به گزارششبنم ها به نقل از جام نیوز، یک جامعهشناس میگوید "افراد در جامعه امروز، تعاملاتی فراتر از روابط محلی، قومی و طایفهای با یکدیگر پیدا کردهاند. آشنایی و تعامل با همکاران، دوستان، افراد حاضر در محل تحصیل و... امروز جای تعاملات قومی، همسایگی و خویشاوندی را گرفته و در نتیجه راههای آشنایی برای ازدواج نیز تغییر کرده است".
چندروز پیش، در شیراز کارگاهی با عنوان "مداخله در فرآیند طلاق" برگزار شد. برخی مسئولین و کارشناسان در این کارگاه حضور داشتند تا درباره فرآیند امروزین طلاق صحبت کنند.
در این جلسه محمدباقر الفت –معاون اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم قوه قضائیه- گفت "اختلاف دیدگاه مابین فرزندان و والدین جامعه را از ازدواجهای سنتی دور کرده و ما از ازدواجهایی بر مبنای خواستگاری فاصله گرفتهایم". وی همچنین اظهار کرده که دیگر نمیتوان انتظار داشت که ازدواجها براساس خواستگاری باشد.
همچنین در این کارگاه حجتالاسلام محیالدین طاهری -دبیر بنیاد صیانت از خانواده استان فارس- از رویآوردن به ازدواجهای سنتی بری جلوگیری از آسیبهای خانواده سخن گفت.
کارشناسان اما معتقدند بازگشت به گذشته امکانپذیر نیست، بلکه باید سیستمهای اجتماعی را با خانواده امروز تطبیق داد تا آسیبهای کمتری متوجه این نهاد شود. سعید معیدفر -جامعهشناس، استاد دانشگاه و عضو انجمن جامعهشناسی ایران- نیز تصریح میکند "که بههیچوجه نباید نسبت به ازدواجهای زمان قدیم غبطه بخوریم، چرا که شرایط گذشته با حال قابل مقایسه نیست".
معیدفر افزود: شکل خواستگاری پیشین که از طریق معرفی اقوام، خویشان، هممحلهایها و... بود در شرایطی رخ میداد که تعاملات اجتماعی با آنچه امروز هست تفاوت داشت. در گذشته روابط در میان همسایهها، خویشاوندان و دیگر افراد قوی بوده و جامعه نوعی از تعاملات عمدتا "رو در رو" داشته است.
این استاد دانشگاه با تحلیل سیستم برقراری تعامل میان افراد در جامعه امروز اظهار کرد: این در حالی است که در جامعه امروز و در شهرهای بزرگ ما، سیستم تعاملات تغییر کرده و در نتیجه بدیهی است که آشناییها برای ازدواج نسبت به شکل اولیهاشان دگرگون شده باشند. افراد جامعه فعلی، تعاملاتی فراتر از روابط محلی، قومی و طایفهای پیدا کردهاند. برای مثال امروز آشنایی و تعامل با همکاران، دوستان، افراد حاضر در محل تحصیل و... بیشتر از تعاملات دیگر قومی و خویشاوندی است. این تغییر در ساختارهای اجتماعی نتیجتا سبک ازدواج را نیز تغییر داد.
به چه غبطه میخوریم؟
عضو انجمن جامعهشناسی ایران همچنین با تاکید بر لزوم ارائه راهکارهایی متناسب با خانواده امروز ادامه داد: غبطهخوردن ما برای تغییر شکل ازدواج سنتی به ازدواج به سبک امروزی کاری بیهوده است. بهجایآن ما باید برای حال برنامهریزی کنیم و باید ببینیم با تغییر روابط و جایگزینی روابط کاری، انجمنی و... بهجای روابط خویشاوندی و قومی چه راهکاری را میتوانیم ارائه کنیم.
وی با انتقاد از دیدگاه مسئولان نسبت به امر ازدواج توضیح داد: متاسفانه مسئولان از یک نکته غفلت دارند و آن اینکه در گذشته روابط مرد و زن در خانواده رابطهای یکسویه بوده است. اگر ازدواجهای آن زمان کمتر به طلاق منجر میشد به اینعلت بوده که در عمل زن و شوهر نبودهاند که برای خودشان تصمیمگیری میکردند بلکه دیگران بهجای آنها تصمیم میگرفتهاند. رابطه میان زن و مرد در آنزمان "رابطهای تقدیری" بوده است. علاوه بر این در گذشته خانواده حامیان قویتر و بزرگتری نسبت به امروز داشت. در صورتی که در یک خانواده مشکلی رخ میداد معتمدین و بزرگترها به کمک آن میآمدند تا سرانجام بد را پیشگیری کنند.
خانواده امروز حامی ندارد/ آشناییهاخیابانی شده است
سعید معیدفر همچنین درباره نهادهای حامی خانواده در گذشته و حال تصریح کرد: امروز اما خانواده در وضعیت خوبی نیست؛ نهادهای حمایتگر گذشته دیگر وجود ندارد و نهادهای حامی امروز که باید متناسب با ساختارهای جامعه تعریف شوند نیز وجود ندارند.
وی گفت: اگر امروز ما با آسیبهای فراوانی در حوزه خانواده روبرو هستیم به ایندلیل است که در گذشته ماندهایم و نتوانستهایم با تدبیر مشکلات را حل کنیم. این انتقاد نسبت به مسئولان وجود دارد که متناسب با شرایط روز نتوانستهاند مسائل خانواده را مدیریت کنند.
این استاد دانشگاه با تاکید بر لزوم شکلگیر نهادهای "فراخانوادگی" برای کمک به ازدواج و خانواده اظهار کرد: در دوران فعلی ما باید نهادهای اجتماعی فراخانوادگی را در جامعه گسترش دهیم تا در آن کارگزاری کنند. یکی از موانع شناخت آدمها از یکدیگر در زمان فعلی عدم مشارکت آنها در نهادهای فراخانوادگی است. امروز بهدلیل فقدان نهادها افراد مجبور شدهاند به اشکال دیگر با یکدیگر آشنا شوند که خیلی از این آشناییها مبنای خیابانی پیدا کرده است.
عضو کارگروه خانواده و آسیبشناسی انجمن جامعهشناسی ایران ضمن اشاره به خیابانیشدن ازدواجها در ایران گفت: خیابانیشدن آشناییها اتفاق خوبی نیست. بهجای این نوع از آشنایی افراد باید در فضاهایی همچون تشکلها، انجمنها، محیطهای کار و... با یکدیگر وارد تعامل شوند. چرا که دو نفری که قصد دارند با یکدیگر ازدواج کنند برای زندگی مشترک نیاز به شناخت متقابل و همفکری دارند.
وی همچنین تصریح کرد: نگاه به روابط با دیدگاه تفکیک جنسیتی و داشتن نگاههای بسیار گذشتهگرا، هرچند در ظاهر قرار است جلوی آسیبهایی را بگیرد، اما در واقعیت این نوع از نگاهها شناخت زن و مرد از یکدیگر را به خیابان میکشاند.
سعید معیدفر در انتها گفت: درنتیجه برای کاهش آسیبهای خانواده باید امکان شناخت میان زوجها در نهادهای عمومی و فراخانوادگی وجود داشته باشد؛ چرا که در غیر اینصورت افراد کماکان دچار مشکل خواهند شد که آنها را باز هم به سمت فروپاشی خانواده سوق خواهد داد.
انتهای پیام/
به گزارش شبنم ها، پروانه صفایی مقدم، روانشاس و کارشناس مسائل خانواده در گفت وگو با خبرنگار طنین یاس با بیان اینکه آمار و شواهد نشان دهنده سیر صعودی پروندههایی است که به دلیل خیانت در زنان شوهردار به سوی دادگاهها و مراکز مشاوره ارجاع داده میشوند، اظهار داشت که امروزه متاسفانه با روند چشمگیر آمار خیانت زنان شوهردار رو به رو هستیم که نشان میده نظام خانواده بیش از دهههای گذشته در حال تزلزل یا فروپاشی است.
وی با ابراز تأسف کم توجهی به چنین موضوع مهمی آن را یک سونامی در خانوادهها دانشت.
این کارشناس مسائل خانواده با تأکید بر لزوم تشکیل کارگروهی از سوی مسئولین برای پرداختن علمی به چنین موضوعی، افزود: «بایدبا نگاه کارشناسانه به این معضل و آسیب اجتماعی جدیتر و فنیتر نگاه شود و با طرح راهکارهایی جلوی چنین آسیبهای فرهنگی و خانوادگی گرفته شود.»
صفایی مقدم، دو عامل کم توجهی شوهران و گسترش استفاده از شبکههای اجتماعی را مهمترین عوامل خیانت در زنان دانست و اظهار کرد که مهمترین مسئلهای که پای زنان شوهردار را به خیانت باز می کند، بحث تلافی خیانت شوهرشان است.
این روانشناس بالینی افزود: راهکار غلط تلافی خیانت مردان از سوی همسرانشان نه تنها راهکار مؤثر و خوبی نیست بلکه در این مسیر خود بانوان قربانی اصلی خواهند بود.
وی با اشاره به ورود انواع شبکههای اجتماعی به خانهها و بالتبع آن رابطههای پنهانی که به آسانی از طریق فضای مجازی به وجود آمده است، گفت که عدم نگرانی بانوان از شناخته شدن و امکان ارتباط بیشتر و راحت تر با جنس مخالف باعث شده است تا زنانی که مشغله کاری زیادی ندارند با فراق بال بیشتری وارد این شبکهها شده و متاسفانه برخی از این ارتباطات به خیانت جنسی هم کشیده شود.
