ایشان در خارج از کشور برایمان بگویید:

مصطفی چند سال خارج از ایران با حکومت شاه مبارزه کرد بعد از بازگشت به ایران به قم رفت و خدمت حضرت امام(ره) رسید. عشق زیادی به امام و انقلاب داشت و تمام وقتش را به انقلاب اختصاص داده بود.

طوری که بعد از پنج سال که در خارج از کشور در کشورهای مختلف از جمله پاکستان ، افغانستان، لبنان ، سریلانکا ؛ عراق ، ترکیه ، سوریه و ... به مبارزه گذرانده بود، بدون فاصله خود را به ایران رسانده و مشغول خدمت بود. همچنین بنا بر اسناد بر جای مانده ، ایشان در ۱۷ کشور اسلامی به فعالیت تبلیغی و مبارزاتی مشغول بوده و از یاران و. دوستان نزدیک مرحوم احمد شاه مسعود در افغانستان و شهید چمران بوده اند که سرانجام در حادثه ای مشکوک به شهادت رسید.

به روح پاک شهید مجاهد، اولین شهید بیداری اسلامی، شهید سید مصطفی الحسینی درود مى فرستیم و براى شما مادر فداکار و عزیزش آرزوى موفقیت داریم و از شرکت شما در این گفتگو سپاسگزاریم.

نامه ای از این شهید بزگوار که خطاب به خانواده خود:

بسم الله الرحمن الرحیم
حضور محترم خانواده گرامی
پس از تقدیم سلام ،سلامتی ، اخلاص، آگاهی و هوشیاری شما را از درگاه خداوند مستضعفان خواهان وخواستارم واگر از حالات اینجانب خواسته باشید بحمدالله به خیر و سلامت هستم و به دعا گویی شما مشغول هستم. من الان در پاکستان هستم.

به خدا قسم راهی راکه انتخاب کرده ام به جز راه الله نیست و از روی اشتیاق به بهشت و یا ترس از دوزخ نیست. فقط به خاطر خدا واسلام عزیز است و برای اینکه شاید توانسته باشم رضای حق تعالی را به جای آورم از تمامی جان ومال وعزیز ترین کسانم گذشتم.

و اما ای برادران و خواهران در زمانی به سر می بریم که از هر سو کفار و منافقین برای نابودی اسلام عزیز دست به دست هم داده و از هرگونه جنایتی دریغی ندارند واین وظیفه سنگین بر دوش ماست واگر خدای ناکرده کمی غفلت کنیم به اسلام عزیز ضربه خواهند زند. پس دست به دست هم دهیم و با پیروی از خط ولایت فقیه، اسلام عزیز را یاری کنیم.

بار پروردگارا انقلاب ما را به انقلاب امام مهدی(عج)متصل گردان.
مهدی از تمام بلیات حفظ بفرما. خداوندا تو رابه عظمتت قسم می دهم خمینی را تا انقلاب

خداوندا تمام آنهایی که برای اسلام زحمت می کشند از تمام گزند های روزگار حفظ فرما.
خداوندا تمام شهدای ما را با شهدای صدر اسلام محشور بفرما
.
آمین یارب العالمین والسلام علی من اتبع الهدی
خداوند حافظ و نگهدار شما.

عبدالله...
۱۳۵۷-پاکستان

قطعه شهری از شهید مبارز سید مصطفی الحسینی

من.....تو.....او

من آن انسان تنهایم / من آن آزاده آگاه / واو آن ناظر مطلق

وتو آن انسان تنهایی

که در این عالم بی چون و چند / سرگشته حیران میباشی

برای لقمه نانی

که از بهرش هزاران خلق می خندند / هزاران خلق می گریند

تو آن انسان تنهایی

که از بهر خودت هر چیز را نابود میخواهی

به دزدی و بغارت / بتاریکی و ظلمت / به بی عدلی وذلت / به پستی و به خفت

به این نامردمی ها تن در دادی / و او آن ناظر مطلق عرض و سما

من آن انسان تنهایم

که در تاریخ نامم / چو فرعون چو نمرود ها / چو هارون و چو مامون ها

...

ولی من ای برادر / راهی دیگر پی گیر و مقصدی دیگر

...

رهی چون راه ابراهیم(ع)

رهی که موسی (ع) / و عیسی(ع) / و احمد(ع) پیمودند

ره آزاد و آزادگان

ره عمار / ره میثم / ره مقداد / ره سلمان / ره آزاده ای همچون ابوذر

ره آن یکه تاز وادی آزادگی

که با خون خود و فرزند و یارانش

نهال دین را سیراب گردانید

دیدگاه شما

آخرین اخبار