عضو انجمن روانشناسی ایران، در توصیهای به آقایانی که نسبت به همسرانشان، کم توجه هستند گفت: « آقایان باید به این مسئله توجه داشته باشند که هر گونه کمبود محبت و توجه به همسرشان و یا خدای ناکرده خیانت، میتواند آثار سوء برای آنها داشته باشند و توصیه اکید ما این است که خودتان عاملی برای خیانت همسرانتان نشوید و با ابراز محبت و توجه کافی هم به خود و هم همسرانتان آرامش دهید.»
وی به تصور اشتباه و غلط برخی خانمهای متاهل در رابطه با خیانت و طلاق اشاره کرد و افزود: «متاسفانه برخی از زنان به اشتباه فکر میکنند که بعد از طلاق همه چیز برایشان محیا است و زندگی طبق خواستههای آنها پیش میرود! در حالی که توصیه من این است قبل از اقدام به خیانت و طلاق به سرنوشت خانمهایی که دچار این معضل شده اند به خوبی بیاندیشند.»
این روانشناس ادامه داد که بعد از طلاق هیچ اتفاق خاص و هیجان انگیزی که دائمی باشد برای شما رخ نخواهد داد و اینطور نخواهد بود که بعد از طلاق یک خانم، آزادی و آرامش خاطر پیدا کند! بلکه خانمهای زیادی به مشاور مراجعه کردهاند و از این اقدام خود ابراز پشیمانی کردهاند و برخیها به صراحت اعتراف کردهاند که بیشتر به خاطر اعمال جنسی و به طور موقتی در اختیار قرار گرفته اند.
این کارشناس مسائل خانواده، ادامه داد: واقعا سوال من از برخی خانمها که خدای ناکرده قصد خیانت و طلاق بدون دلیل قانع کننده دارند؛این است که آنقدر ارزش زن بودن را دست کم گرفتهاند که به راحتی آن را در اختیار جنس مخالف می گذارند؟ آیا نمی دانند که خداوند چه هدیه گهرباری به نام حیا و عفت به زن عطا کرده است که شخصیت و مقام یک زن را در جامعه بالا می برد؟
توصیه من به همه خانمهای متاهل به خصوص قشر جوان این است که از دوستیهای ناباب و تحریک کننده همجنس خود که فقط به فکر فروپاشی زندگی شما هستند، بپرهیزند و با نگاه رو به تعالی و آرامبخش؛ زندگی خود و فرزندان خود را پیش ببرند و در آخر آنکه به سرنوشت زنان مطلقه نیز به خوبی بنگرند و خود قضاوت کنند که زندگی با خیانت و بعد از طلاق عمدی چگونه خواهد بود.
انتهای پیام/
به گزارش شبنم ها،
کمتر از یک ماه است که شیوع ویروس کرونا در کشورمان تغییرات زیادی را به دنبال داشته است و کودکان را خانه نشین کرده است.
در همان روزهای اولی که این ویروس در کشورمان درحال پخش شدن بود تمامی مهدهای کودک و مدارس تعطیل شد و کودکان مجبور شدند که از صبح تا شب در خانه بمانند.
این طبیعی است هر فردی زمان طولانی در خانه میماند کسل و بی حوصله میشود و برای کودکان که انرژی بیشتری نسبت به بزرگترها دارند در خانه ماندن به مراتب سختتر است چراکه خانه محیط مناسبی برای تخلیه انرژی کودکان نیست.
اما در این روزهایی که کودکان مجبور به خانه نشینی هستند و برای جلوگیری از شیوع این ویروس نباید از خانه خارج شوند بهتر است در خانه محیطی مفرح و هیجان انگیز برای آنها درنظر بگیریم.
برای اینکه این ایام سخت و غیرقابل تحمل برای کودکان نباشد میتوانیم با کودکمان کتاب بخوانیم، همچنین بازیهای آموزشی رایانهای با در نظر گرفتن محدودیت زمانی میتواند برای کودکان لحظات مفرحی را ایجاد کند.
باغبانی کردن مثل کاشت سبزه برای ایام نوروز، سهیم کردن آنها در انجام کارهای خانه و خانه تکانی میتواند باعث سرگرمی کودکان در روزهای کرونایی شود چراکه این کارها علاوه بر جنبه سرگرمی جنبه آموزشی نیز برای کودکان دارد.
گوش دادن به کتاب های صوتی و پادکست های کودکان، ساخت کاردستی از رنگ آمیزی و کلاژ تا اوریگامی، آموزش مجازی از طریق شبکه آموزش میتواند راه های خوبی برای پر کردن اوقات فراغت کودکان در ایام خانه نشینی باشد.
آشپزی کردن و بازی با وسایل آشپزخانه، انجام ورزش هایی که در خانه امکان پذیر است از دیگر راهکارهایی است که والدین میتوانند برای سرگرم کردن کودکان در خانه استفاده کنند.
خانوادهها توصیههای نهادهای مربوطه درباره ویروس کرونا را جدی بگیرند و با ماندن در خانه سلامتی خود و فرزندانشان را حفظ کنند درست است که خانه نشینی کمی کسل کننده و حوصله سر بر است اما با روش های مختلف میتوانید روزهای مفرح و به یاد ماندنی را داشته باشید.
انتهای پیام/
به گزارش شبنم ها،
دکتر داوود یادگارینیا در برنامه تیتر امشب با بیان اینکه 80 درصد افراد مبتلا در خانه قرنطینه هستند، درباره خودقرنطینگی اظهار کرد: اصول خودقرنطینگی این است که فرد مشکوک یا مبتلا در اتاق جداگانهای باشد و در اتاق جریان هوا برقرار شود، همچنین فرد مبتلا و فردی که از بیمار کرونایی مراقبت میکند ماسک بزنند و حداقل تماس را داشته باشند، فقط یک نفر از فرد مبتلا مراقبت کند و تمام ظروفی که بیمار استفاده میکند یکبار مصرف باشد.
متاسفانه علیرغم اینکه آموزشهای لازم داده میشود، شاهد این هستیم که در برخی خانوادهها چندین نفر به کرونا مبتلا شدهاند.
وی افزود: مصرف خودسرانه ویتامینها باعث ایجاد عوارض میشود؛ مردم به تبلیغات فضای مجازی توجه نکنند؛ همچنین استفاده از سونا تاثیری در پیشگیری از بروز کرونا ندارد.
یادگارینیا خاطرنشان کرد: رفتار و رعایت مردم چین و شهر ووهان، موجب شد تا بر این بیماری پیروز شوند، اگر مردم ایران رفتارشان را تغییر ندهند، آمار بیماران مبتلا به کرونا و مرگ ومیر افزایش خواهد یافت.
به گزارش شبنم ها به نقل از طنین یاس، سعید ساداتی: "سبک زنگی جامعه ما تغییر کرده است" کمتر کسی است که در مقام مخالفت با این ادعا برآید. ادعایی که تنها کافی است برای اثبات آن به تاریخ نه چندان دور زندگی پدرانمان در شهرها، روستاها و حتی شهرهای بزرگی که امروز از آنها با نام کلانشهر یاد می کنیم بازگردیم.
کارشناسان حوزه اجتماعی عوامل زیادی را به عنوان دلایل تغییر ذائقه و سبک زندگی مردم برمیشمرند اما یکی از مهمترین آنها بحث اشتغال زنان است. بحثی که طی سالیان اخیر نظریههای زیادی را به خود معطوف کرده و بعضا حتی چالش های گوناگونی را نیز به بار آورده است.
در این مقال به دنبال بررسی تبعات ناشی از اشتغال زنان در جامعه هستیم. البته اشتغالی که بنیان خانواده را تهدید می کند نه اشتغالی که به پویایی جامعه اسلامی کمک می نماید و ظرفیت های شغلی که الزاما می بایست زنان در آن جایگاهها قرار بگیرند.
تغییر سبک زندگی بلای جان خانوادههای ایرانی
حدودا از اواخر دهه 60 بود که با گسترش شبکه های اجتماعی، استفاده بیشتر جوانان و نوجوانان از اینترنت و بسط شبکه های ماهواره ای، فرهنگ غرب در تار و پود سبک زندگی ایرانی اسلامی ریشده دواند و بالتبع با تغییر نسل، پدران و مادران امروز دیگر روش های سنتی اداره خانه را نپسندیده و با گرایش به سبک زندگی غربی، فریب شعارهای زرق و برق داره رسانه های بیگانه را خوردند.
همین امر باعث شد که دیگر فرزند به جای آغوش مادر در آغوش مربی مهد کودک بزرگ شود و به جای شیوه های تربیتی و فرهنگی خانواده در محیط باز و بی حصار جامعه آموزش ببیند. غذاهای آماده جای غذاهای گرم را میگیرد و در نهایت این مسئله به تربیت غلط فرزندان و کم شدن وابستگی زن و شوهر نسبت به یکدیگر میانجامد. کمرنگ شدن تدریجی روابط زن و شوهر نتیجهای جز سستی بنیان خانواده در پی نخواهد داشت طوریکه با کوچکترین و جزئیترین اختلافی طلاق را به عنوان بهترین گزینه پیش روی خود انتخاب میکنند.
ریشه همه این اختلافات برای زمانی است که زن و مرد پس از پایان ساعات کاری، بواسطه خستگی مفرط از محیط کار نه شادابی و حوصله یکدیگر را دارند و وقتی و اعصابی برای اختصاص دادن به فرزندان و سرگرمی آنها. خانواده ای که در اسلام قرار است به بنیانی محکم برای جامعه تبدیل گرددف رفته رفته اعضای آن از هم فاصله گرفته و در نهایت به انحطاط جامعه خواهد انجامید.
اتفاقی که طی سالیان گذشته در کشورمان به وفور یافت شده و در کشورهای غربی نیز عملا نهادی به نام خانواده وجود ندارد و تنها چند نفر (به نام خانواده) محلی را برای اسکان خود در نظر می گیرند و هیچ خبری از روابط خانوادگی در آن جوامع به چشم نمی خورد.
امیر.م که ایرانیالاصل است اما سالها قبل برای ادامه تحصیل به آمریکا مهاجرت کرده و حالا یک تبعه آمریکایی به شمار می آید، در گفت و گو با خبرنگار طنین یاس از حسرتهایش طی سالهای جوانی، میانسالی و حالا کهنسالی می گوید: «من حداقل سالی دوبار به ایران می آیم و در کوچه پس کوچه های محله قدیمی و دوران کودکی ام قدم می زنم. دلم برای سفره های قدیمی خانه پدری ام تنگ شده است. سفره هایی که همه گرد آن می نشستیم و کسی اجازه نداشت پیش از پدر دست به غذا ببرد. همان سفره هایی که حرمت بزرگ و کوچک را به ما آموزش داد»
وی در آمریکا ازدواج کرده و حالا یک دختر و یک پسر دارد. او وضعیت خانواده اش را اینگونه تعریف می کند: «من از ابتدا سعی داشتم که فرزندان و همسرم را با فرهنگ ایرانی آشنا کنم و تا حدودی نیز موفق بودم اما همه اینها به فرهنگ جامعه بر می گردد و امروز که من به محبت فرزندانم احتیاج دارم، پسرم در شرقی ترین نقطه آمریکا و دخترم نیز در سویی دیگر به زندگی خود سرگرم هستند. من و همسرم هم شاغل هستیم و بیشتر وقت خود را در اداره و محل کار سپری می کنیم و زمانی هم که به خانه می آییم، بیش از آنکه وقت خود را صرف همدیگر کنیم، به رابطه با دوستان می گذرانیم و در واقع خانه تنها محلی برای استراحت ماست. عملا نهاد خانواده در اینجا معنایی ندارد. حالا من روزهای پایانی زندگی ام را تنها به خانه قدیمی پدرم دلخوشم نه به آغوش گرم خانواده.»
امیر.م که با وجود زندگی در فرهنگ غرب همچنان به شاخصه های فرهنگی آبا و اجدادی خود پایبند است، با انتقاد از تغییر سبک زندگی ایرانی-اسلامی در بین خانواده های ایرانی می گوید: «خانواده های غربی روز به روز از هم دور می شوند و هر روز بنیان خانواده در غرب سستتر از قبل می شود اما من تعجب می کنم که چرا خانواده های ایرانی نیز در مسیر غرب قرار گرفتهاند. خانواده ایرانی در جهان به محبت و گرما شناخته می شوند اما امروز احساس می کنم که این رابطه صمیمی بین اعضای خانواده ها در حال فراموشی است.»
اشتغال زنان حق یا وظیفه؟!
اما نکته دیگری که باید بدان پرداخت این است که براستی اشتغال حق زن است یا وظیفه او. پر بیراه نیست اگر بر اساس آموزه های دینی مدعی شویم زن هیچ وظیفه ای در قبال تامین معاش خانواده ندارد و از طرف دیگر وظیفه اصلی او حضور در نقش مادری و همسری است. در نتیجه زن زمانی می تواند سخن از حق خود (اشتغال) بزند که می بایست از پسِ وظایف ذاتی خود برآمده و در گام بعدی فکر اشتغال را در سر بپروراند.
به عبارت دیگر اشتغال حق زن است نه وظیفهی او؛ اما وقتی تبدیل به حق شد انسان میتواند نسبت به آن، حق انتخاب داشته باشد. به نوان مثال اگر این حق او مانع از احقاق بعضی حقوق دیگر یا انجام برخی وظایفش شد، میتواند کم و زیادش کند اما وقتی در قالب وظیفهتعریف گردد حتماً باید آن را انجام بدهد، به همین خاطر پیش از هر کاری می بایست جایگاه حق بودنش به رسمیت شناخته شود و دریافت که این امر یک حق است و نه وظیفه.
تربیت فرزند و آموزش او در کنار رسیدگی به همسر، در راستای بقای نسل، مهمترین وظیفه مادر و زن در خانواده محسوب می شود و مهمتر آنکه این وظایف قابل جایگزینی نیست و هیچ فرد یا افراد دیگری نمی توانند در جایگاه مادر و همسر به ادای نقش بپردازند که طی سالیان متمادی شاید تجربه ناموفق این اتفاق در کشورهای غربی بودیم. پس می توان نتیجه گرفت عملا اشتغال و تاثیرگذاری در جامعه در مراحل بعدی نقش زن تعریف و تحلیل می گردد.
زیادهخواهی و احساس فقر نتیجه اشتغال زنان
نکته بعدی، دلیل گرایش زنان به اشتغال است. ورای تفکرات فمیستی، گروهی از بانوان با این انگیزه وارد عرصهی اشتغال میشوند که به همسرشان در تأمین مخارج زندگی کمک کنند در حالیکه برخی کارشناسان مدعیاند زن خانهدار با مدیریت امور خانه و کاهش هزینههایی که به خاطر شغل زن به خانواده تحمیل میشود، بسیار بیشتر از زنان شاغل میتوانند کمک اقتصادی کند.
از سوی دیگر کمتر کسی است که منکر بالا رفتن قدرت خرید خانواده در صورت اشغتال زنان باشد اما نکته قابل تامل در اینباره آنجاست که اگر رضایتمندی اقتصادی، نسبت میان درآمد و انتظارها باشد، هرچه درآمد بیشتر باشد، انتظارات هم بیشتر خواهد شد و نتیجهای جز افزایش حس فقر، حرص و نارضامندی نخواهد داشت.
در بسیاری از خانوادهها، حضور زن در عرصهی اشتغال درآمدزا، به تغییرات اجتماعی و ارزشی خانواده میانجامد و عزتمندی و آبرومندی خانواده را افزایش میدهد و خانواده برای حفظ شئونات جدید میکوشد با افزایش مصرف، ضروریات خانوادهی خود را ارتقا ببخشد. در این حال، با افزایش انتظارات خانواده روبهرو خواهیم شد. لذا خانوادهای که دارایی بیشتری دارد لزوماً لذت بیشتری نمیبرد.
درآمدزایی زنان در صورتی که به تعدد مدیریت خانواده بر منابع مالی بینجامد و هریک از زن و مرد به دلخواه درآمد خود را هزینه کنند، احتمال مصرف اقلام غیرضرور را افزایش میدهد. ورود درآمد بیشتر به خانواده و افزایش دغدغهی مصرف، افزایش میزان خریدهای قسطی و پرداخت وامهای درازمدت هرساله دهها میلیارد دلار منفعت برای جامعهی سرمایهداری به ارمغان میآورد. افزایش سطح انتظارات اقتصادی خانواده خطر بازگشتناپذیری در موقعیت اقتصادی خانواده را نیز در پی دارد. خانوادهای که سطح زندگی خویش را برپایهی دو درآمد تنظیم میکند، با از دست دادن بخش درخور توجهی از درآمد خود، نمیتواند با وضعیت جدید بهدرستی کنار آید و احساس فقر در این خانواده بیش از خانوادههایی است که از ابتدا معیشت خود را برپایهی یک درآمد تنظیم کردهاند.
اشتغال بی رویه زنان، تهدیدی جدی برای جامعه
مساله بعدی که باید به آن توجه کرد، این است که اشتغال زنان نباید جای اشتغال مردان را بگیرد. به عبارت دیگر، تا زمانیکه دولت با معضل بیکاری مردان دست و پنجه نرم می کند، تلاش برای اشتغال زنان نتیجه ای جز وارونگی نقش زن و مرد در خانواده را در بر نخواهد داشت. یعنی مرد بیکار می شود و خانه نشین، و زن دغدغه تامین معاش را در سر می گذراند! اتفاقی که حتی تصورش هم مضحک و آزار دهنده است اما باید پذیرفت که قبول فرهنگ غرب در نهایت نتیجه ای جز همین واقعیت تلخ در بر نخواهد داشت.
انتهای پیام/
به قلم: سعید ساداتی
به گزارش شبنم ها، شاید به گزاف نباشد اگر طلاق را یکی از اصلی ترین معضلات اجتماعی هر جامعه ای عنوان کنیم؛ معضلی که از یک سو دلایل خاص خود را دارد و از سوی دیگر، آسیب هایش نه تنها متوجه افراد (زن و شوهر و فرزندان) است بلکه این روند قطعا می تواند آسیب های اجتماعی را نیز به همراه داشته و سلامت جامعه را هم به خطر بیاندازد.
در این گزارش سعی داریم خطراتی که طلاق بر جامعه و اجتماع متاثر خواهد کرد را بررسی نماییم.
الف) زنان مطلقه و آسیب های مخرب بر جامعه
زنان مطلقه؛ ازدواج مجدد و صف خلوت خواستگاران
زنان مطلقه معمولاً نسبت به مرداني كه متاركه نموده اند، كمتر ازدواج مجدد مي كنند. از جمله علل اجتماعي اين وضعيت، وجود فرزندان، سن زن و عدم پذيرش مردان جهت ازدواج با زن مطلقه مي باشد. البته اين امر به علل عاطفي مانند شكست در ازدواج قبلي و عدم تمايل براي ازدواج و نيز عدم اعتماد مردان به موفقيت زنان مطلقه در زندگي زناشويي و عدم روحيه مناسب جهت آغاز زندگي جديد باز مي گردد.
در فرهنگ ايراني زنان مطلقه براي ازدواج، از اعتبار كمتري برخوردارند و مردي كه ازدواج نكرده كمتر به سراغ آنها مي رود و در اغلب موارد مرداني كه زنان خود را از دست داده اند يا همسر خود را طلاق داده اند، به خواستگاري آنها مي آيند، در اين شرايط زن مطلقه ديگر نمي تواند آزادانه حق انتخاب داشته باشد و سطح توقعات او از طرف متقابل، بسيار تنزل مي كند و بسياري از شرايط ناگوار را به اجبار پذيرا مي شود، زيرا در غير اينصورت براي هميشه تنها خواهد ماند.
از سوی دیگر، از آنجایی كه يكي از كاركردهاي خانواده، ارضاء تمايلات جنسي بوده است، با فروپاشي خانواده، فرد با فقدان ارضاء جنسي مواجه مي شود. چنانچه فرصت ازدواج و تمتع جنسي از طريق مشروع ميسر نشود و فرد چنين نيازي را به دليل تجربه جنسي قبلي شديدتر از گذشته احساس نمايد، به سوي انحرافات جنسي و فساد اخلاقي (روسپيگري) كشيده مي شود. احتمال وقوع اين شرايط علي الخصوص زماني كه فرد با مشكلات اقتصادي و تأمين معاش دست به گريبان باشد، شدت مي يابد و فرد مطلقه را به سوي مفاسد مالي و اخلاقي سوق مي دهد.
ب) اثرات مخرّب طلاق بر فرزندان
ب-1) فرزندان طلاق و بزهکاری های اجتماعی
کودکان و نوجوانان خود را نخستين قربانيان اين عفريت عصيانگر مي دانند. به بيان ديگر طلاق آثار مخرب معنوي و مادي زيانباري در پي دارد كه بارزترين نتيجه آن از نظر كمي و كيفي بر روي كودكان است.
بيگمان بعضي از بزهكاران جوان متعلق به خانوادههايي ميباشند كه دچار تعارض و كشمكشهاي خانوادگي و اختلالات رواني و عاطفي هستند، وجود تنشهايي رواني و اختلالات عاطفي در خانواده كودك ميتواند او را وادار به فرار از خانه نمايد تا با گروه بزهكاران همكاري و تشريك مساعي نمايد. در روانشناسي جنايي، بروز انحرافات اجتماعي يا جامعه زدگي و تشكيل گروه آسيب ديدگان اجتماعي، ثمره جراحت عاطفي كودكان در خانوادههاي طلاق تشخيص داده ميشود.
آمارها مؤيد اين نكته است كه بيشتر جرم و بزهكاريهاي كودكان و نوجوانان ريشه در مسائل و مشكلات خانوادگي، طلاق و از هم پاشيدگي كانون گرم خانواده دارد. ميزان جرائم و خودكشي در اطفال باقي مانده از طلاق به نحوي بارز افزايش مييابد. اين اطفال خيلي بيشتر از ديگر همسالان خود مورد سوء استفاده جنسي قرار ميگيرند و بي بند و باري و اعتياد نيز در ميان آنان شيوع بيشتري دارد. تحقيقات انجام شده در باره علل بزهكاري كودكان نشان ميدهد كه كودكان طلاق از امنيت رواني و عاطفي برخوردار نبوده و وجود جانشين مادر در محيط خانواده منجر به ناسازگاري، انحراف و فرار كودك از محيط خانواده ميشود.
بر اساس مطالعات انجام شده در ايران، 95% نوجوانان و جواناني كه به اتهام دزدي در مراكز بازپروري بسر ميبرند، فرزندان خانوادههايي هستند كه پدر و مادرشان از هم جدا شده و يا يكي از والدين اقدام به ازدواج مجدد كرده اند.
ب-2) فرزندان طلاق و تربیت نامناسب
وقتي طلاق اجتناب ناپذير مي شود، مسئله مهم سرپرستي كودكان است. تك والدي مشكلات خاص خود را به همراه خواهد داشت، از جمله اينكه اگر كودك با هر دو والد در ارتباط باشد، يعني يكي از والدين، كودك را سرپرستي نمايد و ديگري هم بتواند با او ديدار كند، ناهماهنگي ميان دو الگو، دو نوع روحيه و شخصيت را به او خواهد آموخت. به ويژه اگر والدين در رفتار و سخنان خود سعي در موجه كردن رفتارهاي خود داشته باشند، كودك قادر نخواهد بود هماهنگي و سازگاري ميان اين دوگونه رفتار را بيابد.
از طرفي زندگي با يك والد و بي ارتباط بودن با والد ديگر موجب مي شود كه كودك شناخت صحيحي از جنسيت و صفات روحي و بيولوژيكي والد ديگر پيدا نكند، لذا پسرهايي كه با مادر زندگي مي كنند، ممكن است با بسياري از صفات مردانه بيگانه و بي تجربه بمانند و برعكس دختراني كه تنها با پدر زندگي مي كنند، احتمال دارد از شناخت الگوهاي رفتاري زنان و اصول خانهداري و همسرداري محروم بمانند.
دختران نوجوان نيازهاي ديگري دارند، آنها فكر ميكنند كه والدين مدلهاي اساسي نقش آموزي هستند و بدون حضور آنها رشد مناسب رفتار بزرگسالي در نوجوان مشكل خواهد بود، علي الخصوص زماني كه اين عدم حضور در اثر طلاق باشد. كاملاً بديهي و منطقي است كه اگر الگوئي وجود نداشته باشد، نقش آموزي دچار مشكل ميشود و منطقيتر اينكه اين فقدان در صورتي كه ناشي از يك ضد ارزش باشد، نقش آموزي سختتر ميگردد. به عبارت ديگر فرزندان باقي مانده از طلاق در همانندسازي مشكلات زيادي خواهند داشت. پسر در همانند سازي از پدر و دختر در الگوپذيري از مادر.
از سوي ديگر با فقدان حضور پدر كنترل فرزند پسر توسط مادر به دشواري انجام مي شود. زيرا والدين بر روي كودكان همجنس خود كنترل بيشتري دارند، با فقدان حضور پدر، در واقع پسر، مهمترين منضبط كننده خود را از دست مي دهد، با توجه به اينكه سرپرستي كودكان پس از طلاق غالباً با مادران است.
زندگي با يكي از والدين نمي تواند شخصيت كامل و متعادلي را در كودك پديد آورد. اينگونه زندگي نمي تواند همه نيازهاي كودك را برآورده سازد. زيرا كودك در اين نوع زندگي براي رفتارهاي خود تنها يك مربي و الگو دارد و از لحاظ محبت و سرپرستي تنها به يكي از والدين تكيه مي كند. از سوي ديگر جامعه هرگز نخواهد توانست نقش پدر و مادر را براي طفل ايفا كند و همه نيازهاي عاطفي و رواني و معنوي او را تأمين نمايد.
ب-3) فرزندان طلاق و زندگی پس از طلاق
مشاهده تعارض والدين و روابط زناشويي ضعيف آنان، احتمالاً تأثير نامطلوبي بر موفقيت ازدواج فرزندان ميگذارد. بيشتر بچه هايي كه با خانواده هاي طلاق و يا با سرپرستي يكي از والدين زندگي ميكنند علاوه بر اينكه دچار انحرافات جنسي و اخلاقي ميشوند، ازدواجشان نيز به طلاق ختم ميشود و درصد طلاق در اين گروه كه پيشينه طلاق والدين را دارند، در مقايسه با ديگران بيشتر است.
طلاق و جدايي موجب ميشود فرزندان نسبت به زندگي، دلسرد و غمگين شوند و در زندگي اجتماعي و خانوادگي ناسازگاري داشته باشند و اين به زندگي آتي آنها لطمه وارد خواهد ساخت. از سوي ديگر افراد جامعه به دليل تقبيح طلاق و نگرش منفي نسبت به آن، تمايل چنداني به وصلت و انتخاب همسر از خانوادههاي طلاق گرفته و فرزندان طلاق ندارد، لذا احتمال ازدواج اين فرزندان نيز نسبتاً پايين است.
ب-4) فرزندان طلاق و اختلال در هويت فردي و خانوادگي
هنگامي كه طلاق زنجيره خانواده را از هم پاره ميكند، پدر و مادر هويت جداگانهاي دارند، ولي آن كسي كه ديگر نامي ندارد و بي پناه و متزلزل در اجتماع رها شده است، فرزند ميباشد، حتي اگر زير چتر حمايتي يكي از والدين هم باشد، باز جامعه به ديده يك فرزند درمانده به او مينگرد كه وليّ و سرپرستي ندارد. جدايي پدر و مادر يك اثر آني و زودگذر نيست و در تمام مراحل زندگي فرزندان اثر منفي خواهد داشت. پراكنده شدن اعضاء خانواده و محروميت فرزندان از سرپرستي مشترك والدين پس از فروپاشي و انحلال خانواده، آنها را از داشتن مواهب و مزاياي زندگي خانوادگي محروم كرده و هويت فردي و خانوادگي خود را مختل مينمايد.
برداشتي كه كودكان از مسئله طلاق دارند با برداشت والدين آنها متفاوت است. كودكان ميخواهند از محبت و همراهي والدين خود برخوردار باشند و مطمئن باشند كه هر دو آنان در كنارشان هستند، با طلاق و جدايي، تعلق و دلبستگي فرد به خانواده كاهش مييابد و هويت خانوادگي او مخدوش ميشود.
**********
هر چند میتوان اثرات مخرب دیگری از تاثیر طلاق بر جامعه را برشمرد، اما به نظر می رسد، اگر همین آثار فوق الذکر نیز خانواده و در نهایت جامعه را تهدید کند، میتواند زمینههای خطرناک جبرانناپذیری را برای انحطاط جامعه به وجود بیاورد.
قاعدتا پر بیراه نیست اگر بگوییم تصمیم عاقلانه یک زوج مبنی بر گذشت از زیاده خواهیها و حتی بعضا حق و حقوق قطعی خود و تن ندادن به منفورترین حلال خدا، نه تنها می تواند آینده خود و فرزندان شان را تضمین نماید، بلکه سلامت جامعه را نیز در پی خواهد داشت.
انتهای پیام/
منبع: طنین یاس
به گزارش شبنم ها به نقل از مهرخانه، گعضو هیئت علمی مرکز فوقتخصصی ناباروری ابنسینا در خصوص این تصور که مردان میتوانند تا آخر عمر باروری خود را حفظ کنند، اظهار کرد: این تصوری که در رابطه با باروری مردان در هر سنی وجود دارد، تصور کاملاً غلطی است؛ چراکه در مردان نیز باروری با شیب ملایم و مقدار کم، نسبت به شرایط قبل کاهش مییابد.
دکتر سعید آراسته؛ متخصص اورولوژی و آندرولوژی (ناباروری مردان) گفت: میتوان گفت که اگر 35 سالگی سن خطر برای زنان محسوب میشود، 40 سالگی نیز سن خطر برای مردان است.
این پزشک متخصص با رد آمارهای ارایهشده در مورد 2 برابربودن میزان ناباروری مردان نسبت به زنان و بیشتر بودن ناباروری مردان ایرانی نسبت به سایر کشورها، اضافه کرد: 25 تا 30 درصد از ناباروریها علت خالص مردانه دارد؛ بهاینمعنا که فقط مرد در ناباروری مقصر است، اما در کل مردان میتوانند در 50 درصد از ناباروریها دخیل باشند. در هرصورت بهطورکلی نمیتوان گفت که ناباروریهای مردان بیش از زنان است؛ چراکه در بسیاری مواقع علل ناباروری مردان و زنان با یکدیگر همپوشانی دارند.
واریکوسل؛ شایعترین علت قابل شناسایی ناباروری مردان
او با بیان اینکه شایعترین علت قابل شناسایی ناباروری مردان بیماری واریکوسل است، اضافه کرد: همچنین بیماریهای دیگری در بیضهها، بیماریهای عفونی قبلی، ضربه، تومورها و عوارض سایر بیماریهای سیستمیک بدن مانند بیماریهای کبدی و کلیوی که باعث اشکال در عملکرد بیضهها میشوند، از دیگر علل شایع ناباروری مردان محسوب میشوند.
عضو هیئت علمی مرکز فوق تخصصی ناباروری ابنسینا ادامه داد: در مواردی نیز خود بیضهها اساساً توانایی تولید اسپرم ندارند؛ چون سلولهای اسپرمساز اصلاً تشکیل نشده و یا اگر هم تشکیل شدهاند، تغییر ماهیت داده و عملاً کارکردی ندارد. این وضعیت بهویژه در کسانی دیده میشود که بیضه نزولنیافته دارند.
بیضه نزولنیافته چیست؟
به گفته این متخصص اورولوژی و آندرولوژی، بیضه نزولنیافته که در یک درصد پسربچهها دیده میشود، بهدلیل وجود اشکالاتی در دوره جنینی اتفاق افتاده و در این شرایط، به جای آنکه بیضه در خارج از شکم قرار گیرد، در داخل آن قرار میگیرد که این بیماری باید در همان دوران کودکی درمان شود؛ چراکه در این حالت بیضهها در محیطی قرار دارند که بههیچوجه مناسب رشد آنها نیست.
او در خصوص تأثیر سبک زندگی مردان بر میزان ناباروری آنها اظهار کرد: اگر فرد از نظر سبک زندگی در وضعیت خوبی قرار داشته باشد، احتمال اینکه فاکتورهای ناباروری مردانه بروز پیدا کنند، کمتر میشود، اما اگر فرد از نظر سبک زندگی و عادات در شرایط عادی و یا بدی قرار داشته باشد، ممکن است از نظر قدرت باروری نزول پیدا کند.
سیگار و قلیان مردان را نابارور میکند
این عضو هیئتعلمی مرکز فوق تخصصی ناباروری ابنسینا با بیان اینکه مهمترین فاکتور تأثیر سبک زندگی بر روی نابروری مردان، سیگارکشیدن و اعتیاد به سایر دخانیات است، افزود: سیگار و قلیان که در میان جوانان ما بهشدت باب شده است، باعث از بین رفتن کیفیت اسپرم میشود و از نظر تعداد، شکل و حرکت به آن آسیب میزند.
آراسته در تشریح این حالت گفت: اگر وضعیت اسپرم در فرد نرمال باشد، مصرف دخانیات بر روی ماده ژنتیکی اسپرم یا میتوکندری که دستگاه انرژیساز سلولی است، تأثیر گذاشته و به آن آسیب میزند که این آسیبها میتواند فرد را دچار ناباروری کند.
اعتیاد به دخانیات میتواند یکی از علل سقط مکرر باشد
این متخصص اورولوژی و آندرولوژی تأکید کرد: در مواقعی نیز ممکن است فردی که به دخانیات اعتیاد دارد، بچهدار شده، اما به دلیل کیفیت پایین اسپرم، بچه سقط شود؛ بهگونهای که میتوان گفت اعتیاد به دخانیات میتواند یکی از علل سقط مکرر باشد؛ چراکه مصرف دخانیات منجر به ناهنجاری قلبی و کلیوی، ایجاد اختلالاتی در شرایط جسمانی کودک و وزننگرفتن او میشود.
او با اشاره به مطالعات انجامشده در آمریکا در زمینه ناباروری اظهار کرد: این مطالعات نشان دادهاند که باروری مردان در آمریکا طی 30 سال گذشته از نظر کیفیت، تعداد و جمعیت عمومی معمول اسپرمها، 30 درصد کاهش پیدا کرده است.
شیوه جدید زندگی بر روی ناباروری مردان اثرگذار است
آراسته ادامه داد: همین مسئله نشان میدهد که شیوه جدید زندگی تا چهاندازه بر روی ناباروری مردان اثرگذار است. این تغییرات انعکاسی است از کمبود فعالیت بدنی، تغییر تغذیه و خوردوخوراک، استفاده روزافزون از ماهواره، موبایل و اینترنت که اگرچه بهطوردقیق نمیتوان گفت این عوامل چنددرصد بر ناباروری مؤثر است، اما میتوان اشاره کرد که این عوامل در ناباروری مردان؛ بهویژه کسانی که از نظر جسمی در حد متوسط قرار دارند، مؤثر است.
عضو هیئت علمی مرکز فوقتخصصی ناباروری ابنسینا با بیان اینکه سابقه خانوادگی یکی از عوامل ناباروری است، افزود: عوامل بسیاری وجود دارند که در اینزمینه مؤثر بوده، اما به دلیل فراگیری نمیتوانیم آن را کنترل کنیم. بهعنوانمثال برای حل معضل آلودگی هوا نمیتوانیم اقدامی انجام دهیم.
(در همین زمینه: چه مردانی مستعد ناباروریاند؟/ بسیاری از علل ناباروری مردان به رفتارهای جنسی آنها مربوط میشود)
50 درصد از علل ناباروریها ناشناخته است
این متخصص اورولوژی و آندرولوژی با بیان اینکه با قطعیت نمیتوان میزان تأثیر هریک از عوامل فوق را در ناباروری مشخص کرد، ادامه داد: دسته دیگر عوامل اپیدمیولوژیک است که منشأ ناشناخته دارند؛ یعنی با مطالعات فعلی نمیتوانیم ایرادی را در فرد پیدا کنیم و حداقل در 50 درصد مواقع، شرایط اینگونه است.
او تأکید کرد: البته ناشناختهبودن برخی عوامل ناباروری بهاینمعنا نیست که این افراد از نظر جسمی هیچ مشکلی ندارند، بلکه به این معنا است که با علم فعلی نمیشود این ایرادات را پیدا کرد.
(در همین زمینه: ناباروری مردان؛ علتها و درمانها)
آراسته با بیان اینکه بهطورکلی گونه انسان نسبت به سایر پستانداران گونه چندان باروری نیست، خاطرنشان کرد: در حالت طبیعی در طول یک ماه احتمال باروری سالمترین افراد فقط 20 درصد است. همچنین میزان باروری این افراد در شش ماه 75 درصد و در یک سال 90 درصد است.
عضو هیئت علمی مرکز فوق تخصصی ناباروری ابنسینا تأکید کرد: بههمیندلیل است که در تعریف باروری آمده کسانی که یک سال برای بارداری اقدام کردهاند، اما بدون پیشگیری و وجود شرایط مناسب، بعد از یک سال باردار نشدهاند، نابارور محسوب شده و باید برای درمان اقدام کنند.
اگر باروری محقق نشد، اولین کاری که باید صورت گیرد معاینه مرد و آزمایش اسپرم است
او در خصوص نگرش افراد نسبت به سنگینبودن کفه ناباروری زنان نسبت به مردان اظهار کرد: این یک نگرش قدیمی است که متأسفانه در برخی موارد به چشم میخورد. این در حالی است که توصیه میکنیم اگر زوجی اقدام کردند و باروری محقق نشد، اولین کاری که باید انجام دهند معاینه مرد و آزمایش اسپرم است، ولی به هرحال به دلیل اینکه ذهنیت خیلی از افراد این است که موضوع ناباروری مسئلهای کاملاً زنانه است، زمانیکه زوجی نابارور باشند، فشارها بیشتر بر روی زن است.
عضو هیئت علمی مرکز فوقتخصصی ناباروری ابنسینا با تأکید بر این نکته که بسیاری از افراد تصور صحیحی از ناباروری ندارند، افزود: بههمیندلیل است که میبینیم وقتی زوجی نابارور هستند، زن بارها آزمایش داده و برای درمان اقدام کرده، اما نهایتاً معلوم شده که ایراد از مرد است.
(در همین زمینه: زنگ خطر حوزه سلامت مردان: بین 65 تا 70 درصد موارد ناباروری مربوط به ناباروری مردان است)
اقدام سریع برای درمان ناباروری بهویژه برای زنان زیر 30 سال توصیه نمیشود
آراسته تأکید کرد: زوجهای جوان باید بدانند نباید برای بارداری عجله داشته باشند و اگر فرد زیر 30 سال سن داشت و پس از 3- 2 ماه اقدام، بارداری انجام نشد، سریعاً شروع به درمان نکنند، بلکه باید اول کمی صبرکرده و سپس ابتدا معاینات لازم را انجام دهند و در نهایت اگر معلوم شد در این زمینه مشکلی دارند، برای درمان اقدام کنند.
این متخصص اورولوژی و آندرولوژی ادامه داد: بهطورکلی اقدام سریع برای درمان بهویژه برای زنان زیر سیسال پیشنهاد نمیشود؛ چراکه اگر صبر کنند، ممکن است مسئله حل شود.
بالارفتن سن ازدواج و افزایش ناباروری/ زوجهای بالای 30 سال چه زمانی برای درمان مراجعه کنند؟
او با اشاره به اهمیت سن در باروری زوجین تأکید کرد: با توجه به اینکه سن ازدواج بالارفته و باروری زنان پس از سی سال افت میکند، باید در نظر داشته باشند که سنین 32، 35 و 38 سالگی، سنین بسیار مهمی برای زنان هستند؛ چراکه نرخ ناباروری در سنین بالای 30 سال بهصورت تصاعدی رشد میکند و احتمال باروری کم میشود.
عضو هیئت علمی مرکز فوقتخصصی ناباروری ابنسینا افزود: در سنین بالای 30 سال افراد نباید یکسال برای بچهدارشدن صبر کنند، بلکه باید بلافاصله بعد از شش ماه اقدام برای بارداری، جهت اطمینان از سلامت و درمان ناباروری به پزشک متخصص مراجعه کنند.
(در همین زمینه: سلامت خانواده در پژوهشگاه ابنسینا)
انتهای پیام/
"دختره زنگ زده برای بلیط کنسرت، گفت چنده؟: گفتم: 40 تومانی، 60 تومانی و 70 تومانی. گفت اینا چه فرقی داره؟ گفتم بستگی داره شما کجا بشینین؟ گفت ما عباسآباد میشینیم.... خدایا اینو اصلاً شفا نده بذار بهش بخندیم!"
پیامهایی از این دست روزمرهترین جوکهایی است که هر فردی که در یکی از گروههای وایبری عضو باشد، با آن مواجه میشود. سن، جنس، طبقه اجتماعی، قومیت و شغل و تحصیلات افراد تأثیری در میزان دریافت این پیامهای طنز جنسیتی ندارد.؛ چرا که هر کس که به فراخور حال خویش در چند گروه وایبری عضو باشد، حداقل در یکی از گروهها با این پیامها روبهرو میشود. این روزها همه جا از جمعهای دوستانه و اقوام گرفته تا پیامکهای تلفنی و شبکههای اجتماعی، با انبوهی از این نوع جوکها مواجه هستیم.
شوخیهایی که درباره آئین شوهریابی و شوهرداری زنان، استفاده از واژههایی چون "ترشیده"، اشاره به توجه زنان به حساب بانکی مردان همچون مهمترین معیار موفقیت در انتخاب شوهر و… همگی از جمله سوژههایی است ک در این پیامها استفاده شده و بهتحقیر زنان میپردازد.
به گزارش شبنم ها، واکنش گسترده به طنزهای جنسیتزده در ایران که به تازگی در شبکههای مجازی و اجتماعی بالا گرفته است، بار دیگر اهمیت بررسی این پدیده را همچون نمادی از خشونت روانی علیه زنان برجسته کرده است.
در واقع از آنجاکه وایبر و دیگر شبکههای اندرویدی قسمتی از سیستمهای فنآوریهای اطلاعاتی مجازی هستند که مهمترین کارکرد و هدفشان از میان بردن تبعیض و ایجاد برابری در دسترسی به اطلاعات برای گروههای حاشیهای مانند زنان و قومیتها بوده است، کاهش شکاف جنسیتی و خشونت علیه زنان از اصلیترین امیدهای آنانی بود که به دنبال ایجاد دنیای بهتری برای زنان بودند.
دنیای مجازی البته که به واقع توانسته است میزانی از برابری در تولید و مصرف محتوا میان مخاطبین خود در سراسر جهان برقرار کند. دسترسی همه افراد با طبقات اجتماعی گوناگون را به اطلاعات مختلف آسان کرده و خصوصاً برای زنان موقعیتی ایجاد کرده است تا از آن طریق به خودابرازی دست بزنند.
اما در کنار این همه، آنچه بیش از هر چیز دیگری امروزه از این رسانههای مجازی و خصوصاً انواع اندرویدی آن نصیب گشته، خشونتهای مدرن اجتماعی علیه زنان است. برساختهکردن تبعیض و تقویت کلیشههای جنسیتی در قالب جوکهایی که بهتحقیر و تمسخر دختران میپردازند، امروزه به اولین هدف شبکههای اجتماعی در تلفنهای همراه بدل شده است.
در این پیامها دختران موجوداتی در نظر گرفته میشوند که سطح هوش عمومی و اجتماعیشان پایین است، معنی اصطلاحات و گفتگوهای عمومی را درک نمیکنند، معانی مجازی حرفها را در روابط روزمره نمیفهمند و درنهایت همان رسانهای که صنعت مد و پیروی از الگوهای زیبایی را برایشان ترسیم میکند، به تمسخر و تحقیر پیروی آنها از الگوهای خودساختهاش دست میزند.
از طرف دیگر دختران در کنار طنزها و پیامکهای جنسیتزدهای که در موردشان ساخته و پخش میشود، بعضاً خود دست به تولید پیامهایی بهصورت کلیپ و فیلمهای کوتاه میزنند تا در ظاهر، پیامآور فاعلیت و تولیدکنندهبودن دختران در فضای مجازی باشند، اما همین کلیپها که مشخص نیست دارای چه هدفی است و به سادهترین و سطحیترین مسائل و عبارات میپردازد، بهسرعت دستمایه دیگری میشود برای ساخت کلیپهای مشابه پسرانه به شیوهای تمسخرآمیز و تحقیرکننده.
مدافعان اینگونه شوخیها و طنزها اما، اینگونه "حساسیت” را نسبت به یک "شوخی جنسی” زیادهروی فمینیستی خوانده و آنها را به رفتار پلیسی در وادارکردن افراد به سانسور زبان و افکار خود متهم میسازند.
آنها شوخی، متلک و جوکها را فاقد آن بار ارزشی میدانند که بتواند نمادی از جنسیتزدگی در کلام و ادبیات باشد. این ادعا اما بسیار مسئلهبرانگیز است. شوخی، متلک، جوک و طنز، مستقل از ارزش ادبی و هنری و یا مبتذلبودن آن، بخشی از فرهنگعامه در یک جامعه را به نمایش میگذارد.
شالوده نگاههای جنسیتی و تحقیرآمیز در پیامکها
سکسیسم (جنسیتپرستی، جنسیتگرایی) شالوده اقتدار مردسالاری و ایدئولوژی مشروعیت بخشنده به روابطی است که در آن مردان موقعیتی فرادست و زنان موقعیتی فرودست مییابند. واژه سکسیسم که توسط جنبش زنان در دهه شصت و هفتاد میلادی از تبارشناسی واژه راسیسم (نژادگرایی و نژادپرستی) الهام گرفته شده، تأکیدی است بر اینکه نظام نابرابر جنسیتی قدرت محصول فرآیندی ”طبیعی” نبوده، بلکه محصول تبعیض ساختاری است.
به عبارت روشنتر سکسیسم همچون راسیسم بر نوعی جداسازی و تفکیک نقشهای جنسیتی، دوانگاری، تحقیر و تبعیض سیستماتیک "دیگری” استوار است که فرادستی گروهی را همچون هنجار و فرودستی "دیگری” بهمثابه گروهی "متفاوت” در نظام قدرت سامان میدهد.
علاوه بر آن، سکسیسم در فرهنگ، ادبیات و زبان روزمره، ضربالمثلها، طنزها، جوکها و جملات قصار نیز مورد نقد قرارگرفته است. گسترش آگاهی جنسیتی و ضدتبعیض که نقش مهمی در اینگونه نقدها و "حساسیتها” داشته، بهنوبه خود مشروعیت این گفتمان را بیشازپیش به زیر پرسش برده است.
ادبیات، واژهها و مفاهیمی جنسیتزده که زنانگی را با جنس دوم، ابژه جنسی و موجودی "عجیب و متفاوت” توضیح داده و موضوع آن تحقیر، تمسخر و آزار جنسی و روانی زنان است، نوعی اعمال خشونت روانی است که بهقصد تحکیم سلطه مردان اعمال میشود. زبان، کلام و ادبیات، پدیدهای منفعل و صرفاً "بازتابی" از روابط اجتماعی نیست، بلکه خود در بازتولید و مشروعیت بخشیدن به آن روابط نقش مهمی دارد. هم ازاینرو نقد زبان، ادبیات و واژههای سکسیستی بخشی از مبارزه علیه گفتمانهایی است که ظاهراً به طنز، قصد تحقیر و تمسخر زنان را دارند.
لذا جوکها، متلکها و شوخیهایی که بهتحقیر زنان و اقلیتهای قومی و دیگر گروههای فرودست در نظام نابرابر قدرت میپردازد، مستقل از اینکه شفاهی و یا کتبیاند، مبتذل و زمخت و یا ملیح و شیریناند، جلوهای از باورهایی هستند که نابرابری قدرت را با استفاده از مزاح و ”لطافت زبانی” (لطیفه) مشروعیت بخشیده و به تبعیض و تحقیر گروهی، مهر تأیید میزنند.
فقر حرمت و خودارزشمندی در افراد؛ مهمترین عامل ترویج این طنزها
فاطمه عزیززاده، روانشناس و مشاوره خانواده دراینباره در گفتگو با مهرخانه اظهار داشت: مهمترین نکتهای که در رابطه با دلایل افراد برای تولید و بازتولید این دست از پیامها میتوان در نظر گرفت، بحث عدم وجود عزتنفس و حرمت در شخصیت افراد و خصوصاً دختران است.
وی ادامه داد: در روانشناسی کودک اصطلاحی داریم با عنوان "حرمت تن" که به کودک حتی نحوه مواجهه با بدن خویش آموزش داده میشود؛ درحالیکه از آن مهمتر حرمت وجود، شخصیت و اندیشه آدمی است که اگر نباشد، افراد هر تحقیر و تمسخری را در رابطه با "خود" پذیرفته و به آن میخندند. زمانیکه افراد فاقد حس خود ارزشمندی باشند، نهتنها به انتقال و پخش پیامکهایی که ضدارزشهای روحی و وجودیشان است، دست میزنند، بلکه میتوانند تولیدکننده آن نیز باشند.
این کارشناس ارشد روانشناسی بالینی درنهایت تصریح کرد: در دو حوزه میتوانیم از راهکارهایی برای حذف این فضا و ترویج پیامکهای سخیف جنسیتی در شبکههای اجتماعی صحبت کنیم. یکی در حوزه خرد که مهمترین راهکار همان تقویت عزتنفس و حس حرمت و خود ارزشمندی در دخترانمان است و در حوزه کلان که بهواقع احتیاج به فرهنگسازی داریم. این فرهنگسازی نباید در حد یک حرف و بیانیه کلی باشد، بلکه باید به شکل تلاش مداوم و برنامهریزیشده یک گروه قوی باشد که تشکیل شده تا آنقدر در حوزههای مجازی به اثرات مخرب و ویرانگر این قبیل پیامکها بر سبک زندگی روزمره زنان و دختران اشاره کند تا افراد و خصوصاً خود دختران دست از انتشار این قبیل مضامین بهاصطلاح طنز بردارند.
واکنش افراد نسبت به هشدار به انتقال پیامکهای تحقیرآمیز
گرچه شروع نگاه ضدزن در جامعه تقصیر اعضای فعلی جامعه نیست، ولی مسئولیت ادامه حیات آن با آنهاست. اعضای جامعه در رفتارهای اجتماعی خودآگاهانه و ناآگاهانه نگاه زنستیز را تقویت میکنند. یکی از این رفتارها تولید و پخش و حتی خندیدن به جوکهای جنسیتی است.
در این میان کسانی هستند که این روند را نمیپسندند و به هجوم بهمنی از جوکهای جنسیتی در اجتماع نقد دارند. معترضین به این قبیل جوکها معمولاً با چه برخورد و استدلالهایی از سمت طرفداران این نوع جوک مواجه میشوند؟ در ادامه به واکنشهای افرادی که در مقابل اعتراض و انتقاد از این پیامها نشان داده میشود، در یک دستهبندی کلی اشاره خواهیم کرد. انتقادهایی که از سوی یکی از اعضای گروه نسبت به طنزهای صدزن انجامشده و بازخوردهایی که در این میان از زنان یا مردان گرفته شده است.
الف: کاسه داغتر از آش نباش!
اولین واکنشی که گاه در بین بعضی از اعضای گروه سوژه جوک دیده میشود، پذیرفتن آن است. این نوع واکنش "سرکوب درونیشده" نامیده میشود. در این حالت شخص ویژگیهایی را که استریوتایپها برای او میسازند باور میکند و خود را درون آن کلیشهها میگنجاند. مثلاً میپذیرد که به دلیل جنسیتاش دارای ویژگیهایی مثل کمهوشی، سطحینگری، پیروی کورکورانه از صنعت مد، یا ناتوانی در حرفههای خاصی است و منفعل میشود. به همین دلیل وقتی در گروهی کسی به این پیامها اعتراض میکند، برخی دختران در جواب او میگویند: "ما که مشکلی نداریم؛ کاسه داغتر از آش نباش!" خصوصاً اگر گوینده انتقاد، یک مرد باشد.
انکار تأثیر جوکها با درونیکردن آنها از طرف اعضای گروه سوژه، دلیل قانعکنندهای برای رد مخرببودن جوکهای جنسیتی نیست. درواقع نهتنها اعضای گروه (جنسیتی)، بلکه دیگران هم حقدارند نسبت به خطرات جوکهای سکسیستی اعتراض داشته باشند؛ زیرا همه گروههای مردم در جامعه باهم زندگی میکنند و آسیبهای اجتماعی میتواند در درجات مختلف همه جامعه را تحتتأثیر قرار دهد.
ب: ضدحال نباش، فقط میخواهیم دورهم خوش باشیم!
یکی از کارکردهای جوک ایجاد احساس صمیمیت و همبستگی بین اعضای یک گروه است. جوکها معمولاً زمینهای تاریخی- اجتماعی دارند که دانستن آن برای گرفتن نکته خندهدار جوک لازم است. گفتنِ جوک نشان خوشمشربیست و همبستگی گروهی را یادآوری و آزمایش میکند و خندیدن به جوک، پاسخ مثبتی است به نشان خوشمشربی متقابل، دانستن تاریخ جوک، و تحکیم همبستگی گروهی.
پس خندیدن به جوک صرفاً علامت شادی نیست، بلکه کارکردهای اجتماعی دیگری نیز دارد. اگر در یک جمع کسی به جوکی نخندد، به این حساب گذاشته میشود که یا با گروه در مورد زمینه جوک تاریخ مشترک ندارد و به همین دلیل بهاصطلاح "جوک را نگرفته" و یا اینکه به محتوای جوک اعتراض دارد. در هر دو حال نخندیدن به جوک نشان از افتادنِ فاصله در بین اعضای گروه دارد و از طرف اعضا پسندیده نمیشود. به همین دلیل خصوصاً در گروههای صمیمانهتر و یا فامیلی مشاهده میکنیم که اگر کسی از اعضا انتقادی به پیامکهای ضدزن داشته باشد، در جواب میشنود: ضدحال نباش...جوگیر نشو... فلسفه نگو...بابا باکلاس... و خلاصه بهنوعی از جمع طرد میشود.
در این موقعیت اعضای گروه اغلب برای حفظ همبستگی خود بهجای نقد جوک، پیکان حمله را بهسوی شخص معترض میگردانند. در مورد جوکهای جنسیتی، او را متهم میکنند به کمظرفیتی، ضدحالی، عقدهایبودن، زیادی حساسبودن و... . به همین دلیل اغلب آدمها ترجیح میدهند که برای پرهیز از تنش و طردشدن از گروه، به روال عادی پیوسته و به جوک بخندند.
خندیدن گرچه سادهترین و عادیترین واکنش به جوک است و معمولاً ناخودآگاه اتفاق میافتد، یک عمل اجتماعی هدفمند و تأثیرگذار است. هدف آن تقویت ارتباط گروهی است و تأثیر آن تسریع پخش جوک و پیام آن. یافتههای پژوهشهای انسانشناسی مربوط به جوکهای استریو تایپساز جنسیتی نشان میدهد که هم تولید و هم خندیدن به اینگونه جوکها در زیرمجموعه رفتار سکسیستی قرار میگیرد.
در این متون تولید و پخش جوکهای جنسیتی، سکسیسم فعال(active) و خندیدن به این جوکها، سکسیسم منفعل(passive) نامیده میشود. بهاینترتیب تصمیم برای خندیدن یا نخندیدن به یک جوک، تصمیمی اجتماعیست و معمولاً نخندیدن به آن آگاهی و عاملیت و شجاعت بیشتری میطلبد. کسی که در جمع به جوکی سکسیتی نمیخندد، نمیخواهد در تقویت و ادامه حیات نگاه ضدزن مشارکت کند. او با نخندیدن، با این نگاه مقابله میکند. قصد او نه سستکردن پیوند گروهی، بلکه رشد وجدان جمعی است.
ج: باور کن همینجوریاند؛ من خودم دیدم که میگم!
تبعیض و جوکهای استریوتایپساز به دنبال یکدیگر درون یک دور باطل حرکت میکنند. این دو دائم از یکدیگر تغذیه میشوند و به رشد هم کمک میکنند. جوکهای جنسیتی از طرفی خود بر اساس باورهای رایج، از ویژگیهای یک گروه از مردم ساخته میشوند و از طرفی با بیاعتنایی به ریشههای شکلگیری آن باورها ،بهجای نقد دلایل به وجود آمدنشان، آنها را تقویت میکنند.
یکی از واکنشهای رایج در دفاع از جوکهای جنسیتی شاهدآوردن از مشاهدات شخصی و اظهاراتی از قبیل "من خودم دیدهام..." در تأیید صحت آن استریوتایپهاست. شاهد و مثال میآورند که خودشان با فلان فرد از نزدیک زندگی کردهاند و به چشم خود دیدهاند که این ویژگیها (مثلاً کمهوشی) در مورد این گروه صدق میکند و یا حتی خودشان گاهی این رفتار (اهمیت شوهریابی) را داشتهاند.
اشکال این استدلال این است که این اشخاص یا مشاهدات موردی خود را بهکل تعمیم میدهند و یا نگاهی سطحی به موضوع داشته و به ریشههای تبعیضآمیز آنچه مشاهده کردهاند، بیاعتنا هستند. در این روش، جوک محلی میشود برای بازتولید استریوتایپهایی که شکلگیری آن ریشه در تعابیر نادرست از شرایط تبعیضآمیز زندگی گروههای سوژه دارد.
تأمل در ریشههای شکلگیری این استریوتایپها نشان میدهد که با سوژه خنده قراردادن یک ویژگی نامطلوب و ربط دادن آن با یک نشان جنسیتی (مثل کمهوش بودن دختران یا پیروی کورکورانه از صنعت مد) مسائلی ریشهای مثل تبلیغات گسترده، محرومیت، تربیت جنسیتی، فقر، و دیگر شرایط تبعیضآمیزی که موجب بروز مشکلاتی (سطحیماندن) میشوند، نادیده گرفته میشود. به عبارتی آنچه به آن خندیده میشود نه کمهوشی، بلکه محرومیت و خشونت است.
این جوکها همچون بادامهای تلخ نمکسودشدهای هستند که اگر خوب جویده و درک شوند، تلخی ظلم نهفته در هسته آن دهان را میگزد و کام را تلخ میکند. به همین دلیل است که مصرفکنندگان آن معمولاً آن را نجویده بهسرعت یکی بعد از دیگری قورت میدهند.
سخن آخر
جوکهای جنسیتی نهتنها به دلیل اهانتآمیزبودنشان، بلکه ازآنجاییکه استریوتایپسازی میکنند و گروهی از مردم را در یک دسته با ویژگیهای ثابت قرار میدهند، مخرب هستند. اثر مخرب این جوکها برای همه، حتی خود اعضای گروه سوژه، بهآسانی قابل مشاهده نیست. تأثیر این جوکها در زندگی اعضای این گروهها میتواند غیرمستقیم و در بلندمدت باشد.
دختری که از کودکی تا بزگسالی از ترس مورد تمسخر واقعشدن از بعضی از فعالیتها اجتناب کرده است، شاید هیچوقت متوجه دلیل سرکوب استعدادهایش نشود. از طرفی میزان تأثیر مخرب این جوکها بر همه اعضای یک گروه یکسان نیست. به همین خاطر بعضی از اعضای این گروهها خود از این جوکها استقبال میکنند و تأثیرش را در زندگی خود و همگروهیهایشان انکار میکنند؛ چون یا خودشان شخصاً تأثیر این جوکها را در زندگیشان تجربه نکردهاند و یا متوجه آن نبودهاند.
بیتردید شوخطبعی و بذلهگویی اگر بهجا و مناسب باشند، خصوصیاتی مثبت هستند. جوک میتواند فضای اجتماعی را صمیمی و گرم کند و طنز سازنده، مشکلات اجتماعی و سیاسی را مطرح میکند و موجب بالا رفتن آگاهی اجتماعی میشود، ولی جوکهایی که گروهی از مردم را بر اساس قومیت یا جنسیتشان در کلیشههای ثابت و بسته قرار میدهد و به نقش خود در آسیبهای اجتماعی بیاعتنا هستند، راه خوبی برای رسیدن به این اهداف نیستند.
منبع: مهر خانه
به گزارش شبنم ها، رنگ؛ عاملی است نیرومند که می تواند احساسات و حالات درونی فرد را تحریک کرده یا تسکین داده، به هیجان آورده و آرامش بخشد و احساسی از گرمی و سردی و شادی و غم یا سرعت و سکون را ایجاد کند و حتی گرایش مادی یا معنوی پدید آورد. رنگ هم درست مثل موسیقی می تواند کاهش خوشایند و گاهی ناخوشایند باشد، آرامش یا هیجان ایجاد کند، مفید یا مضر واقع شود.
همه ما معتقدیم خداوند هرچیزی را بنا بر حکمتی آفریده است، اما متاسفانه درباره رنگ ها و فسلفه وجودی آن ها کمتر تحقیق و بررسی انجام شده است. از صاحب نظران مقوله «روان شناسی رنگ» می توان به افرادی مانند ماکس لوشر، ماکس فایفر، ای. آر. یانش و در کشورمان، مهندس ناظر فرزان، اشاره کرد.
از ترکیب هفت رنگ تجزیه شده نور سفید (که نخستین بار نیوتن آن را کشف کرد) با رنگ های سیاه و سفید (خنثی) می تواند بیش از هفده میلیون رنگ شناخته شده پدید آورد که هر یک از آن ها می توانند انرژی و قدرتی نهفته در خود داشته باشند و رازی را در خود جای دهند که دانش امروز در پی شناخت آن هاست.
کودکان از بدو تولد مورد تاثیر مستقیم منفی یا مثبت رنگ ها قرار می گیرند.
رنگ، عنصری موثر است که از سه دیدگاه قابل بررسی است:
1- امپرسیون یا خاصیت بصری رنگ ها؛
2- کنستراکسیون یا خاصیت مادی رنگ ها؛
3- اکسپرسیون
مورد سوم که در مسائل عادی اجتماع و مردم نقش بیشتری دارد، متاسفانه اغلب مورد بی توجهی قرار گرفته و فراموش شده است. بسیاری از افراد آگاهی چندانی درباره آن ندارند.
با توجه به اهمیت «رنگ ها» و نقش آن در زندگی ما، بد نیست در این باره آگاهی بیشتری کسب کنیم. برای شروع مباحث رنگ ها بهتر است آن ها را به گروه های خاص و تفکیک شده تقسیم کنیم و در هر شماره به یک موضوع بپردازیم. موضوع این شماره «رابطه رنگ و لباس» به خصوص برای جوانان است.
رنگ ها، مانند یک آینه یا تابلو ظاهر و پوشش بیرونی ما را انعکاس می دهند، چهره و اندام ما را جذاب یا زشت، چاق تر یا لاغرتر و جوان تر یا مسن تر نشان می دهند. به متانت و وقار فرد می افزایند یا در وی نوعی ناپختگی ایجاد می کنند. رنگ ها به دو گروه «سرد» و «گرم» تقسیم می شوند. بیشتر رنگ های سرد، متمایل به مردان و بنگ های گرم، متمایل به زنان و دختران هستند.
ولی این موضوع قطعی نیست و می تواند به صورت عکس هم استفاده شود. رنگ های زرد، نارنجی روشن، ارغوانی، صورتی، سبز روشن، آبی آسمانی، گل بهی و مانند آن ها در کودکان تاثیرات مثبتی را ایجاد می کنند و تاثیر آن ها در بزرگسالی افراد به خوبی نمایان است. رنگ ها روی بزرگسالان هم تاثیری مستقیم دارند. دختران دارای سنین 14 تا 25 سال، اغلب به رنگ های قرمز، نارنجی، زرد، آبی، سبز روشن، سفید و سیاه گرایش خاصی دارند. این رنگ ها تاثیر مثبتی بر شادی و نشاط آن ها خواهندداشت. این رنگ ها در مردان کمتر به چشم می خورد ولی اگر استفاده شوند، تاثیرات هیانی و پرنشاطی را برای آقایان به ارمغان خواهدآورد.
گاهی محدودیت هایی که خود انسان وضع می کند، کاربرد برخی عناصر مثبت و اثرگذار را در بین اجتماع به حداقل می رساند که استفاده صحیح از رنگ در لباس نوعی از آن است. برای روشن تر شدن مطلب به چند مثال توجه کنید.
1. کاربرد رنگ سبز و آبی در تقویت بینایی و تقویت سیستم تنفسی فرد است.
2. کاربرد رنگ بنفش در آرامش اعاصب و کنترل روحیات فرد است.
3. کاربرد رنگ قرمز و نارنجی در ایجاد نشاط و بالابردن فشار خون و ایجاد هیجانات جنسی و افزایش تحرک و قدرت است.
4. کاربرد رنگ آبی آسمانی و سورمه ای در انسان، افزایش وقار، قدرت و اعتماد به نفس است.
5. کاربرد رنگ زرد در انسان ایجاد حس اصلاح طلبی، گرمی و لذت، نشاط و میل به مطالعه، روشنفکری و تخیل است.
6. کاربرد رنگ نارنجی ایجاد ارتباط اجتماعی و جلب توجه است. نارنجی، رنگ شاد و هیجان آور بوده و شیرینی و لخند را تداعی می کند.
از رنگ ها نباید انتظار معجزه داشت چون در کوتاه مدت تاثیر آن ها مشخص نمی شود، به کار بردن رنگ ها در محیط می تواند در درازمدت تاثیر خود را نشان دهد.
رنگ ها می توانند غیر از تاثیر روان شناختی، تاثیر دیداری قدرتمندی ایجاد کنند و ظاهر و پوسته اشیا و محیط را تغییر دهند. برنگ ها در تبلیغات فروشگاه های لباس کاربرد دارند. لباس هایی با رنگ های تیره و سنگین می توانند در کوچک تر ظاهر شدن اندام افراد تاثیر داشته باشند و برعکس رنگ های روشن مانند زرد، سفید و نیلی، در درشت تر و چاق تر نشان دادن اندام تاثیر دارند. ایجاد تنوع در رنگ ها، دست کم هفته ای یک بار، می تواند در خلق و خوی افراد تاثیر بگذارد.
تغییر نگ پوشش بیرونی و لباس ها، می تواند از یکنواخت شدن رفتارها و گفتارها تا حد قابل توجهی جلوگیری کنید، نشاط ایجادکرده و در جلب توجه دیگران بسیار موثر است. خستگی فرد نسبت به محیط و محیط نسبت به فرد و حتی خستگی های بی دلیل را تا حد قابل توجهی کاهش می دهد.
همرازم، بیایید با توجه بیشتر به رنگ لباس و پوشش روزانه خود، علاوه بر ایجاد شادی و نشاط در خود، در شادکردن اطرافیانمان هم موثر باشیم.
تابناک